.
گردنبندو از دست مائده گرفتم..گردنبند دلوینو برداشتم و گردنبند خودمو جایگزیش کردم
از ماشین پیاده شدیم قفل مرکزی رو زدم و سوییچو دادم دست مائده
مائده: حالا باشه دستت حتما که نمیدونیم الان پرواز داره یا نه
یه نگاه بهش انداختم و بالبخند ممنونی گفتم
وارد سالن فرودگاه شدیم
با مائده رفتیم سمت دفتر هواپیمایی
پس از ده دقیقه با تأسف زیادی برگشتیم سمت ماشین
فرودگاه بلیط فقط برای فردا داشت اونم به کرمون
به رفسنجون نداشت
به ناچار برای فردا بلیط گرفتم
_ خب حالا چیکار باید بکنیم؟
مائده: کاری نباید بکنیم،الان میریم یه هتل دنج تا فردا
_ من دیگه مزاحمت نمیشم مائده..همینکه تا اینجا همرام اومدی ازت خیلی ممنونم
من دیگه خودم میرم قربون دستت
مائده: یه بار دیگه با من از این تعارفا کنی کیفمو پرت میکنم تو صورتت
ما مگه با هم این حرفا رو داریم؟
_ باشه بابا…باشه من تسلیم
بعدم سوییچو پرت کردم سمتش
گرفتش ولی دوباره پرت کرد سمتم
مائده: بخدا حال رانندگی ندارم
شلیک خندم رفت هوا یه جور ملتمسی بهم نگاه میکرد
_ باشه بابا خودم هستم بشین
بعدم قفل مرکزی ماشینو زدم و سوار شدیم ماشینو از پارک در آوردیم و زدیم به دل جاده
گوشی مائده داشت زنگ میخورد نه یه بار چندین بار
_ چرا جواب نمیدی خب؟؟
مائده: مزاحمه..ولش کن
_ اگه مزاحم بود صدات نمیلرزید جواب بده اگه مزاحم بود بده من دهنشو سرویس کنم
یه جوری بهم نگاه میکرد که بگم نه ولش کن
اما میدونستم کسی پشت گوشیه که خیلی براش اهمیت داره
بالاخره تسلیم شد و گوشی رو جواب داد
زد رو اسپیکر
…: الو مائده؟؟؟
چرا جواب نمیدی؟؟؟!
نمیگی نگران بشم؟؟
نمیگی دلم هزار راه بره؟؟
مائده: به درک که نگران بشی
برام مهم نیست اصلا
هر غلطی که میخوای بکنی بکن
دیگه هم به من زنگ نزن
بعدم گوشیشو قطع کرد
صبر کردم تا یکم آروم تر بشه بعد به حرف بگیرمش
همیشه آدم صبوری بودم تو اینجور مسائل و سریع تصمیم نمیگرفتم
یکم آروم تر که شد پرسیدم: _ کی بود مائده؟؟
چرا انقد بهش بد و بیراه گفتی؟
مگه چیکار کرده بود؟
چند تا نفس عمیق کشید تا با خودش یکمی کنار بیاد
بعد از چند لحظه گفت:
_ خواستگارم بود
همین باعث حال بد دلوین شده بود
باعث شده بود که دلوین با من قهر کنه
_ چیکار کرده بود مگه؟
مائده: میشه نگم؟
_ باشه هرطور راحتی ولی اگه این باعث شده حال دلوین اونهمه بد بشه ادرسشو بده تا برم با خاک یکسانش کنم
مائده: کل ماجرا تقصیر این نبود شاید چهل درصد
_ هر چند درصد که هست بگو کدوم گوریه؟؟
مائده: آروم باش آریا داری با عجله تصمیم میگیری یکم نفس عمیق بگیر
راست میگفت داشتم یه تنه به قاضی میرفتم
_ من ارومم اما اگه باز مزاحمت شد بگو پدرشو در بیارم
حالا بگو کدوم وری برم من که نمیشناسم هتلای اینجا رو
از پول هتل وخرجای داخلش اصلا نگران نبودم
تک فرزند بودم و پدرم یکی از پولدارای رفسنجون بود و به حدی گذاشته بود که دیگه شبا زیرمونو میشد پول به جای تشک پهن کرد
هر آدرسی که مائده میگفتو میرفتم
گوشیش داشت زنگ میخورد
دلوین بود
از سیوش فهمیدم
مائده سریع جواب داد
+جانم ابجی؟
_!؟؟….
+چشم میام
چیزی بیرون احتیاج نداری؟
_؟؟؟؟!…
+ پس فعلا خداحافظ
کنجکاو بودم بدونم چی گفت اما نپرسیدم
رسیدیم به در هتل
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
قبلا دوتا پارت میذاشتی تو ی روز شمام مثل بقیه شدی
دوتا پارت گذاشتم که گلی😐
وایییییی خیلی خوب بود
خیلی خوب بود ممنونم