غزال گریز پا پارت 39 - رمان دونی

 

انگشت اشاره اش را روی آیفون فشرد و منتظر باز شدن در شد .

شوقش برای دیدن غزال هر لحظه بیشتر میشد .

 

– ماکان ، بابا جان بیا داخل دیگه .

 

اومدم بابا .‌

 

به سمت در ورودی قدم برداشت و با دیدن غزال که به استقبالش آمده بود

تپش قلبش بیشتر شد .

سلام و احوال پرسی کوتاهی با آقا فرهاد و آسیه خانم و پدر و مادر غزال کرد .

حوصله تعارفات را نداشت اما چرا انتظار داشت این جماعت و بحث های سیاسی شان حالش را بفهمند ؟ خوشبختانه بحث آقایون به سربازی و امور دولت و مرد سالاری ختم میشد و محفل بانوان هم که آغشته به غیبت آقایون .

سرفه ی کوتاه مهراد و اشاره اش به آقا فرهاد  باعث شد بحث به سمت اصلی کشیده شود

آقا محمد : به نظر من همه ی حرف ها زده شده ، جز مهریه که خود غزال جان تعیین کرد

سیصد و سیزده تا سکه ، به نیت یاران امام زمان در نظر گرفته .

 

– خب خداروشکر مهریه حل شد ، اگه اجازه بدید بین بچه ها یه صیغه محرمیت بخونیم که ایشالا واسه رفت و آمد هاشون مشکلی نباشه .

 

همه با نظر حاج احمد موافقت کردند

و لبخند کوچک غزال از چشمان ماکان که همچو عقابی به شکارش نگاه میکرد ، دور نماند .

 

آقا فرهاد شروع به خواندن صیغه کرد و قلب غزال درست زمانی آرام گرفت که قبلت را از زبان ماکان شنید .

 

– اگه اجازه بدین من و غزال خانم بریم توی اتاق تا حرف های نهایی رو هم بزنیم

 

نگاه غزال سمت پدرش روانه شد ، گویی منتظر اجازه بود

 

برو باباجون .

 

چشم ضعیفی از دهانش خارج شد و پشت سر ماکان وارد اتاق شد .

به محض بستن در اسیر آغوشی شد که بار ها و بار ها در رویا هایش تصور کرده بود .                                          ماکان پیروزمندانه بوسه ای روی سر دختر اسیر در آغوشش کاشت و زمزمه کرد :

دیدی آخر اسیرت کردم غزال گریز پا ؟ دیگه مال خودم شدی دلبرکم .

غزال بدون تقلا در آغوشش جای خوش کرد . گوش هایش به این نجوا ها احتیاج داشت . همانطور که یک نوزاد به آغوش مادرش … ماکان چنان سفت بغلش کرده بود که گویی قصد رها کردنش را نداشت . انگشتانش را آرام روی اجزای صورت عروسکی غزال حرکت میداد و هر لحظه بیش از قبل عاشق این فرشته ی کوچک میشد

غزال نیز با نوازش شدن توسط ماکان ، حس میکرد شی ظریفی است که هر لحظه امکان شکستنش وجود دارد ‌‌ .

ماکان نمیتوانست خودداری کند ، بوسه اول را به پیشانی اش زد

سپس به آرامی چشمانش را بوسید و برای بوسه ی سوم …

کمی تردید داشت از زدن مهر مالکیت بر روی لب های سرخ معشوقش

غزال اما بدون تردید پیش قدم شد ، لب های سرخش را روی لب های سرد و قلوه ای ماکان گذاشت و عمیق بوسید  و برای بار هزارم ماکان را شگفت زده خودش کرد .

 

– تو نگاه اول به نظرم محکم و نفوذ ناپذیر اومدی

اما اون روز کنار دیوار اون خرابه

با دیدن اشک هات ، به کل نظرم رو عوض کردی

فکر میکردم زیادی لجبازی اما بعد فهمیدم این ماسک سردی که برای خودت ساختی ، فقط یه حفاظه تا بقیه نفهمن چه دختر کوچولوی غمگینی درونت داری

کلا درونت با چیزی که هستی خیلی فرق داره .

 

غزال ، همچو کودک بی پنهایی بود که آینه ای رو به رویش گرفته باشند .

 

ماکان ادامه داد :

میدونی چی تو برام خاصه؟ منو غافلگیر میکنی، نمیتونم حرکت بعدیت رو پیشبینی کنم

 

سپس دستش را نوازش وار پشت کمر نحیف غزال کشید و اجازه داد آرامش به رگ هایشان جاری شود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
2 سال قبل

چند روز یه بار پارت میزاری گلم!؟
لطفا اعلام کن که هر روز نخوایم بیاییم تو سایت

نازلی
نازلی
2 سال قبل

ببخشید پارت گذاری ها به چه صورته؟!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
2 سال قبل

یعنی این فقط با دیدن گریه های این فهمید درونش با باطنش فرق میکنه؟
جالبه😐

sanaz
2 سال قبل

واییی رمانت خیلی ارامش میده 😍😍
ولی بعضی رمانا نه با روح و روان ادم بازی میکنن🤦‍♀️😐

ضحا
2 سال قبل
پاسخ به  sanaz

آره،ولی اگه منظم پارت بزاره بی نظیر میشه🤩😍

سیما
سیما
2 سال قبل

کلا تو این رمان همه اتفاقا فورا میفته

سیما
سیما
2 سال قبل

نویسنده جان من هر چی این رمان رو خوندم هیچی از سرسختی و غرور غزال متوجه نشدم 😆اصلا اتفاق خاصی نیفتاد که مشخص بشه مغرور و سرسخت بوده
پدرومادر اصلیش که راحت پیداش کردن اینم راحت رفت خونشون راحت عاشق شد فورا جواب مثبت داد هیچ اتفاق خاصی و عجیبی نیفتاد حداقل به این زودی جواب مثبت نمی‌داد که ما بدونیم مغرور و سرسخت بوده 😅😅
تا عقدم کرد به سرعت رفت تو اتاق به ماچ و بغل و لب و ….
سرسختی و گریز پایینش کجا بود آخه ؟

༺Aref༻
2 سال قبل
پاسخ به  سیما

لابد میخواستی مثل بقیه رمان ها سه سال کشش بده تا متوجه غرور و سرسختیش بشی😂

سیما
سیما
2 سال قبل
پاسخ به  ༺Aref༻

خب عزیزم تو این رمان هیچی در مورد غرور و سرسختی غزال گفته نشده
ما علم غیب داشتیم ؟خودمون باید حدس می‌زدیم ؟وظیفه نویسنده هست که رفتار و خلق و خوی کسایی که تو داستانش هستن رو بگه
البته رمان بشدت ضعیفی بود فکر میکنم اولین رمانش باشه و خودشم کم سن و سال

انیسا
انیسا
2 سال قبل

عالییییییییه
بهترین رمان و آرامش دهنده
نویسنده اول کار ک دوستان های میگفتن بدع خوب نیست ولی شما ادامه دادی و الان شاهد موفقیتت هستیم و عالی هستی یکی ازبهترین رمان ها

سیما
سیما
2 سال قبل
پاسخ به  انیسا

🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄یکی از بهترین رمانها؟مطمعنی ؟ضعیف ترین و بچه گانه ترین رمانی بود که تو این سایت خوندم

༺Aref༻
2 سال قبل

این رمان برعکس رمان های دیگه چقد آرامش بخش و پاکه
دست نوشته درد نکنه
خوبه یه سری ارزش ها و یادآوری کنیم که توی بیشتر رمان ها سعی در از بین بردنش هست

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x