رمان گلادیاتور پارت 46 - رمان دونی

 

ـ لازم نیست من و اینجا این شکلی صدام بزنی .

ـ پس چطوری صدات بزنم ؟

ـ همون یزدان خالی بگی کافیه .

ـ یزدان خالی ؟ باشه .

ـ حالا چی می خواستی بهم بگی ؟

ـ میشه به همین زنه بگی یه لباس آستین بلند برام بیاره من بپوشم ………. یه چیزی هم بده که بتونم بندازمش رو سرم ………… آخه اینجا خیلی مرد رفت و آمد می کنه ………. این لباسه هم نه یقه داره نه آستین .

نگاه یزدان بی هیچ اختیاری معطوف تاپ در تن او شد ……….. دیشب به حمیرا گفته بود یک لباس درست و درمان به او دهد .

اما شنیدن خواسته گندم برای گوش های غریبه شده اش با این مدل خواسته ها برایش کمی متعجب کننده بود ………… انگار با زندگی میان این آدم ها هم معنای حجب و حیا از خاطرش رفته بود .

بی حرف سری برای او تکان داد ……….. تمام جنس های مؤنث دور و اطرافش آنقدر بی قید و بند بودند که حتی برایشان اهمیتی نداشت با پوشش مقابل این نگهبانان حاضر شودند یا بدون پوشش ………. الان هم برای او مهم نبود گندم چه گونه بگردد و یا چگونه دلش بخواهد بپوشد ………… تنها چیزی که می خواست این بود که گندم در کنار او احساس امنیت کامل کند ……….. اینکه دیگر از هیچ چیز نترسد .

نگاهش را از گندم گرفت و از لبه تخت بلند شد و با قدم هایی استوار اما آرام از اطاق خارج شد ………. با بستن در اطاق بلافاصله جلال را به همراه نگهبانی پشت در اطاق ، آن هم ایستاده و در حالت آماده باش دید .

ـ احتیاجی نیست دم این اطاق نگهبانی به ایسته ……….. آزادید می تونید برید .

جلال ابروانش بالا رفت :

ـ اما قربان ممکنه هر لحظه فرار ………..

یزدان میان حرفش پرید :

ـ فرار نمی کنه ………. نمی خوام پشت این در اطاق کسی کشیک به ایسته ، فقط می خوام دورا دور مراقبش باشی و هر اتفاقی که افتاد به من گزارش بدی ………… ابدا نمی خوام کسی بهش نزدیک بشه . فهمیدی ؟

ـ بله قربان . خیالتون راحت .

ـ خوبه .

و پایین رفت و مستقیما به سمت سالن غذاخوری به راه افتاد و پشت میز نشست و نگاه متکبرش را برای چند ثانیه ای از گوشه چشم به سوگندی که با همان لباس خواب در تنش سر جای همیشگی اش در سمت چپش ، پشت میز نشسته بود ، انداخت ………… احتمال می داد سوگند بخاطر سر و صدای چند دقیقه پیشی که در اطاق گندم به راه افتاده بود ، بیدار شده باشد و پایین آمده باشد .

ـ سلام عزیزم .

یزدان با قیافه ای خونسرد و اندکی هم بی تفاوت تعمداً خودش را مشغول لقمه گرفتن نشان داد و به طور محسوسانه ای نگاهش را از او گرفت و هیچ رغبتی برای دیدن اویی که در آن لباس خواب جدید و بسیار باز و کوتاهی که در لحظه نشستن پشت میز متوجه ران های عریان بیرون زده از زیر لباس او و یا حتی گردن و سینه هایی که بی قیدانه از یقه شل لباس بیرون ریخته بودند و نگاه هر بیننده ای را بی اختیار به سمت و سوی خودش می کشید ، نشان نداد ……….. چشم و دل سیر تر از آنی بود که بخواهد با دیدن آن سینه های پروتز کرده زیبا و یا ران های بیرون زده سفید از خود بی خود شود و قید سر رسیدن تاریخ انقضای او را بزند و او را باز در کنار خودش نگه دارد .

سری در جواب سلام سوگند تکان داد و بلند حمیرا را صدا زد ………. گندم در اطاق منتظر بود .

ـ حمیرا ………. حمیرا ……….

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Reyhane
Reyhane
2 سال قبل

وای دلارای عالیه

Ayla
Ayla
2 سال قبل

پارت به شدت تاثیر گذاری بود ممنان =\

سوگل
سوگل
2 سال قبل

مرسی خوب بود😊 من دیگه به کوتاهی پارتا عادت کردم ینی کاریش نمیشه کرد ما هم هر چقدر بگیم کمه اهمیتی نداره چون کمتر میشه که بیشتر نمیشه

ارام
ارام
2 سال قبل

اخر هر پارت ی حمیرا حمیرا میکنه بعدش تمام

بی تام
بی تام
2 سال قبل

این پارت هم که رو تخت گندم و صبحانه یزدان و لباس سوگند گذاشت. نابود کردی رمانت.. نابود . افتضاااحححححححح

Sana
Sana
2 سال قبل

و این پارت نیز همچون لباس سوگند بسی کوتاه بود
تا خواستم از لباس سوگند به سمت کفشاش برم تموم شد

ارزو
2 سال قبل
پاسخ به  Sana

😂😂😂😂❤❤❤❤

Fati
2 سال قبل

نویسنده‌ای عزیز بشتر بزار 🥺🤗

Elina
Elina
2 سال قبل

زیادی کوتاهه😐

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x