رمان گلادیاتور پارت 79 - رمان دونی

 

ـ اندفعه برای خودم نیومدم ………… برای ای دختر اومدم .

و با ابرو به گندمی که یک قدم عقب تر از او ایستاده بود اشاره کرد .

زن نگاهش به سمت گندم کشیده شد و با دیدن او ابروانش بالا پرید ……….. برای خودش هم جای سوال داشت که چرا از همان دقیقه اول متوجه حضور این دختر ، با یزدان نشد .

ـ انقدر از حضور یک دفعه ای شما شوکه شدم که اصلا این دختر به چشمم نیومد .

یزدان نگاه متکبرش ، اندکی هم رنگ غرور به خودش گرفت و لبخند کم رنگ یک طرفه ای روی لبانش نشست ……… به نظر می رسید ، این زن ، هنوز هم بعد از گذشت حدود سه چهار سال ، همچنان هنوز هم در فکرش است و حتی در خواسته اش هم مصمم تر از قبل شده .

یزدان یک دست درون جیب شلوار پارچه ای در پایش کرد و با شست دست دیگرش گوشه لبش را لمس نمود و در همان حال که نگاه متکبرانه و آن لبخند یک طرفه مغرورانه اش را در چشمان زن فرو می کرد ، گفت :

ـ خیلی هم عجیب و دور از ذهن به نظر نمی رسه که نگاهت اصلا متوجه این دختر نشده .

لبان براق و صورتی زن به لبخندی کشیده شد ……… ذره ذره وجود یزدان و پرستیز و کارهایش ، می توانست هرمون های زنانه اش را تکان دهد و بالا و پایین کند :

ـ عجیب اونه که شما جایی باشی و نگاه بقیه جای دیگه ای معطوف بشه .

یزدان بی توجه به منظور در کلام زن و لبخند صدبرابر منظور دار ترش ، شست از لبش جدا کرد و پایین آورد و دست سالم گندم را گرفت و او را کمی به سمت خودش ، جلو کشید و شانه به شانه خودش قرار داد :

ـ الان بیشتر از من دست این دختره که مهمه .

ـ بله ، بفرمایید ……….. من به کل فراموش کردم که برای چی اینجا ایستادیم .

و به سمت اطاق سی تی اسکن راه افتادند ………… زن در همان حال نگاهش را نامحسوس روی گندمی که دستش هنوز میان دست یزدان قرار داشت انداخت ……….. حضور یزدان ، آن هم با یک دختر ، در این کلینیک ، برای همه جای سوال داشت .

وارد اطاق سیتی اسکن شدند و زن به گندم اشاره کرد تا مانتو اش را در بیاورد و یزدان همچون دقایق پیش ، بی هیچ حرفی ، پشت سر گندم ایستاد و آرام مانتو اش را از تنش درآورد .

ـ از آشناهاتون هستن ؟

یزدان بی آنکه نگاهش را از بازوی کبود و سیاه شده گندم بگیرد ، جدی و ضربتی جوابش را داد :

ـ از آشناها نباشه ، درمانش نمی کنی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازی
نازی
2 سال قبل

سلام من تازه می خوام این رمان رو شروع کنم میشه بهم بگید موضوع رمان چیه و قراره چه بلایی سر گندم بیاد نمی خوام از اول بخونم ممنون 🥰

بی نام
بی نام
2 سال قبل
پاسخ به  نازی

نخون. اولا خوب بود الان مفتضححح

Nahar
Nahar
2 سال قبل

اوووه با این ویژگی هایی که یزدان از خودش گفت من هم عاشقش شدم چه رسد ب اویی که دارد حضوری با او صحبت میکند😐 خودشیفته/:

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
2 سال قبل

رمان داره پارتاش روز به روز اب میشه
احیانا نویسنده داره ورزش میکنه تا وزن کم کنه به جاش پارتا رو اب کرده😑💔

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
2 سال قبل

فاطی داری شوخی میکنی😭
نهههه😢

Mobina
2 سال قبل

خوب اگر میخواین یک روز در میون بذارین پارت ها رو طولانی کنید 🫤
ادم میاد شروع کنه ب خوندن سریع تموم میشه 🫡

paeez
paeez
2 سال قبل

بابا شورش در آوردی چرا انقد کم اخه

ارزو
2 سال قبل

عاقا خب هر روز نذار ، هر سه روز یه بار یه پارت اندازه مثلا پارتای الفبای سکوت یا گریز از تو بذاری مشکلی پیش میاد؟😑بابا این از دلارای هم بدتره لااقل اونو میخونیم مخندیم و حرص میخوریم این یکی فقط حرصه از کوتاهی پارتا با خلوص ۱۱۰ درصد😑😑😑

بی نام
بی نام
2 سال قبل

اییی چرا انقدددد کممم. رمانتتت به باد دادی

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x