صدای سکوت پارت ۱۳ - رمان دونی

هدیه در دلش حرص می‌خورد. کمی حسادت می‌کرد اما خودش نمی‌دانست

-مرتیکه احمق عوضی آخه من چرا باید بفهمم این فاطمه کیه؟ تقصیر خودمه که پیشش خودمو کوچیک میکنم از ازن به بعد مثل خودش رفتار میکنم

حق نداره چیزی بگه.

 

 

همینطور غر میزد و راه می‌رفت تا به کسی بر خورد

با اعصابی خورد ادامه داد

-آهای مرتیکه کوری؟

سرش را که بالا آورد با پسری بور که داشت رو به هدیه لبخند میزد مواجه شد

-عا چیزه چرا نمی بینید جلوتونو

مرد لبخندی زد

-من جلو مو نمی بینم یا شما خانم؟

هدیه با پرویی ادامه داد

-خب معلومه که شما نمی بینید وگرنه من داشتم راهم رو ادامه می‌دادم

-آها خب باشه من معذرت میخوام که شما جلوتونو ندیدید

-آقای محترم منکه گفتم من قشنگ حواسم به جلو بود شما حواستون نبود

-خانم محترم اینکه دوست پسرتون اعصابتون رو خورد کرده و زیر لب هی بهش فوش میدید تقصیره منه؟ شما جلوتون رو ندید طلبکار هم هستید؟

هدیه کمی صدایش را بالا برد

-حاجی میگم من حواسم بود.

مرد دستانش را به نشانه‌ی تسلیم بالا آورد

-باشه باشه تقصیر من بود خیلی ببخشید

هدیه میخواست جوابش را بدهد که صدای سپهر را شنید که اسمش را صدا می‌زند

-هدیه

هدیه برگشت به سمت سپهر

-عا سپهر

سپهر با دیدن آن پسر چشم هایش گرد شدند

-عا آرسا؟ اینجا چیکار میکنی؟

-شما همو میشناسید؟

آرسا-بله که می‌شناسیم ناسلامتی هم دانشگاهی بودیما

-بیا بغلم داداش

آرسا و سپهر هم دیگر را به آغوش کشیدند و هدیه در شوک فرو رفته بود،اگر آن پسر،آرسا بی ادبانه رفتار کردن هدیه را به سپهر بگوید چه؟

سپهر-اینجا چیکار میکنی تو؟

آرسا-انتقالی گرفتم اینجا تدریس میکنم

هدیه با شنیدن این حرف در دلش دعا کرد که آرسا استادش نباشد‌

آن دو کمی صحبت کردند که سپهر انگار چیزی یادش آمده باشد رو به هدیه کرد و گفت

-هدیه بعد از اینکه با پویا حرف زدید چی شد؟

-ه هیچی نشد

-اعصاب پویا خورد بود که

هدیه شانه ای بالا انداخت

-به من چه

-چی گفتید بهم ؟

-به تو چه و اینکه من رو باید برسونی انقلاب

-انقلاب برای چی

-کتاب میخوام عاسیسم

-باشه فقط الان نمیتونم

-چرا؟

-میخوام با کوثر برم بیرون عاسیسم

هدیه باز هم کمی حسادت کرد و اخم هایش را در هم کشید

-باشه باشه باشه برو برو برو ، برو با کوثر جونت دور دور کن بعد خواهرتو ول کن من با پای پیاده نیم ساعت تا انقلاب برم بعدش یکی منو خفت کنه ببره با خودش بعد به خواهرت

ادای گریه کردم در آورد

-بعد خواهرت ههیی ههییی

آرسا-ببخشید دخالت میکنما ولی من میتونم برسونمتون البته اگر دلتون بخواد

سپهر-جدی میگی؟

-بله جدی میگم

سپهر- باشه

هدیه تعجب کرد سپهر او را دست آدمی می سپرد ک تازه همین الان دیده بودتش؟

البته این را هم در ذهنش داشت که رفاقتشان قدیمی هست به هر حال برای او که فرقی نداشت

مهم این بود که به انقلاب برود

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x