رمان گلادیاتور پارت 162 - رمان دونی

 

 

 

 

یزدان که آرام گرفتن گندم را دید ، سر بالا کشید و اینبار از فاصله ای بیست سی سانتی در چشمان او نگاه کرد ………… از این فاصله اندک ، چشمان گندم درشت تر و عسلش ناب تر به نظر می رسید .

 

 

 

ـ چی ……. چی گفتی الان ؟ دارن ما رو می بینن ؟

 

 

 

ـ از خودت هیچ عکس العمل خاصی نشون نده ………… فرهاد بی قصد و غرض بذل و بخشش نکرده و این اطاق و در اختیار ما قرار نداده ……….. تو این اطاق دوربین گذاشته . این تخت دقیقا مقابل دوربینشه .

 

 

 

گندم بی اختیار سر به سمت چپ گرداند و خواست از کنار سر یزدان نگاهی به دیوار رو به رویی تخت بی اندازد که یزدان زودتر قصد و نیت او را فهمید و با سرش راه گندم را بست و اینبار با ابروانی که اندکی بهم نزدیک شده بودند ، سرش را بیشتر به سمت سر گندم پایین کشید و جلوی حرکت اضافی او را گرفت :

 

 

 

ـ هیچ معلوم هست داری چی کار می کنی ؟ خوبه همین الان بهت گفتم جوری تظاهر کن که انگار ما بویی از دوربینی که تو اطاق برای ما جاساز کردن نبردیم .

 

 

 

ـ خب ، خب چرا باید تو اطاق ما دوربین جاساز کنه ؟

 

 

 

یزدان دندان روی هم فشرد و خودش را از روی گندم کنار کشید و کنارش انداخت …………. در حالی که به سقف خیره بود ، دندان قروچه ای کرد و گفت :

 

 

 

ـ فرهاد فکر می کنه که تو معشوقه منی . بخاطر همین دوربینش و مقابل تخت گذاشته که اگه اتفاقی بین من و تو افتاد ازش فیلمی داشته باشه …………. فیلمی که بتونه در آینده با اون من و لای منگنه قرار بده و بهم اعمال زور کنه . مرتیکه حروم زاده .

 

 

 

گندم معنای حرف های یزدان را خوب می فهمید . خجالت زده از معنایی که در کلام یزدان نهفته بود ، خودش را به پهلو چرخاند و به نیم رخ به اخم نشسته او نگاه کرد :

 

 

 

ـ یعنی ………….. یعنی الانم داره ما رو می بینه ؟

 

 

 

ـ احتمالاً .

 

 

 

ـ پس اگه اینجوری باشه که ما حتی نمی تونیم تو این اطاق لباسامون و عوض کنیم .

 

 

 

یزدان هم سرش را به سمت سر گندم چرخاند و چشم در چشمان او انداخت :

 

 

 

ـ چه زمانی که من تو این اطاق باشم ، چه زمانی که نباشم ………… به هیچ عنوان حق نداری وسط این اطاق لباست و در بیاری یا بخوای لباس عوض کنی .

 

 

 

 

 

 

ـ پس لباسام و کجا عوض کنم ؟

 

 

 

ـ توحموم .

 

 

 

ـ اما اگه اونجا هم دوربین گذاشته باشن چی ؟ با این وضع من حتی دستشویی هم دیگه نمی تونم برم .

 

 

 

ـ نگران نباش . اونجا خبری از دوربین نیست .

 

 

 

– چطور ؟

 

 

 

– حمام و دستشویی بخاطر رطوبت احتمالی و اختلالی که ممکنه در زمان ارسال سیگنال ایجاد کنه ، معمولاً زیاد گزینه های مناسبی برای دوربین گذاشتن نیستن .

 

 

 

ـ اما ممکنه که یه دوربین هم اونجا گذاشته باشن ………… تو خودت گفتی که فرهاد آدم درستی نیست .

 

 

 

ـ جلال فقط تونست یه سیگنال از این اطاق دریافت کنه . اونم همینیه که رو به روی تخت گذاشتن .

 

 

 

گندم که معنای حرف او را نفهمیده بود ابرو درهم کشید :

 

 

 

ـ جلال ؟ جلال که با ما بالا نیومد …………. چطوری تونست بفهمه که داخل این اطاق چه خبره ؟

 

 

 

ـ تو اون ساک کوچیکه که من با خودم آوردم ، یه دستگاه ردیاب شنود و ردیاب دستگاه های جاسوسیه ………….. تو تمام این اطاق گردوندمش . جلالم از پایین با لپتاب محیط و بررسی کرد .

 

 

 

گندم با شنیدن کلمه شنود ، چشمانش گشاد شد و ضربان قبلش بالا تر رفت و با صدایی که آرام تر از ثانیه های پیش شده بود زمزمه کرد :

 

 

 

ـ یعنی هم حرفامون و می شنون و هم ازمون فیلم می گیرن ؟

 

 

 

ـ به احتمال زیاد نه ………. چون فقط یدونه فرکانس اینجا پیدا شده ……………. اما در هر حال عقل حکم می کنه که همه جوانب احتیاط و بسنجیم .

 

 

 

ـ حالا ، حالا باید چی کار کنیم .

 

 

 

یزدان نفس عمیقی کشید و در چشمان مضطرب گندم نگاه کرد ………… اینجا جای سخت ماجرا بود . اینکه باید توضیح می داد گندم چگونه باشد و یا در مقابل او چگونه رفتار کند .

 

 

 

ـ باید نشون بدیم رابطه بین ما همونجوریه که اونا فکر می کنن .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر سالار
امیر سالار
1 سال قبل

خدایی رمان بی حس و حالیه

.....
.....
1 سال قبل

عالی بود پارت بعدی رو بیشتر بزار کم بود

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

تازه میخواد عوض شه حسش؟؟

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x