حمیرا با سینی که حاوی لیوانی آب و پیاله ای نمک بود کنارشان برگشت و سینی را کنار دست یزدان گذاشت .

– چیز دیگه ای هست که بخواین من براتون بیارم ؟

ـ نه ممنون می تونی بری .

با رفتن حمیرا یزدان آبی درون پیش دستی ریخت و با مقدار زیادی نمک مخلوطش کرد و سمت گندم که با چشمانی اندک گشاد شده کار او را نگاه می کرد چرخید .

ـ دستت و بده .

گندم مرددانه دست سوخته اش را جلو برد و میان دست یزدان قرار داد و یزدان انگشتان مردانه اش را دور مچ او حلقه کرد و دستش را جلوتر کشید و میان سینی قرار داد ……… می دانست وقتی محلول را روی دست او بریزد ، سوزشش آن ابتدا آنقدر زیاد می شود که گندم طاقت نمی یاورد و برای شستن پوسش پا به فرار می گذارد ……….. انگشتانش را دور مچ او محکم کرد و بدون آنکه نگاهی به چشمان او بی اندازد ، مخلوطی که درون پیش دستی درست کرده بود را به یکباره روی پوست ملتهب او ریخت ………. گندم با حس سوختگی شدیدی که به آنی در سرتاسر پوست سوخته اش حس کرد ، همچون برق گرفته ها در جایش تکان خورد و سعی کرد دستش را عقب بکشد ، اما از آنجایی که یزدان مچش را محکم چسبیده بود هیچ راه خلاصی از دست او پیدا نکرد .

همچون اسپند بر روی آتش در جایش تکان تکان می خورد و گاهی پوستش را فوت می کرد و گاهی دستش را برای خلاص شدن از دست یزدان به عقب می کشید :

ـ سوختم ………… سوختم ……. داره می سوزه ……….. داره می سوزه .

هیچ راه خلاصی وجود نداشت . نگاه ملتمسش را سمت چشمان یزدانی که خیره دست آتش گرفته اش بود ، بالا کشید .

ـ آروم باش الان سوزشش می افته .

حق با یزدان بود ………… ابتدا سوزش وحشتناکی تمام سطح سوختگی اش را پوشاند ، اما دو سه دقیقه بعد سوزش اندک اندک کمتر شد ، تا جایی که کاملا از بین رفت ……….. با آرام گرفتن گندم ، یزدان نگاهی به او انداخت و حلقه دستانش را آرام شل نمود و دستش را رها کرد .

ـ سوزشت چطوره ؟

گندم با انگشت آن یکی دستش پوست سوخته اش را لمس کرد .

ـ دیگه نمی سوزه .

ـ انگولکش نکن ………… یه ذره هم هوا بخوره کاملا خوب میشه ……. لااقلش تاول دیگه نمی زنی .

و مجددا لقمه اش را برداشت و به سمت لبانش برد و داخل دهانش چپاند …………. انگار صبحانه امروزش ماجرای زیادی داشت .

گندم نگاه از پوست دستش گرفت و سمت یزدان کشاند ………… یزدان بیشتر از آنچه که باید عوض شده بود و تغییر کرده بود .

یزدان که سنگینی نگاه او را حس کرده بود از گوشه چشم نگاهی به او انداخت و در حالی که گوشه لپش از لقمه درون دهانش باد کرده بود ، گفت :

ـ چیه نگاه می کنی ؟

ـ تو خیلی تغییر کردی …………. دارم فکر می کنم ، منم اندازه تو تغییر کردم یا نه .

***

یزدان از همان گوشه چشم نگاهش را چرخی روی او داد ………….. چرا گندم فکر می کرد آنقدرها تغییر نکرده ………… از نظر خودش که گندم تغییرات زیادی کرده بود …………. قد کشیده تر از گذشته شده بود ………. زیبا شده بود ……….. زیبایی که دیگر رنگ و بوی کودکانه نداشت و حالا شکل و شمایل زنانه ای به خودش گرفته بود .

ـ مگه میشه این همه سال گذشته باشه و تغییری نکرد ………. همه تغییر می کنن . تو هم خیلی تغییر کردی …………. دیگه از اون گندم کوچولویی که باید دماغش و می گرفتن و صورت سیاهش و می شستن خبری نیست ………….. انقدر بزرگ شدی که حتی دیشب نشناختمت .

گندم لبخند باریکی زد ………… تعریف یزدان همانند همان گذشته ها بود …….. بدون هیچ سوء نیت و یا غرض ورزی . تعریف و تمجید یزدان مثل تعریف یک پدر از قد کشیدن و قد و بالای دخترش بود ، مثل تعریف یک برادر از زیبایی خواهرش بود ………. یزدان همیشه همین طور بود . لااقل با او که اینگونه بود .

ـ آره همه تغییر می کنن ……….. من فقط بزرگ تر شدم ……….. وگرنه خودم حس می کنم هنوزم همون گندم چند سال پیشم ……… با همون خلق و خوی سابق ………… اما ………… اما تو ………..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Atena
Atena
2 سال قبل

خیلی خیلی مسخره است 😐😏
این صبحانه انقدر طولانی شد که همه خسته شدن
بعدم اون چایی تو تمام این مدت مگه چقدر داغ بوده که دست بسوزنه؟ 😐 از طرف دیگه این چیزی نیست که به خاطرش روی زخم نمک بریزن
زخم هم که نیست یه سرخی معمولیه

سپیده
سپیده
پاسخ به  Atena
2 سال قبل

مگه خودش نگفت پوستش حساسه
بعدش هم شاید چای داغ بوده

paeez
paeez
2 سال قبل

من صبحا اصلا صبحونه نمی‌خورم
چرا واسه اینا انقد طول میکشه 😢😂

Rom Rom
Rom Rom
2 سال قبل

آدم صبحونه رو چهارتا لقمه میخوره بلند میشه
۱۰روزه تو این سکانسیم
وای ب حال اینکه پای میز ناهار و شام بخوایم بریم
یعنی قشنگ پاره ایم 🙂😂😂😂

سوگل
سوگل
2 سال قبل

رمان استاد مغرور من چطوری بخونم کسی خونده ؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  سوگل
2 سال قبل

تو سایت رمان من هستش

یا میتونی بری توی گوگل سرچ کنی رمان استاد مغرور من PDF هستش

سوگل
سوگل
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

مرسی عزیزم میشه اسم سایت تو بگی تو گوگل سرچ کردم نیومد😐

neda
neda
پاسخ به  سوگل
2 سال قبل

تو همین سایت هست… نگا کنی پیدا میکنی.. رمان من

سوگل
سوگل
پاسخ به  neda
2 سال قبل

باشه مرس

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سوگل
هانی
هانی
2 سال قبل

اون صبونه کوفتتون بشههه به حق امامزاده بیژن

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x