هم دانشگاهی جان پارت ۱۴ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۱۴

هم دانشگاهی جان

صدای آهنگ که توی گوشم پیچید روحمو درگیر آرامش کرد خون تو رگام جریانی دوباره گرفت

لبخند بی دلیل،زیبایی اصیل

شب گریه های مست،صبح خمار من

دار و ندار من،دریا کنار من

ابر بهار من،از گریه هام تویی راه فرار من

حالم خوبه با تو،زیبای منی،نفسای منی،تو صدای منی

حالم خوبه با تو،تو کنار منی

بیقرار تو ام،تو قرار منی

….

# حجت اشرف زاده،زیبای منی

تک تک کلمات آهنگ رو که خواننده میخوند

خودمو کنار آریا میدیدم،دست همو گرفته بودیم و قدم میزدیم

کاش واقعی بود…

یگانه: هووووی دلییی؟؟

مردی؟

انقد مغزم‌ درگیر آریا‌ بود که متوجه نمیشدم‌ یگانه چی میگه

به خودم اومدم

_ جونم یگانه؟

کاری داری؟

یگانه: جونمو مرگ

چرا جواب نمیدادی؟

_ ببخشید درگیر بودم

یگانه: تو یچیزیت هست امروز دلی

چیشده؟

_ هیچی نشده یگانه

مگه باید چیزی میشده که نشده؟

هوم؟

یگانه: نه،چیزی نبوده،یاد آریا افتادی؟

اگه بچهای ‌دیگه بودن ‌این حرفا رو نمیزد، رسیده بودیم دم خونه و مبینا با آهسته ترین حالت ممکن کیفشو گذاشته بود زیر سرم و رفته بود داخل

_ نه،یگانه من حوصله ندارم ماشینمو از گاراژ بیارم بیرون میشه با ماشین تو برم؟

یگانه: کجا میخوای بری؟

با این حالت؟

میگی چی شده یا نه دلی؟ از صبح حالت خرابه

چیزی نشده بود

با دیدن مائده و آرتین کنار هم دلم برای آریا تنگ شده بود

دلم دیدنشو میخواست،

هیچوقت کنارش نبودم،اما از دور میدیدمش

شاید میشه گفت بعضی وقتا خونه های خاله رفتنمم بهانه بود برای دیدن آریا

یگانه: باز رفتی اون دنیا که!!

کجایی تو دختر؟؟

_ همینجام بخدا میدی ماشینتو‌ یا نه؟

یگانه: اره بیا برو سوییچ روشه ولی دلی دور نیای من‌نمیدونم جواب بچه ها رو چی بدم

_ ساعت چنده؟

یگانه: ساعت ۲.۵ ظهر

_ تا ساعت ۶,۷ میام

یگانه: من میگم دیر نیای میگی ۶,۷ میای؟

_ یگانه خدایی اذیت نکن،بچه ها هم اگه پرسیدن بپیچونشون

یگانه: باشه تا میتونی زود بیا

_ باشه یگانه باشه مادر بزرگ

یگانه: افرین‌نوه ی خوشگلم

یگانه پیاده شد و من از همون عقب پریدم پشت فرمون و یه بوق برای یگانه زدم و حرکت کردم سمت خیابون

باید چهار ماه صبر میکردم تا بتونم آریا رو ببینیم صبر لازم داشتم اونم خیلی

کاش حد اقل یه بار یه حرکتی ازش میدیدم

تو خیابونا میچرخیدم و آهنگ گوش میدادم و به آریا فکر میکردم

آخری خودمو تو بام تهران دیدم ماشینو پایین پارک کردم و پیاده رفتم بالا هوا خراب بود باد شدیدی میومد

دیگه پلی استری که تنم بود جوابگوی سرما نبود

توی تک تک سلول های تنم سرما رسوخ کرده بود

داشت بارون میگرفت

دونه دونه می‌ریخت روی مقنعه و شال گردنم سرمو گرفته بودم بالا و قطرات بارون با صورتم برخورد میکرد

قدم هامو تند کردم سمت رو به روم زیر بارون موش اب کشیده شده بودم

گوشیمو با خودم نیاورده بودم

معلوم نبود چقد تماس از دست رفته ازشون داشتم

ساعت از دستم در رفته بود

بلاتکلیف بودم،نمیدونستم باید چیکار کنم

سر در گم دنبال آریا میگشتم

شاید میشد گفت دیوانه وار دوسش داشتم

شایدم میشد گفت دیوانه وار عاشقش بودم

نمیدونستم…هیچی نمیدونستم

از تاریکی هوا مشخص بود داره شب میشه و باید برگردم خونه

سرفه های پی در پی نشونه از این میداد که دارم سرما میخورم

مهم نبود برام

الان فقط یه تماس از آریا میتونست حالمو خوب کنه

ولی نه من شمارشو داشتم نه اون شماره ی منو

شاید اون اصلا منو دوست نداشت

شاید اصلا منو‌ نمی‌شناخت

پس چطوری من هر دفعه که بهش نگاه میکردم به من خیره بود؟

خدایا خودت کمکم کن!!⁦⁦(๑˙❥˙๑)⁩

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

مرسییی نویسنده جونمم

e_xiu_om
2 سال قبل

قشنگ بود❤️🙌🏻

Parisa
Parisa
2 سال قبل

وا ینی یه شماره هم ازش نداره
حالا خوبه پسرخالشه

e_xiu_om
2 سال قبل
پاسخ به  Parisa

منم شماره ی پسر خالمو ندارم خو شاید روش نشده بگیره😐😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  e_xiu_om

برعکس من شماره هر چی دوست آشنا داریم رو دارم مثلا دایی بابام😂یه پا مخابراتم😄

مهسا
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

🤣🤣

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Delvin

راس میگی ها حواسم نبود😄

...
...
2 سال قبل
پاسخ به  Delvin

وااای چه باحال خیلی کنجکاوم این آریا خان بیاد

Maede.f
Maede.f
2 سال قبل

خیلی قشنگ بود❤️💜

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x