غزال گریز پا پارت 37 - رمان دونی

 

با اضطراب یکبار دیگر درون آینه

سر تا پایش را برانداز کرد

شلوار دم پا گشاد مشکی و کت سفید رنگی که تا بالای زانویش می آمد ، مروارید های دور یقه اش به جذابیت لباس افزون میکرد

ساده و در عین حال زیبا

کسی بدون در زدن وارد شد

تا سرش را چرخاند با مهراد چشم در چشم شد .

با نگرانی زمزمه کرد :

 

داداشی ، خوبه لباسام ؟

 

– تو همیشه و در همه حال خوبی

 

مهراد حالم خوب نیست

 

مهراد بی معطلی دردانه اش را به آغوش کشید ، بوسه ای روی شانه اش زد و دستش را نوازش وار روی سرش حرکت داد :

 

– اگه حالت خوب بود که عاشق نمیشدی عشق دیوونه ی  داداش

 

سکوت را ترجیح داد و عطر تن مهراد را به مشام کشید ، دلش نمیخواست این آرامش تمام شود

کسی به در اتاق ضربه زد

غزال بی آنکه از آغوش برادرش خارج شود بفرمایید آرامی گفت

ماهان با سرخوشی وارد شد اما خوشحالی اش با دیدن مهراد کمی فروکش کرد

هنوز هم نتوانسته بود رابطه خوبی با او برقرار کند

گویی او را مقصر صمیمی نبودن غزال با خودش میدانست

دهانش به کنایه باز شد :

 

میگم خوب خواهر برادری خلوت کردینا .. بابا الان مهمونا میرسن

 

قبل از اینکه غزال بخواهد چیزی بگوید مهراد با لحن حرص درارش گفت :

 

خب برسن ، هیچی مهم تر از آرامش خواهرم نیست .

 

غزال از مهراد فاصله گرفت : ای خدا باز این دو تا همو دیدن …

 

بعد هم از اتاق بیرون رفت ، اگر بیشتر میماند باید شاهد جر و بحث هایشان میماند

مارال با دیدنش سوتی زد :

 

اوووووو غزال خانم چه کرده ، همرو دیوونه کرده

 

– دیوونه ای تو بخدا

آخ راستی مارال ، بیا برو شوهرتو جمع کن . میترسم با مهراد بحثشون بشه دوباره .

 

مارال در حالی که سیب سرخ توی دستش را گاز میزد گفت :

 

این مردا صد سالشون بشه بازم بچن

دق میدن آدمو‌ ‌..

 

با شنیدن صدای زنگ سر ها به طرف آیفون برگشت

حتی ماهان و مهراد هم وسط مشاجره از اتاق بیرون آمدند

مارال در را باز کرد ‌

و غزال چشم به زمین دوخته بود

با صدای یاالله گفتن حاج احمد ، سلام کوتاهی داد و با چشم دنبال ماکان گشت که دست گل بزرگی جلوی صورتش قرار گرفت

جان کند تا نگاهش به ماکان گره نخورد

ماکان اما با اشتیاق چشم به عروسکش دوخته بود .

غزال به آرامی دسته گل را گرفت

و سمت آشپزخانه رفت

لیوان آب یخی برای خودش ریخت و یک نفس سر کشید

همانجا روی صندلی نشست ، پاهایش دیگر کشش نداشت

غزال عاشق بود .

از همان لحظه ای که برای اولین بار به آن قهوه ای های جادوگر خیره شد ، آن شکلاتی های گرمی که سال ها مسخش کرده بود .

 

– غزال ، چایی ها رو میاری؟

 

با شنیدن صدای مادرش به طرفش برگشت :

 

الان میارم

سینی نقره ای رنگ را برداشت و به طرف سالن پذیرایی رفت

اول حاج احمد ، سپس نازنین خانم و در آخر ماکان ..

سینی را گرداند و در آخر روی مبل کنار مارال نشست .

حاج احمد روبه جمع گفت :

 

اگر اجازه بدین این دو تا جوون برن باهم صحبت کنن .

 

آقا فرهاد مودبانه گفت : شما صاحب اختیارید حاجی . غزال جان ، برو دخترم .

 

به آرامی بلند شد و ماکان هم پشت سرش در را بست

غزال با قدم هایی آهسته روی صندلی وسط اتاق نشست و عذاب دهنده ی این روز هایش هم رو به رویش ‌

 

– نمیخوای نگام کنی ؟ دلم پوسید بابا …

 

غزال اینبار مستقیم به چشم هایش زل زد :

 

راستش من از مقدمه چینی خوشم نمیاد .

 

– منم همین طور

 

اصلا چرا من ؟

شما هدفتون از ازدواج با من چیه ؟ چه ویژگی من براتون‌ مهمه ؟

 

– چرا شما نه ؟

اولین معیار من اخلاقه و بعد هم حجب و حیای همسرم. تو این سال هایی که شما رو میشناختم چیزی گز این ازتون ندیدم . مدت ها طول کشید تا اونطور که باید بشناسمتون و حتی میتونم بگم عجیب ترین آدمی هستید که تو کل زندگیم دیدم

 

او همه جوره قانعش کرده بود و غزال در حال فکر کردن به حرف هایش بود که ماکان جعبه ی مخملی رنگی را از جیبش بیرون آورد :

 

این رو سه سال پیش ، همون روزایی که داشتم تو تب عشقت میسوختم خریدم به امید روزی که بهت کادو بدمش .

 

غزال به گردنبند یاقوت سرخ درون جعبه خیره شد .

نمیدانست باید جعبه را بپذیرد یا نه

ماکان از جا بلند شد و جعبه را کف دستش گذاشت :

 

فکر کنم هربار بخوام منتظر بمونم هدیه ای رو ازم بگیری ، تا صبح طول میکشه . پس باید بزور بهت بدم .

 

غزال به یاد خاطره ی آن روز و دسته گل رز افتاد و لبخند کوتاهی مهمان لب هایش شد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

واقعا فک کردین تصادفه؟؟؟؟؟؟؟؟ نویسنده امتحان داره بابا😂

Silver
Silver
2 سال قبل
پاسخ به  ...

دمت گرم
منم همینو گفتم ولی پستمو تایید نکردن

sanaz
2 سال قبل

پارت بزارررررر دیگه

مانلی
مانلی
2 سال قبل

پارت نداریممممم؟؟؟؟؟؟

ملکه بانو
ملکه بانو
2 سال قبل

دیگه طاقت نداریم بزار عزیزم 🥺

ضحا
2 سال قبل

ترنج خانم بهتری قشنگم؟

انیسا
انیسا
2 سال قبل

سلام ترنج جون حالت بهتره 🙂

Toranj
Toranj
2 سال قبل

سلام دوستان
من واقعا شرمنده ام ، چند روزی به دلیل تصادف و آسیب دیدگی شدید نتونستم پارت بزارم ، واقعا عذر می خوام که اینو میگم ، ولی تا چند روز آینده پارت جدید نداریم .

انیسا
انیسا
2 سال قبل
پاسخ به  Toranj

سلام عزیزم انشالله بهتر بشی😗

...
...
2 سال قبل
پاسخ به  Toranj

ایشالله حالت بهتر بشه به زودی 🤲🤲

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  Toranj

سلام عزیزم خوبی الان؟؟
خیلی ناراحت شدم پیامتو دیدم
ایشالا که زودتر خوب میشی و سرپا

عسل
عسل
2 سال قبل
پاسخ به  Toranj

سلام عزیزم..
خیلی ناراحت شدم واقعا 🥺💔
بلا بدور ایشالله هر چی زودتر سالم و سلامت و عالیییی بشی..💚💙🌼
دشمنت شرمنده هر وقت خوب شدی و تونستی پارت بذار نگران نباش عزیزم سلامتیه تو مهم تره.. 💙 مواظب خودت باش.. ❤️💙

ضحا
2 سال قبل
پاسخ به  Toranj

ای وای مهم نیست عزیزم،هر موقع حالت خوب خوب شد و سرپا شدی پارت بزا .سلامتیت مهم تره.
ایشالله زود تر سرحال بشو سر پا✨🌹

A.Time
2 سال قبل
پاسخ به  Toranj

انشاالله که مشکلت حل میشه عزیزم💛
لطفا زودتر خوب شو و پارت جدید رو بزار
از بس رمانت قشنگه آدم دلش طاقت نمیاره که صبر کنه😍

A.Time
2 سال قبل

من هر روز میام و سر میزنم اما خبری از پارت جدید نیست😔

Silver
Silver
2 سال قبل

اگه حوصلتون نمیشه پارت بزارین
لااقل یه کامنت بزار و اطلاع بده
که ما هر روز نیایم سر بزنیم
واقعا اگه شعور و فهم داشتید و احترام به خواننده براتون مهم بود. میگفتین تا چند روز دیگه پارت نمیزارید
گرچه من فکر میکنم دیگه پارتی در کار نیست پس ما هم دیگه نمی‌آیم

معصومه
معصومه
2 سال قبل

واقعا که پارت گذاریاتو درست کن
چرا این جوری پارت میزاری
زمان پارت گذاریاتو مشخص کن
دلبخواهی نیست که

انیسا
انیسا
2 سال قبل

سلام چرا پارت جدید نمی زاری ¿¡
لطفاً تو پارت گذاری دقت کنید

Samen
2 سال قبل

کاشکی زودتر پارت بزاری 🥴

...
...
2 سال قبل

بالا چرا پارت نمیزاری؟

Silver
Silver
2 سال قبل

خجالت بکشین واقعا
این چه وضع پارت گذاری اخه

معصومه
معصومه
2 سال قبل

پارت بعدی را بزار داره به جاهای قشنگش میرسه 🥺😁

mahshid
2 سال قبل

فک کنم غزال و ماکان بدو بدو رفتم اتاق چون نوشته غزال به آرامی بلند شدددد
و ماکان در را بست 🤣🤣🤣

عسل
عسل
2 سال قبل

رمانت خیلیییی قشنگه و خیلییی خوب داره پیش میره و پیشرفت میکنی خیلیی بهتر از اولاش داره پیش میره.. موفق باشی واقعا.. ❤️🔥
و اینکه عکس شخصیتای رمانو نمیزاری دوس داریم ببینمشون تا تصور بهتر و واضح تری ازشون داشته باشیم..؟

ناز
ناز
2 سال قبل

می گم عزیزم میشه زمان دقیقی ک میزاری بگی ☺🙃

Miss flower
Miss flower
2 سال قبل

بادابادا مبارک بادا ایشالله مبارک بادا! 😁😁🎉🎉

ناز
ناز
2 سال قبل
پاسخ به  Miss flower

((بدو بدو عروس و دوماد دارن میان کوچه ))

((لیلی و مجنون اومدن شیرین و فرهاد اومدن مث دوتا دسته ی گل عروس و دوماد اومدن ))

😉😉😉

ضحا
2 سال قبل

خلیی دشنگ شد❤️😍
من ذوق مرگ شدم🥺😂

دسته‌ها
30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x