رمان گلادیاتور پارت 171 - رمان دونی

 

 

 

 

به سمتش راه افتاد . با قدم هایی محکم و استوار . با هر قدمی که با آن کفش های پاشنه بلند بر می داشت ، لرزی به سینه های بیرون انداخته اش می داد و نگاه ها را بیشتر از قبل معطوف آن قسمت می کرد .

 

 

 

با نزدیک شدن به فرهاد ، آرام رو به رویش قرار گرفت و با سرفه ای آهسته و مصلحتی نگاه او را سمت خودش کشید .

 

 

 

ـ سلام فرهاد خان .

 

 

 

فرهاد نگاهش را سمت او حرکت داد . از روی پاهای و ران های توپرش گذراند و بالاتر رفت و روی صورتش نشاند ………….. او هم فهمید که نسرین باید همین دختر مقابلش باشد .

 

 

 

ـ پس نسرین تویی ؟

 

 

 

نسرین نوک پنجه هایش را سمت موهایش برد و همه را با حرکتی آرام و طمئنینه به پشت شانه های برهنه اش راند و فضا را برای چشم چرانی های فرهاد بازتر کرد .

 

 

 

زندگی پر فرازو نشیبش پر بود از تجربه های ریز و درشت . اینکه چگونه با یک حرکت ساده و یا یک نگاه عادی  ، مرد مقابلش را مجذوب و مقلوب کند .

 

 

 

ـ بله خودم هستم .

 

 

 

فرهاد آرام سری تکان داد و ضربه ای به شانه دختر سمت چپی اش ، و آنی که روی پاهایش نشسته بود زد و آنها را مجبور به بلند شدن کرد .

 

 

 

با سر به فضایی که برای نسرین باز کرده بود کرد و نسرین با لبخندی نیمه باز نگاهش را از دو دختری که از کنارش رد شدند گرفت و کنار فرهاد نشست و پاهای برق انداخته و برنز کرده اش را روی هم انداخت و توانست نگاه فرهاد را به سمت پاهایش بکشاند .

 

 

 

ـ تعریفت و زیاد می کردن ……….. می گفتن که خوب بلدی که نگاه هر مردی رو سمت خودت بکشونی ………… می گفتن معتمدی . اولش فکر میکردم که اغراق می کنن ، اما الان می بینم که نه ………..

 

 

 

و در حالی که نگاهش را به سمت سینه های برجسته او می کشاند ، ادامه داد :

 

 

 

ـ مثل اینکه خیلی هم بیراه نگفتن .

 

 

 

 

نسرین لبخند یک طرفه ای زد و تک ابرویی برای او بالا داد و در جواب فرهاد هیچ نگفت .

 

 

 

 

 

فرهاد دستش را پشت لبه کاناپه گذاشت و مقدار بیشتری به سمت نسرین چرخید ………….. اینطوری اشراف بهتری روی نسرین داشت .

 

 

 

ـ بهت گفتن من ازت چی می خوام ؟

 

 

 

نسرین آرام سر تکان داد و با صدایی که آرام تر و گوشنواز تر از قبل شنیده می شد گفت :

 

 

 

ـ یک چیزهایی گفتن ……….. اما شنیدن حرف های شما هم خالی از لطف نیست …………. مطمئناً صحبت های شما بیشتر می تونه برای بهتر انجام دادن کارم ، به من کمک کنه ، تا صحبت های یه واسط .

 

 

 

ـ درسته .

 

 

 

و نگاهش را چرخی روی تن و بدن نسرین داد و ادامه داد :

 

 

 

ـ از سرویس دادن هاتم خیلی تعریف می کردن .

 

 

 

نسرین در چشمان فرهاد خیره شد ……… او هم کم درباره قدرت و ثروتی که این مرد داشت ، نشنیده بود :

 

 

 

ـ تا سرویس گیرنده کی باشه .

 

 

 

فرهاد خنده بلندی به این حاضر جوابی نسرین کرد :

 

 

 

ـ حیف وسط مهمونی هستیم و درست نیست که این همه آدم و اینجا معطل خودم بکنم ………….. وگرنه نشون می دادم سرویس گیرندت می تونه چه آدم درنده ای باشه .

 

 

 

نسرین لبخند دلبرانه ای زد و شانه هایش را اندکی بالا فرستاد …………. این نشانه خوبی بود که توانسته در همان دیدار اول نظر فرهاد را نسبت به خودش جلب کند .

 

 

 

ـ ما تا فردا صبح کلی زمان برای باهم بودن داریم فرهاد خان ………….. مطمئن باشید افراد درنده بیشتر باب میل من هستن تا افراد بی بخار .

 

 

 

فرهاد ابروانش را بالا فرستاد ………….. نسرین غیر مستقیم به او چراغ سبز نشان داده بود .

 

 

 

ـ بهتره بریم یه جای خلوت تر صحبت کنیم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x