غزال گریز پا پارت 25 - رمان دونی

 

 

دیپلمم رو گرفته بودم و در عین ادامه تحصیل ، دلم میخواست کار کنم

همونطور که داشتم لباسم رو میپوشیدم صدای در اتاقم بلند شد

بفرمایید بلندی گفتم که ماهان اومد داخل :

 

بیا اینم از سوییچ ماشینتون ، روغنش رو عوض کردم

 

– مرسی ماهان

خب دیگه ، کاری با من نداری ؟

 

نه ، خوش بگذره

 

لحن صداش کمی ناراحت بود و من این رو درک نمی‌کردم .

بهرحال من داشتم به خونه ام میرفتم

جایی که ۱۵ سال توش زندگی کرده بودم .

به چیز های بی اهمیت فکر نکردم و بلافاصله بعد از خداحافظی با مامان و بابا سوار ۲۰۷ آلبالویی خوشگلم شدم . از اونجایی که عاشق رانندگی بودم ، بابا همون اول واسه ماشین خرید تا مجبور نشه ماشین زیر پاشو بهم بده .

آیا این خواسته زیادیه که یک روز بعد از گرفتن گواهی نامه ، ماشین میخواستم ؟

حدودا بیست دقیقه بعد رسیدم جلو خونه و چادرم رو‌ مرتب کردم

کلید داشتم ، ولی دوست داشتم زنگ آیفون رو بزنم

 

– سلام عزیزم

 

صدای خوشحال مامان بود که تو گوشم پیچید .‌

همزمان با وارد شدنم ، به نوبت بابا ، مامان و در آخر هم مهراد رو بوسیدم

داشتیم خوش و بش میکردیم که مهراد پرسید :

 

– درسات چطور پیش میره ؟

 

قبل از ایکه بتونم جواب بدم ، صدای زنگ بلند شد

مهراد رفت سمت آیفون و در رو باز کرد .

 

– غزال برو روسری بپوش ماکان میاد بالا

 

رفتم تو اتاق و روسری و چادرمو پوشیدم .

به محض بیرون اومدن با مرد رو به روم چشم تو چشم شدم .

مردی که هیچ تغییر خاصی نکرده بود

البته نباید انتظار داشت تو سه سال اتفاق خاصی بیوفته .

بعد از سلام و احوال پرسی دقیقا روبه روی من نشست و سئوال مهراد رو پرسید :

 

خب غزال خانوم ، با درسا چه میکنید ؟

 

لبخند ملایمی زدم :

 

عالیه ، مخصوصا اینکه عاشق رشتمم ولی خب دلم میخواد کار کنم

 

– اگه مایلید تشریف بیارید شرکت من

 

شرکت شما ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

مهراد که دیده بود من به معنای واقعی برگام ریخته توضیح داد :

 

ماکان فوق لیسانس گرافیک داره

 

واقعااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

غزال بود که با تعجب این را پرسیده بود و ماکان با لبخند جذابی جواب داد :

 

– اینقدر بهم نمیاد ؟

 

 

نه ، منظورم این نبود . فقط جالب بود واسم .

 

– خب ، حالا افتخار همکاری میدید ؟

 

فردا اول وقت رزومه مو میارم خدمتتون

 

– خواهش میکنم ، خدمت از ماست .

 

 

:::::::::::: یک روز بعد

 

#از زبان دانای کل :

 

غزال کمی مظطرب به تیپش نگاه کرد

مانتو و شلوار جین ، شال و کفش آدیداس سفید …

تمام کارهایش را روی فلش ریخته و در کیف گذاشته بود .‌

سوار ماشینش شد و استارت زد

برای اینکه کمی آرام شود ، دست برد و ظبط را روشن کرد

 

And I’ll be singing, la-la-la-la, la-la-la-la / You’re breaking me, la-la-la-la, la-la-la-la ♫

♪ و من آواز میخونم، لا لا لا لا، لا لا لا لا / تو منو میشکونی، لا لا لا لا، لا لا لا لا ♫

 

♪ You’re breaking me, la-la-la-la, la-la-la-la / You’re breaking me, la-la-la-la, la-la-la-la ♫

♪ تو منو میشکونی، لا لا لا لا، لا لا لا لا / تو منو میشکونی، لا لا لا لا، لا لا لا لا ♫

 

♪ You’re breaking me ♫

♪ تو منو میشکونی ♫

 

♪ You can do whatever, I’ll be here forever / Spinning round inside this room, eh-eh

 

با رسیدن جلوی شرکت در دل سوتی زد :

اولالا ، چه خوشگله

و سپس به اسم شرکت که در بالای ساختمان خودنمایی می کرد را خواند :

 

شرکت تبلیغاتی ماکان

 

از پله ها بالا رفت و وارد شرکت شد

نگاهی به زنی که پشت میز نشسته بود و برخلاف بقیه ی منشی ها ، آرایش نداشت انداخت و به سمتش رفت :

 

سلام خانوم ، خسته نباشید

 

– سلام عزیزم ، مچکرم

 

ببخشید ، اتاق جناب ماکان ‌پاکنهاد کجاست؟

 

با دست به انتهای راهرو اشاره کرد و گفت :

 

این اتاقشون هست اما باید باهاشون هماهنگ کنم بتونید برید داخل

 

سری به نشونه تایید تکان داد و منتظر ماند .

 

– ببخشید اسم شریفتون ؟

 

غزال سلطانی .

 

غزال لحظه ای به فکر فرو رفت که

چقدر اوایل برایش سخت بود این تغییر در نام خانوادگی اش

اما این اتفاق هم مثل باقی مسائل زندگی اش عادی شده بود

با صدای منشی که گفت بفرمایید داخل منتظرتون هستند

به خودش آمد و با قدم هایی آهسته ولی محکم به سمت اتاق رفت

به رسم ادب چند ضربه ای به در زد و با شنیدن : بفرمایید

وارد شد و در سلام کردن پیشدستی کرد .

ماکان هم با احترام از جا بلند شد :

 

سلام ، خیلی خوش اومدید ، بفرمایید خواهش میکنم .

 

– ممنونم .

 

این را گفت و مطیعانه نشست

ماکان همانطور که سعی میکرد خیلی هم به غزال نگاه نکند گفت :

 

خب ، کارهاتون رو آوردید ؟

 

غزال سریع فلش را از کیفش در آورد و از جا بلند شد

با نوک انگشت فلش را گرفته بود و ماکان هم همانگونه فلش را تحویل گرفت

درحالی که فلش را به کامپیوترش وصل میکرد گفت :

 

خب غزال خانوم ، چایی یا قهوه ؟

 

– ممنون ، میل ندارم

 

این که اصلا امکان نداره

مهراد نمیگه خواهر ما یه روز اومد

تو یه چای هم جلوش نذاشتی ؟

 

– والا اینروزا مهراد ستاره سهیل شده واسه ما

دیدیدنش حتما سلام منم بهش برسونید .

 

ماکان با خنده گفت : حسابی توپتون پره ها

 

سپس ادامه داد : در ضمن طرحاتون عالیه ، اصلا به یه دانشجوی کارشناسی نمیخوره .

 

غزال منتظر به ماکان نگاه کرد

 

– از شنبه میتونید شروع به کار کنید ، منم به بچه ها میگم اتاقتون رو‌ آماده کنن .

 

غزال با ذوق گفت : وای مرسی واقعا

 

ماکان تلفن را برداشت و درخواست دو تا قهوه کرد .

غزال بعد از خوردن قهوه تشکر کرد و از جا بلند شد

ماکان تا دم در راهنمایی اش کرد

و وقتی در را بست ، زیر لب گفت :

 

بالاخره اومدی ، غزال گریز پا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

ترنج جون پارت بعدی رو کی میزاری ؟

مخملی
مخملی
2 سال قبل

سلام ترنجی چخبر؟ حلول ماه رمضان رو بهت تبریک میگم.
راستش خیلی یه هویی پرید سه سال بعد ولی خیلی خوب داره پیش میره.
حس می کنم بعداز سه سال داستان یه حال و هوای دیگه داره. دلنشینتر و چشم نواز تر.
من خودمم تو این مدت اصلا وقت نکردم با گوشی کار کنم چون امتحان داریم ، شنبه امتحان ریاضی دارم برام آروزی موفقیت کن. امیدوارم تو هم همیشه چه تو نوشتن رمان و چه تو درسات و زندگی موفق باشی🐱

Asal
Asal
2 سال قبل

دیر پارت میزاری اصن یادم میره پارت قبل راجب چی بود و اینکه چی شد اع پونزده سالگی پرید 18 بعد ماکان وات !!

عسل
عسل
2 سال قبل

راستی ترنج جان قصدسو داری که بعد از این رمان.. رمان دیگ اي بنویسی؟!

عسل
عسل
پاسخ به  عسل
2 سال قبل

قصدشو*

↘️↙️
↘️↙️
پاسخ به  Toranjmoeeni
2 سال قبل

امیدوارم رمان بعدیت از رمانت هم قشنگ‌تر باشه
اینم خوبه ولی قطعا جا داره بهتر بشه..

عسل
عسل
2 سال قبل

پس پارت بعد کی میاد..مشتاق خوندن ادامشم.. فق یکمم طولانی ترش کن..🥺
اگه یذره بیشتر از یکم طولانی ترش کنی هم چه بهتر.. 🤭😻

...
...
2 سال قبل

پارت بعدی کی میاد؟!

نیلی
نیلی
2 سال قبل

رمانت جالبترشده تونوشتن رمانت مؤفق باشی گلم

Darya.s
Darya.s
2 سال قبل

داستان خوبی هستش ولی احساس میکنم ممکنه وسط ها شبیه به داستان گلاویژ بشه 😕

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  Darya.s
2 سال قبل

گلاویژ چشه مگه☹️

Darya.s
Darya.s
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

اصلا بد نیست سوءتفاهم پیش نیاد ولی شبیه به اون میشه دیگه فقط اسم کاراکترهای داستان فرق داره
حداقل ای کاش دیگه به شرکت و اینها ربط پیدا نمیکرد

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  Darya.s
2 سال قبل

عا😂🚶🏼‍♀️✨

□●○■
□●○■
2 سال قبل

عزیزم دلنشین مینویسی..
ولی به نظرم اگه از داستان های بهتر و زیباتر استفاده کنی رمان زیبایی میشه..
این داستان‌غزال گریز پا به نظرم تکراری شده
مثل شو تو اکثر داستان و سریال ها و فیلم نامه ها خوندیم..
به هرحال بازم میگم من‌ نگارشت رو دوس دارم و بنظرم استعداد تو نویسندگی داری و استعدادت جای رشد داره..
با آرزوی موفقیت عزیزم..

Ana
Ana
2 سال قبل

یکم احساسی اش کنین

Ana
Ana
2 سال قبل

بدک نبود

رها
رها
2 سال قبل

گفتم غزال با ماکان ازدواج میکنه.. 😻😸.. مرسیی.. پارتا رو زودتر بذارر لطفا خیلی داره جالب میشه 😍😍😍😍💙

باران
باران
پاسخ به  رها
2 سال قبل

الا چیش خوشحالی داش!!
نویسنده افرین داری پیشرفت میکنی

دسته‌ها
20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x