رمان گلادیاتور پارت 197 - رمان دونی

 

 

 

 

ابروان یزدان بیشتر از قبل درهم فرو رفت و در یک آن از حالت دراز کش بلد شد که گندم بر روی تخت افتاد و او رویش خیمه زد .

 

 

 

ـ منظورت چیه ؟

 

 

 

گندم شانه هایش را درهم جمع کرد …………. انگار یزدان خوب بلد بود که او را در شرایطی قرار دهد تا معذبش شود .

 

 

 

ـ اونا قراره یه محموله مواد مخدر هم جا به جا کنن ………… فکر کنم قراره اونا رو تو همین بار عتیقه و شمش و سکه ها جا سازی کنن . فرهاد می گفت تو ، تو معامله هایی که پای مواد هم وسط باشه شرکت نمی کنی . فکر کنم بخاطر همینم رود که اول از همه سعی کردن با پول و سود بالایی که این معامله داره ، چشم تو رو ببندن و هیچ حرفی از محموله موادشون نزنن .

 

 

 

یزدان خیمه اش را از روی تن گندم بلند کرد و روی تخت نشست و چنگی میان موهای مرطوبش زد و همه را به عقب هدایت کرد و زیر لب و عصبی غرید :

 

 

 

ـ حرومزاده های لعنتی .

 

 

 

گندم هم با مکث از روی تخت بلند شد و با فاصله ای ، کنارش دو زانو نشست و به او نگاه نمود :

 

 

 

ـ اونا می گفتن هیچ کسی غیر از تو نمی تونه اون محموله ها رو صحیح و سلامت به تهران برسونه .

 

 

 

ـ وقتی که من و تو این معامله پر سودشون شریک کردن ، فهمیدم که کاسه ای زیر نیم کاسشون هست .

 

 

 

گندم نگران شده دست روی بازوی خنگ او گذاشت و سرش را سمت او کشید :

 

 

 

ـ یزدان .

 

 

 

یزدان ، تنها با همان ابروان درهم فرو رفته از خشمی که از فرهاد و کریستیانو در دلش نشسته بود ، نگاهش را سمت گندم چرخاند ……….. شاید باید خدا را شکر می کرد که گندم یک چیزهایی از زبان ایتالیایی می فهمید .

 

 

 

ـ بازم چیزی مونده که نگفتی ؟

 

 

 

ـ نه نه نه ………….. فقط ، نکنه بخوان بلایی به سرت بیارن ؟!

 

 

 

یزدان نگاهش را از چشمان نگران او گرفت :

 

 

 

ـ نگران چیزی نباش …………. اگه تونسته بودن ، تا الان هزاربار سر من و زیر آب کرده بودن ………….. همونجور که فعلاً من زورم نمی رسه تا اونا رو نابود کنم ، اونا هم زورشون نمیرسه تا بلایی سر من بیارن .

 

 

 

ـ دست خودم نیست ………. تو تمام کس و کار من تو این دنیایی ………. می ترسم که خدایی نکرده یکی یه بلایی به سرت بیاره .

 

 

 

 

 

یزدان باز روی تخت خوابید و پتو را تا اواسط سینه اش بالا کشید و به سقف آینه کاری شده بالای تخت که تصویر خودشان را نشان می داد ، نگاه کرد .

 

 

 

ـ بجای این حرفا بهتره که بخوابی ………….. من بخاطر تو هم که شده اجازه نمی دم کسی فکر و خیال شومی درباره من تو سرش بپرورونه .

 

 

 

گندم هم سر روی بالشت گذاشت و روی قسمت چپ تنش خوابید که چشمش به شکستگی انتهای ابروی یزدان که انگار دیگر مویی هم در آن قسمت رویش نمی کرد ، افتاد .

 

 

 

دست جلو برد و آرام نوک انگشتش را روی شکستگی کشید که یزدان بی اختیار پلک بست .

 

 

 

ـ نسرین و پیدا کردی ؟

 

 

 

یزدان به گندم و ابرویی که لمس می شد فکر کرد ………… در تمام این چند سالی که ریاست این گروه و باند را به دست گرفته بود ، هیچ بنی بشری به اندازه گندم نتوانسته بود به حریم او نزدیک شود ………….. حتی دخترانی که برای چند صباحی مهمان تخت و آغوش او شده بودند .

 

 

 

 

گندم انگار با هر لمس ، بجای آنکه ابرویش را لمس کند ، روح زخم خورده و ترک برداشته اش را لمس می کرد .

 

 

 

ـ نه .

 

 

 

ـ میگم …………. اون حرفا که راجب نسرین زدی ، واقعیت داشت ؟

 

 

 

ـ کدوم حرفا ؟

 

 

 

ـ اینکه ………… نسرین از دوازده سیزده سالگی تو این راه افتاد .

 

 

 

یزدان چشم نگشوده منظور گندم را فهمید .

 

 

 

ـ بگیر بخواب گندم ……… بی خوابی زده به کلت .

 

 

 

گندم دست از روی ابرویش برداشت و کنجکاو روی تخت دمر شد و یک دست به زیر چانه اش زد و باز نگاهش را به یزدان داد :

 

 

 

ـ نخواب . بگو دیگه .

 

 

 

ـ آره واقعیت داشت .

 

 

 

ـ خب تو از کجا فهمیدی ؟ …………. کسی اومد بهت گفت ؟

 

 

 

ـ نه .

 

 

 

با رسیدن فکری به ذهن گندم ، ابروانش اندک اندک درهم فرو رفت .

 

 

 

ـ نکنه ………… تو هم همون زمانا ……….. باهاش می خوابیدی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
*****
*****
1 سال قبل

ما که هیچ حتی خدا هم پشماش از این همه پاکی این دوتا میریزه(البته استغفرالله )😶‍🌫️😶‍🌫️😶‍🌫️
یه پسر از قضا با بالا تنه لخت ، هیکل جوووونن، از نظر جنتلمنی ماه، و به گفته نویسنده دختره مثل عروسک ، بد تر از همه توی تخت ، توی حلق هم(منظورم بغل هم)باشن بعد هیچ کاری نکنن ، چه عجیب .به خدا حضرت یوسفم به این پاکی نبود😂😂

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  *****

حتما از مصر اومدن 😂

*****
*****
1 سال قبل
پاسخ به  neda

از بهشتم اومده باشن به این پاکی نیستن، آدم و هوا که حضرت بودن یه دوتا سیخونک بهم زدن ، بچه دار شدن 😂😂😂

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x