رمان گلادیاتور پارت 320 - رمان دونی

 

 

 

 

یزدان سری تکان داد و نفس هایش تند تر شد . دردی در سینه اش نشست که تا کنون چنین دردی را نه حس کرده بود و نه حتی شبیه آن را تجربه نموده بود .

 

 

 

دردی عمیق و جانسوز . انگار که در سلول به سلول تنش مذاب ریخته باشند ، سوزاندش و آتشش زد .

 

 

 

گندم برای خودش چه بلغور میکرد ؟؟؟ به دست او کشته شود ؟؟؟

 

 

 

با نفس هایی بلند تر و خشمگین تر از ثانیه های پیش ، چشمان آتش گرفته اش را در چشمان خیس و اشکی او فرو کرد .

 

 

 

ـ به دست من کشته بشی ؟؟؟ …………. جایگاهت و تو زندگی من نمی دونی ؟؟؟ نمی دونی وجودت تو زندگی من چه ارزشی داره ؟؟؟

 

 

 

گندم با درد سر تکان داد ………….. درد یزدان چیزی همچون درد خودش بود . انگار در مسابقه ای گرفتار شده بودند که باید می دیدند کدام یک زودتر جانش را برای آن یکی فدا میکند .

 

 

 

صدایش لرزید ………. چانه اش هم . قلبش هم . نگاهش هم …………… دلش هم ………

 

 

 

ـ می دونم .

 

 

 

ـ می دونی و این اراجیف و برای من بلغور می کنی ؟

 

گلادیاتور:

#gladiator

#part999

 

 

 

قطره اشکی روی گونه گندم رد انداخت .

 

 

 

مطمئناً هر احساسی که یزدان به او داشت ، او در این نقطه از زندگی اش ، داشت هزاران برابر آن احساس را تجربه می کرد .

 

 

 

ـ پس …………. شاید اینجوری ، بهتر بتونی حرف من و بفهمی و درک کنی . آره اون آدم دیشبی من بودم .

 

 

 

خودش را عقب کشید و با جسارت بیشتری حرفش را ادامه داد …………. قضایا آنقدر نمایان بود که پنهان کردنش دیگر امکان نداشت :

 

 

 

ـ چون نتونستم اینجا بمونم و دست روی دست بذارم تا تو برگردی …………… اونم وقتی که معین نبود و تو با یه شونه زخمی تک و تنها با جلال بلند شدی رفتی تو اون لونه زنبور …………. می ترسیدم که اتفاقی برات بیفته . اونم اینجایی که انگار همه قصد جون تو رو کردن تا خودشون به یه نون و نوایی برسن . دیشب و که دیدی ، از در و دیوار آدم مثل مور و ملخ می ریخت تو اون خونه …………. آره اونی که دیشب پشت سر تو و جلال راه افتاد من بودم ، و حتی ذره ای از کاری که کردم پشیمون نیستم .

 

 

 

قلبش می کوبید ……….. هنوز هم از دیدن چشمان خشمگین یزدان دلش فرو می ریخت . اما حرفش را زد . این چیزی بود که یزدان باید می دانست …………. که او از فدا کردن جانش برای او ، هیچ ابایی ندارد .

 

#gladiator

#part1000

 

 

 

یزدان حس می کرد فاصله ای تا دیوانه شدن ندارد :

 

 

 

ـ اگر تاریک نبود ……….. اگر شب نبود ، به دست منِ لعنتی کشته میشدی . به بعدش فکر کردی ؟ به اینکه من بیام بالا سر جنازت و ببینم اونی که زدم گندمم بوده ، چه بلایی به سرم میاد ؟؟؟ به جنونی که بعدش بهم دست میده فکر کردی ؟؟؟ ……….. به بلایی که با این حماقتات سرم می آوردی فکر کردی ؟؟؟ یعنی توی احمق حتی یکبارم پیش خودت نگفتی یزدان غیر از من کس دیگه ای رو نداره و تمام دلخوشیش تو این دنیا منم ؟!

 

 

 

و در حالی که لباسش را رها می کرد ، ادامه داد :

 

 

 

ـ اگه می خوای به یه جانی بالفطره روانی تبدیلم کنی ، همین مسیری که میری رو ادامه بده .

 

 

 

گندم ابرو لرزاند و سینه اش از هق بی صدایی که زد ، پرش آرامی کرد . خودش را به سمت یزدان کشید و صورت به سینه او چسباند و فشرد .

 

 

 

و چه تضاد زیبایی وجود داشت میان خشم و مهر نهفته و تواَمان باهم ، در کلام یزدان ………….. چقدر زیبا به او فهمانده بود که تمام دنیایش است …………….. اصلاً مگر چیزی زیباتر از این وجود داشت ؟؟؟ اصلاً کسی می توانست زیباتر از یزدان احساس دوست داشته شدن را لا به لای خشم تااین حد زیبا نشان دهد و به رخ بکشد ؟؟؟

 

#gladiator

#part1001

 

 

 

یزدان هنوز هم نگران بود و خشمگین و عصبی …………. رنگ و روی گندم زیادی پریده بود و او هیچ از حالش نمی دانست و …… خود گندم هم حرفی نمی زد .

 

 

 

ـ تیر خوردی نه ؟ از دیشب درد و خونریزی داری و صداتم در نمیاد .

 

 

 

گندم بی اختیار دستانش را بلند کرد و به دور گردن او پیچاند و گونه به سینه او فشرد . حس میکرد صدای یزدان ، کلامش ، نگاهش ، آوایش ، مخدری است که از طریق گوش و چشم وارد تنش می شود و درون عروقش می نشیند و دردش را آرام و لحظه به لحظه خمار ترش می کند .

 

 

 

و چه حالی می داد میان این حال بدی ، دیدن این توجهات بی پایان یزدان .

 

 

 

ـ حتی اگر این اتفاق هم می افتاد ، تو تقصیر کار نبودی یزدان . مشکل منم …………….. مشکل منم که دلم انقدر کوچیکه که طاقت دوری و نگران شدن برای تو رو نداره .

 

 

 

یزدان دست بالا کشید و دستان حلقه شده گندم به دور گردنش را باز کرد . یک قدم عقب رفت …………. در این میان هیچ از دردی که با هر حرکت دستش در شانه راستش می پیچید را نمی فهمید .

 

#gladiator

#part1002

 

 

 

الان گندم صدمه دیده بود و این …………. مهم تر از هر چیز دیگری بود . حتی مهم تر از خودش .

 

 

 

ـ فقط بهم بگو چه اتفاقی برات افتاده ؟ فقط بگو چه خاکی به سرم شده .

 

 

 

و اندکی عقب رفت و از گندم فاصله کوتاهی گرفت و نگاه هول هولکی به سر تا پای او انداخت .

 

 

 

مطمئن بود زمانی که شلیک کرد ، از شتاب قدم های گندم کاسته شد ………… و این یعنی تیرش را به تن او نشاند .

 

 

 

ـ بگو کجات و زخمی کردم .

 

 

 

گندم دستی را به سمت پهلویش پایین کشید و قبل از اینکه بخواهد فرصتی برای باز کردن لبانش پیدا کند ، یزدان مقابلش زانو زد و لباسش را تا اواسط شکمش بالا داد .

 

 

 

با افتادن چشمانش به آن باند خونی ، برای یک آن حس کرد نفس هایش از تکاپو افتاد و میان سینه اش به توده ای سنگین تبدیل شد .

 

 

 

گندم را زده بود ……….. گندمش را ناکار کرده بود .

 

 

 

گندم تمام مدتی که یزدان مقابل پایش زانو زده بود ، نگاهش را به صورت برافروخته او ، با آن چشمان سیاهی که انگار حالا لرزی هم در آنها دیده می شد ، داده بود و بلند نمی کرد .

 

 

 

ـ ببینم تیر هنوز تو بدنتِ ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 70

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x