#از زبان غزال
صبح با حس نرمی چیزی رو صورتم
چشمامو باز کردم .
با دیدن مهراد دوباره پتو رو کشیدم رو سرم و رومو ازش برگردوندم
پتو رو از روم کشید خواست صورتمو ببوسه ولی مانع شدم :
مهراد چته خواب نما شدی؟ نه به دیشبت ، نه الان …
– تا صبح خوابم نبرد .
راست میگفت ، چشم های قرمزش بیانگر همه چیز بود .
یهو خودش رو انداخت رومو و شروع کرد به قلقلک دادنم ، خوب میدونست رو گردنم حساسم و تا میتونست از خجالتم در اومد
مهراد کلا این مدلی بود
تا حالا نشنیدم از کسی عذر خواهی کنه ، یعنی غرورش نمیزاشت
ولی خب با رفتار هاش نشون میداد پشیمونیش رو .
با چشم هایی که از شدت خنده اشکی شده بود التماسش کردم :
مهراد ولم کن تو رو خدا …
بوسه ای رو موهام زد و نوازششون کرد :
میای بریم بیرون ؟
ژست متفکری گرفتم :
– اگه ببریم بازار ، آره میام
اوکی ، برو آماده شو .
خوشحال پریدم که یه آبی به دست و صورتم بزنم و آماده بشم .
سی مین بعد ، لباس هامو پوشیدم و رفتم تو سالن به مامان و بابا سلام کردم و دویدم تو بغل بابا :
– سلام فدات شم
سلام دختر بابایی ، کجا میخوای بری شال و کلاه کردی ؟!
– میخوام برم بازار با مهراد ، جیباشو خالی کنم . بالاخره یه ماه دیگه عیده ، خریدامو بکنم تا شلوغ نشده بازارا .
بعد هم بلند شدم و بوسه ای رو گونه ی مامان زدم که جوابم رو داد و مشغول خوردن صبحانه اش شد
ای رفتار از مامان خیلی بعید بود ولی سریع رفتم و سوار ماشین مهراد شدم :
داداش رمز بلوتوث رو بزن من آهنگ بزارم
– چشممممممممم
عشقم جونم همه چیزم بزار همه زندگیمو به پات بریزم
بزار شاعر شم شعرتو بنویسم بگو من عاشق کسی غیر تو نیستم
عمرم یکی یدونه ام بدون عمرا من تو رو با کسی یکی بدونم
کلا انگار با همه فرق داری خب من میدونی فرق تو میدونم
هر وقت که بودی همه چی قشنگ شد انقده تو خوبی میره بالا توقع
هروقت نبودی من فقط زدم غر هرکجا زدم تو خاکی زدی یه تلنگل
نذاشتی هیچ موقع پر شم از تنفر فقط تو کاری کردی زندگیم ورق خورد
وقتی همه کور بودن تو کردی بهم توجه هرموقع غمگین شدی خودمو بغل کن
با رسیدن جلوی پاساژ آهنگ رو قطع کردم و با دو پیاده شدم .
رفتم تو اولین بوتیک لباس و مهراد هم پشت سرم .
یه مانتو لی تیره خیلی چشممو گرفت
رو به فروشنده که پسر جوونی بود گفتم :
آقا از این مانتو سایز من دارین ؟
از توی قفسه برام یه مانتو آورد و گذاشت رو میز
رفتم تو اتاق پرو و لباس رو پوشیدم ، انگار برا خودم دوخته شده بود
مهراد رو صدا کردم :
دادااااااش
طولی نکشید که اومد پیشم
چرخی جلوش زدم :
نظرت چیه داداش؟
– عااااالی ، با یه شلوار دم پا گشاد لی عالی میشه .
#از زبان مارال
طبق معمول این روزا ، بی حوصله از نبودن و بی توجهی های سهوی ماهان داشتم سوار ماشین میشدم برم بیمارستان که ماشینی پشت سرم بوق زد و با دیدن بی ام دبلیو ماهان
برق از سرم پرید ، اینجا چیکار میکرد؟
شیشه رو داد پایین :
بانو ، افتخار میدید ؟
اگر دنبال آن مارال عاشق میگشت باید همچنان منتظر میماند
مارال سرکش و تخس درونم ، حاضری زده بود :
– سلام آقا ماهان ، ببخشید من باید برم بیمارستان وقت ندارم .
از رفتارم اصلا تعجب نکرد و انگار آماده بود برای چنین حرکتی :
مارال خانوم ، خیلی وقتتو نمیگیرمااااا .
خانومی سوار شو دیگه .
کمی از موضعم پایین آمده و سوار شدم اما سرسنگینی ام پابرجا بود . هنوز در را نبسته بودم که ماشین از جا کنده شد و با سرعت حرکت کرد
دلم نمیخواست خواهش کنم از کسی که مانع خواب این چند شبم شده بود
سکوت کردم
سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره
( از همینجا و از پشت این تریبون از خواننده محترم عذر خواهی به عمل می آورم )
سکوت رو شکست :
میدونم ازم دلخوری اما ، خب به منم حق بده دیگه . تو شب خواستگاری که هفت سال منتظرش بودم ، همه چی بهم ریخت . تو خودت بودی چیکار میکردی ؟
با کلافگی گفتم : نمیدونم ماهان ، بخدا نمیدونم . بعدشم ، منم کمتر از تو اذیت نشدم این مدت
پیچوندن مامان که از همه چیز سرسام آور تره ، نبودن و کلافگی تو …
علت ناراحتی ام را خوب میدانست و راه خوب کردن حالم را هم بلد بود
بعد از بیست دقیقه جلوی همان کافه همیشگی پارک کرد و پیاده شدیم
رفتم سمت میز مورد علاقه ام و نشستم .
ناخودآگاه یاد اولین باری افتادم که با ماهان به اینجا اومدم
اولین قراری که تماما دست هام لرزید و فکر میکردم هر لحظه هست که مامان سر برسه و …
دیداری توام با ترس ولی به همان اندازه شیرین و به یاد ماندنی
با آمدن گارسون ، از خیالاتم بیرون اومدم و قبل از اینکه بخواد چیزی بپرسه جواب دادم :
یه شیک شکلات
ماهان : منم یه شیک وانیلی
دلم این قهر را نمیخواست برای همین پیش قدم شدم در حرف زدن :
چه خبر ؟
با لبخندی که مهمان همیشگی لب هایش بود و به ندرت جایش را به اخم رو پیشانی میداد گفت :
فرق من و تو همینه .
تو خیلی زود میبخشی مارال
خنده ام گرفت ، حق با او بود
درست مثل بچه ها بودم
ولی ماهان نه !!
دیر و سخت میبخشید و فراموش هم نمیکرد ؛ دست خودش نبود
هرکسی خصلتی دارد و این بی انصافی نیست که فقط روی خوب فرد را بخواهیم ؟
خوب ویژگی های بدش ناراحت میشوند .
بالاخره تیش و نوش با هم است دیگر
با اومدن سفارش ها دیگر حرفی بینمان رد و بدل نشد
بخاطر هوای آزاد و محیط سر باز کافه کمی سردم شده بود و بادی که وزیده شد باعث شد در خود جمع شوم و فرصت حرکت کلیشه ای در آوردن کت و و انداختنش روی شانه هایم را به ماهان داد .
نویسنده : ترنج
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ترنج جون رمانت خعلیییی قشنگه ❤❤
دوباره میگم فقط ای کاش پارت هایی ک میزاری طولانی تر باشع و ی چیز جدید میگم ای کاش زود از این موضوع ب اون موضوع نری قصدم از این کامنت بی احترامی نیس ❤❤❤
از نظر من که این رمان عالی است ببخشید ولی اگه جای حساس تموم نشه مردم جذب نمیشن برای خوندن داستان که؟ شما نمیدونید یک نویسنده باید چه کار های سختی رو برای نوشتن یک رمان انجام بده ؟ من بیشتر از رمان های ترسناک خوشم میاد ولی از این رمان خوشم اومد واقعا ممنون ترنج جان
ترنج جان یکمی پارت هات رو طولانی کن لطفاا 🙏🙏
سلام خدمت هیتر های عزیزی که تو این مدت واقعا لطف کردن و کم نگذاشتن واسم ؛
انتقاد هایی که در رابطه با رمان داشتید ، قطعا یه سری هاش بجا بوده و شما به بزرگواری خودتون ببخشید . بنده تازه تو این راه قدم گذاشتم و در این حد از دستم بر میاد .
ولی خب ، عده ای از عزیزان بنده رو بشدت محکوم کردن به جرم اینکه خودم از رمانم دفاع میکنم . در واقع من دارم محکوم میشم به گناه نکرده . بنده معتقدم نظر همه محترمه به شرطی که محترمانه بیان بشه ، بدون حرف های ناشایست . من اگر میخواستم این انتقادات رو رد کنم ، شجاعانه میگفتم که شخص نویسنده هستم .
بالاخره ما بین هیتر های عزیزمون ، هوادارانی هم داریم پس این ادعا رده
متشکرم از هوادارانی که برای رمان بنده ارزش قائلن
و ممنونم از دوستانی که وقت میگذارن ، رمان رو میخونن و انتقاد هایی هم در جهت اصلاح انجام میدن .
رمانت خیلی خوبه فقط پارت بیشتر بزار مرسی
بابا نکشیمووووون هوااادااااار😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂جوری میگع هوادار انگار مثلن سید مهدی شجاعیع🤣🤣🤣🤣
هرهر خندیدم ….🤣🤣
حرف درست بزن
هوادار ؟🤭🤭🤭🤭مطمعنی ؟
میدونی خیلی از این شاخه به اون شاخه میپری و این اصلا قشنگ نیست
یهویی از وسط مسابقه بوکس میپری یه جای دیگه
از خرید کردن میری تو کافی شاپ
اصلا سردرگمی نمیدونی چیکار کنی خودتم موندی تو سرهم بندی رمانت
یه نظم بده بهش
همش از زبان فلانی از زبان فلانی نگو قاطی میشه همه چی
دوست داره اینجوری مینویسه ، تو ازش خوشم نمیاد نخون !!!!
دوست نداره اینجوری بنویسه
جریان اینه که بلد نیست خوب بنویسه و نمیدونم چه اصراری داره به نوشتن بجای مطالعه و تمرین و تمرکز بیشتر ؟
شما هم که صددرصد خود نویسنده هستی وگرنه بعید میدونم جز خود نویسنده کسی از رمان با اینهمه ضعف و نامنظمی و درهم بر هم بودن و بی معنی و تکراری بودن خوشش بیاد
نویسنده جان شما چن سالتونه ؟
رمانت خوبه فقط یه سری ایرادات داره ک امیدوارم توی فصلای بعد برطرف بشه
نظرم بود با توام نبودم نظرم نخاستم
بعد چن روز منت گذاشتی پارت دادی همش همینقد؟میتونستی اون آهنگو اصلن نزاری ن اینکه نصف پارت رو بگیره بعدشم اون دعواشون چی شد؟از وسط خرید پریدن مارال و ماهان؟اصن ماهان قبلش کجا بود مارال کجا بود چی شد یهو؟واقعن خیلی مسخرس رمانت خیلی چرتع کاش یکم شعور داشتی حداقل کامنتا و جواب میدادی یا یکم ب حرفا گوش میدادی سبکت نوشتنتو تغییر میدادی ن اینکه همچنان پر قدرت گند میزنی تو معنی و مفهوم رمان🙄😐اینم ک گفتم جواب بده ن اینکه با ی اسم دیگ بیای الکی از خودت حمایت بیخود کنی فک کنم ما رو خر فرض کردی😏
به نظرم اگ از رمان کسی خودمون نمیاد نباید بخونیم نه اینکه توهین کنیم !!
هه ، اسم دیگه ؟ خندیدیم 🤣🤣
هر کسی بیاد از یه رمان دفاع کنه ، خود نویسنده هست ؟ خدا کمکت کنه
اینقدر که چرته تو نخون . مگه مجبوری ؟
خود خود نویسنده ای شک ندارم
آره بابا زر میزنه😂😂😂😂😂
من نمیدونم کی با تو حرف زدم خودم خبر ندارم هی میای کاسه داغ تر از آش میشی واسه من؟🤨همیشه تو زندگیت ی جوری باش ک اگه بت گفتن تو چیکاره ای ب من من نیفتی🤣🤞🏻حرف دهنتم بفهم
خوب شاید نویسنده نباشی ولی یا اینکه از نزدیکان نویسنده هستی یا اینکه دیگه تا به حال رمان قشنگ نخوندیم برو یکم رمان های در پناه اهیر ، بردل نشسته و خلسه رو بخون من فقط وارد این پارت های رمان میشم که کامنت هارو بخونم چون واقعا از بعضی هاتون خندم میگیره