رمان گلادیاتور پارت 163 - رمان دونی

 

 

 

 

ـ من می ترسم .

 

 

 

یزدان دست روی بازوی گندم گذاشت و بازویش را حمایت گرایانه فشرد .

 

 

 

ـ تا وقتی من هستم ، چیزی برای ترسیدن وجود نداره . فرهاد عملاً هیچ غلطی نمی تونه بکنه .

 

 

 

ـ چرا الان نمیری بهش بگی که تمام نقشه هاش و فهمیدی . اصلا چرا وقتی ما می دونیم تو این اطاق برای ما دوربین گذاشته ، اعتراضی نمی کنیم . اینجوری دست فرهادم برای بقیه راحت تر رو میشه .

 

 

 

ـ اگه همه چیز و همین اول بسم ا.. رو کنم ، فرهاد به سرعت تغییر موضع میده . خوندن دست فرهاد الان راحت تره تا زمانی که بفهمه که ما همه چیز و فهمیدیم و بخواد مواضعش و به سرعت تغییر بده .

 

 

 

ـ فرهاد هم چیزی از تو نمی دونه ؟

 

 

 

ـ خیلی گشت تا یه چیزهایی از گذشته من پیدا کنه ……… خیلی گشت تا یه نقطه سیاه تو زندگیم پیدا کنه ……….. خیلی گشت تا یه نشونه از خانواده نداشتم پیدا کنه ، تا لا اقل به وسیله اونا بتونه من و تحت فشار قرار بده ………… اما بازهم چیزی پیدا نکرد . گندم ، نباید اجازه بدیم که فرهاد از گذشتمون یا ارتباط بینمون چیزی بفهمه ……………. فرهاد باید باور کنه که تو به من فروخته شدی ………… باید باور کنه که وجود تو کنار من بجز ابزاری برای سرگرمیم ، دلیل دیگه ای نداره ………… باید باور کنه که تو با اون دخترایی که برای چند وقتی پا تو زندگیم میذارن و میرن هیچ فرقی نداری .

 

 

 

گندم از شنیدن جمله آخر یزدان ، با حس و حال بدی که بی اختیار بر دلش نشست ، ابرو درهم کشید و از حالت درازکش خارج شد و روی تخت نشست ………… انگار برای یک آن فراموش کرد که یزدان از او چه خواسته بود . انگار برای یک آن فراموش کرد که یزدان از او خواسته بود رابطه اشان را مخفی کنند و به چیز دیگری تظاهر کنند .

 

 

 

ـ من برای تو متفاوت از تمام دخترای این دنیام ………. خودت بهم گفتی .

 

 

 

میان تمام آن دل مشغولی ها ، میان تمام عصبانیت و حرصی که از دست فرهاد و نقشه های از پیش تعیین شده اش می کشید ، نتوانست مقابل این اعتراض گندم عکس العملی نشان ندهد و یا لبخندی که بر روی لبانش جان گرفت را بپوشاند .

 

 

 

 

او هم از حالت دراز کش خارج شد و دست به دور شانه های گندم حلقه نمود و او را به سمت خودش کشید و به سینه اش چسباند . روی پیشانی اش بوسه ای زد و میان گوشش نجواگونه زمزمه نمود :

 

 

 

ـ معلومه که تو با تمام دنیا برای من فرق می کنی …………. تو تنها عضو باقی مونده خانواده منی . تو تمام گذشته و حال و آینده منی .

 

 

 

گندم پلک بست . یزدان بی توقع ترین آدمی بود که می شناخت ………… مردی که بی هیچ قصد و غرضی او را به آغوش می کشید و حمایتش می کرد . سینه او امن ترین مکان بر روی این کره خاکی بود .

 

 

 

ـ من هیچ وقت نه بابایی داشتم ، نه داداشی ………. تنها مردی که تو زندگیم برام مردونگی کرد تو بودی . تو هم برادرم بودی ، هم پدرم ………. هنوزم اون سال های سیاه نفرین شده گذشته رو خوب یادمه ……… زمانایی که کاووس برای تنبیه ، من و تو حیاط مینداخت ……… براشم فرقی نمی کرد که هوا گرمه یا سرده . یا لباس نازک تنمِ یا لباس کلفت . فقط من و تو حیاط مینداخت تا شب و صبح کنم . این تو بودی که کنارم می موندی و روی اون مبل شکسته گوشه اون حیاط می نشستی و من و تو بغلت می گرفتی و اون ژاکتت و روم مینداختی و اجازه می دادی تمام شب تا صبح و تو بغل تو بخوابم و گرم بمونم . هر وقت کاووس من بیرون مینداخت ، تو هم بیرون می خوابیدی ……. تنها کسی که هیچ وقت بی تفاوت از کنارم رد نشد ، تو بودی ……… اصلا یکی از دلایلی که بچه ها دوستم نداشتن و بهم حسادت می کردن تو بودی …………… بخاطر اینکه بعد از خدا این تو بودی که هر لحظه هوام و داشتی …….. این تو بودی که اجازه نمی دادی کسی دعوام کنه یا بچه های بزرگ تر از خودم دست روم بلند کنن .

 

 

 

گندم خنده ای بی حالی از خاطرات گذشته زد ……….. خنده ای که صدایش به گوش یزدان هم رسید ……….. گندم ادامه داد :

 

 

 

ـ من حتی نسبت به بچه های دیگه ، کمتر از کاووس کتک می خوردم ……. چون بازم این تو بودی که ازم حمایت می کردی .

 

 

 

یزدان ضربه آرامی به پشت کمر گندم زد ………… حس می کرد از آن سال ها قرن ها می گذرد …………. چقدر این چند سال برای او سخت و جان کاه گذشته بود ……… چقدر آزار دهنده و دشوار . آنچنان که الان که به درون خود نگاه می کرد ، حس می نمود پیرمردی است در قالب مردی جوان .

 

 

 

ـ تو از همون بچگیتم زبون باز بودی .

 

 

 

گندم خنده ای کرد و مشتی به سینه یزدان کوبید ………… دیدی به صورت او نداشت ، اما می توانست خنده محوی که در صدای او موج می زد را حس کند و بشنود .

 

 

 

ـ مثلاً دارم ازت تعریف می کنم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🔥..🔥
🔥..🔥
1 سال قبل

یه خورده هیجانش رو بیشتر کن این چیه مینویسی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x