از خانه تورج با ذهنی مشغول و انبوه از افکار تیره و تار بیرون زده بود و درون خیابان های بی انتها ، راه می رفت ……… در تمام این مدتی که برای کاووس خوش خدمتی کرده بود و کار نموده بود ، هرگز از کاووس خوشش نیامده بود ، اما شرایطی هم پیش نیامد که از کاووس متنفر شود و بدش بیاید ………. اما حس الانِ درون دلش چیزی جز تنفر و انزجار از آن مرد نبود ……….. آنقدر تنفر در دلش نشسته بود که حتی ریختن خون کاووس هم برایش بد که به نظر نمی رسید هیچ ، خوش خدمتی به این دنیا و روزگار هم حسابش می کرد .

نمی دانست چه مدت درون خیابان ها قدم رو رفته بود ، اما زمانی به خودش آمد که آسمان بالا سرش تیره شده بود و چراغ های خیابان ها ، پیاده روها را روشن نموده بود .

نگاهی به ساعت موبایلش انداخت …….. نزدیک هشت شب بود و نه ناهار خورده بود و نه آبی به لب زده بود ……… پاهایش هم از راه رفتن زیاد آنقدر به گز گز افتاده بود که حس می کرد دیگر جانی در پاهایش نمانده .

وارد خانه امید شد و کاووس را وسط حیاط ، با همان پیژامه همیشگی راه راهش دید .

– به به یزدان خان ……. بالاخره افتخار دادید برگشتید .

– سلام .

– از ظهر تا الان بیشتر از ده بار به اون گوشت کوب تو دستت زنگ زدم ، اما دریغ از یه جواب .

– شارژ موبایلم تموم شد .

– تا الان کجا بودی ؟

– تو بازار جیبم و ازم زدن ……… نه پول تاکسی برای برگشت داشتم نه پول اتوبوس . مجبور شدم همه راه و پیاده بیام .

– واقعا که از هر کسی انتظار داشتم گیج بزنه جیبش و بزنن ، اما از تو نه ……. برو یه ذره استراحت کن بعد ماشین و بردار برو دنبال دخترا .

– مگه سعید نیست که بره دنبالشون ؟

– این نخاله هم معلوم نیست کدوم قبرستونی گیر کرده که پیداش نیست .

یزدان لب هایش را بر هم فشرد و نفس عمیقی از بینی کشید ……… نه تنها روحش داغون بود بلکه تمام جسم خسته اش هم از پیاده روی طولانی مدت امروز درد می کرد .

– باشه . یه استراحت کوچیک می کنم میرم دنبال دخترا .

کاووس در چهره درهم و خسته یزدان دقیق تر شد .

– ببینم ناهار خوردی ؟

– نه .

– پس به اکرم میگم الان برات چیزی آماده کنه بیاره بخوری .

– خیلی گرسنم نیست …….. یه استراحت می کنم میرم دنبال دخترا .

و با نفرت نگاه از او گرفت و بدون آنکه منتظر جوابی از کاووس بماند به سمت اطاق پسرها راه افتاد …….. با ورود به اطاق و دیدن اطاق خالی از هر آدم دیگه ای ، نفس راحتی کشید ………. دلش دعوا می خواست ، آن هم از نوع گلاویز شدن . اینکه مشت بزند و یا حتی مشت بخورد ، بلکه این گدازه های فوران کرده درون قلبش ، آرام بگیرد و سرد شود .

تیشرت در تنش را درآورد و به سمتی پرت کرد و با بالا تنه ای برهنه ، صلیب وار روی زمین دراز کشید و به سقف تبله کرده و پوسته پوسته شده بالا سرش نگاه کرد ………. بدون آنکه بداند و خبر داشته باشد ، تمام این سال ها او در گاراژی زندگی کرده بود که برای او و سهم او بود …….. پلک بست و نگاه از سقف بالا سرش گرفت …….. دیگر چیزی تا منفجر شدن مغزش نمانده بود .

دو ساعتی بیش وقت برای استراحت کردن نداشت ………. تیشرتی که از تنش درآورده بود و مجدداً به تن کشید و از اطاق خارج شد و سمت کاووس رفت تا سوئیچ ماشین را از او بگیرد ………. هیچ وقت رو در رو شدن با کاووس تا این حد برای او سخت و جان فرسا نبود ……… و چه جانی می کند برای اینکه ابروانش درهم گره نخورند و عادی به نظر برسد .

به سمت چهار راهی که گندم و نسرین سرش می ایستادند و گل می فروختند راه افتاد ………. با رسیدن به چهار راه چشمانش تنها گندم را نشسته بر لبه جدول و گل به بغل دید ……….. انگار خبری از نسرین نبود .

ماشین را مقابل پای گندم پارک کرد و پیاده شد و باز برای پیدا کردن نسرین ، این طرف و آن طرف گردن چرخاند …….. انگار واقعا خبری از او نبود .

گندم ترسیده و هول کرده از رسیدن یکدفعه ای یزدان ، با چشمانی گشاد شده از وحشت ، همچون ترقه ای از جا پرید و ایستاد ، و گل های در بغلش را بیشتر به سینه اش فشرد ………. نسرین هنوز برنگشته بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بیست و چهارساله ای به نام پرتو حقیقی که در مرکز توانبخشی ذهنی کودکان کار می‌کند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش که به اوتیسم مبتلا است، درگیر شخصیت عجیب و پرخاشگر او می‌شود. کسری بهراد از نظر پرتو کتابی است قطور که به هیچ کدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sedna
Sedna
2 سال قبل

رمان خیلی خوبیه و من خیلی دوسش دارم
ولی تنها مشکلش اینه که پارت هاش کوتاهه اگه میشه یکم بیشترش کن ❤️❤️

ارام
ارام
2 سال قبل

حتما اون نسیمه با یکی رفته دور دور گندمو گذاشته اینجا

Hadis
Hadis
2 سال قبل

بره رمان گلادیاتور نمیشه بهونه اورد واقن بدون نقص تنها مشکلش اینکه پارتاش خیلی کوتاهن و خداکنه ازین به بعد نویسنده چرتوپرت ننویسه چون واقن هیف این رمان

Maryam
Maryam
2 سال قبل

عالییی

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x