هم دانشگاهی جان پارت ۴۳ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۴۳

.

 

 

 

پس از ساعت ها بالاخره عزم رفتن کردیم

کلی حالم بهتر شده بود

تا بوده همین بوده

وقتی حالم بد بود خوبم میکردن

ساعت هشت شب بود

هوای تاریک و قدم زدن تو این هوا حال ادمو زیر و رو میکرد

همگی دستای همدیگه رو گرفتیم و زدیم به دل جاده و با پیاده روی خودمونو رسوندیم به ماشینا

از این بگذریم که چقدر توی راه بچها طنز بازی در اوردن

برای اینکه آرتین تو جاده تنها نباشه رامتینو فرستادیم پیشش

محبوبه و مائده پیش من بودن و یگانه و مبینا هم تو ماشین یگانه

اول از همه یگانه بعدم من بعدم ارتین ماشینامونو به حرکت دادیم

یگانه تو جاده های پیچ در پیچ همیشه آروم میرفت و منم اصلا حوصلشو نداشتم

صدای اهنگو تا آخر زیاد کردم و از یگانه سبقت گرفتم

مائده: هووی دلوین چیکار میکنی؟

_ خواهر من دویست تا که نمیرونم بخدا ۱۳۰ تاس

مائده: حالا هرچی نمیگی من میترسم؟

_ حالا یه امروزو چون از ترشیدگی در اومدی بیخیال شو

مائده: دیگه ما که از ترشیدگی در اومدیم کی برا شما دبه بخره؟

_ خودمون..بابا مجردی رو عشقه

ما چیکارمون به متاهلی

بعدم دندمو عوض کردم و سرعتمو زیاد تر کردم از ماشینا‌ سبقت می‌گرفتم و میروندم

محبوبه عشق سرعت بود و مائده از سرعت میترسید

ای خداااا

از تو ایینه ماشین ارتینو هم میدیدم

ماشینش یه دنای مشکی رنگ بود

سرعتشم تند

حالا من هی از اون سبقت می‌گرفتم..اون از من سبقت می‌گرفت..

مائده هم هی به آرتین می‌گفت اگر من به تو جواب مثبت بدم

اگر من به تو جواب مثبت بدم..

من و محبوبه که غش کرده بودیم از خنده..

با کلی خنده و شادی تو جاده بالاخره رسیدیم تهران

ساعت ۱۱ شب بود و کسی حال آشپزی نداشت

دوباره رفتیم رستوران

شاممونو سفارش دادیم هرکی هر چیزی که میلش میکشید سفارش میداد

ایندفعه مائده رو زور کردیم که اون حساب کنه..

مائده هم رفت و حساب کرد و از رستوران زدیم بیرون

باید با آرتین حرف میزدم

بالاخره باید میدونستیم اهل کجاست..

خانوادش کین؟

بچهاهم هیچکدوم روی اینکارو نداشتن پس خودم دست بکار شدم

_ آقا ارتین من میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟

آرتین: اره بفرما..درخدمتم

همه با تعجب نگاه میکردن

مائده منو قبل رفتن کشید کنار

مائده: چیکارش داری دلوین؟

_ میگم بهت بذار الان برمی‌گردم تعریف میکنم..

بعدم از کنارش رد شدم و رفتم تو ماشین خودم نشستم

بعد از چند ثانیه آرتین هم سوار شد

آرتین: جانم؟ کاری داشتی؟

_ اره..

راستش اینه که من میخواستم از خودت بدونم

این که اهل کجایی

خانوادت کین

کجا زندگی می‌کنی و خیلی سوالای دیگه..

آرتین: می‌دونم دلوین..خوب کاری کردی.. بالآخره هر کاری یه سری سوال هم پیش میاره..

من اهل یزدم

اصالتا یزدی ام

اما چون تنها فرزند خانوادم بخاطر من مامان بابام اومدن تهران

من بابام مهندس عمرانه..و بخاطر همین من مهندسی خوندم که اداره ی امور پدرم رو تو دست بگیرم

البته الان هم اکثر کار هاش رو من انجام میدم..

و شاید این حرفم تعریف از خود باشه اما من حتی قرار باشه روزانه ۲۴ ساعت سر کار باشم مائده رو خوشبخت میکنم

از این لحاظ خیالت تخت

_ اما بابای مائده دخترشو به راه دور نمیده ارتین

تو صورتش شوک و ناراحتی موج میزد

اما بالاخره به حرف اومد

آرتین: ینی میخوای بگی مخالفت میکنه؟!

_ نمیدونم..با راه دور مخالفه..

آرتین: مگه شما اهل کجایین؟!

_ مگه مائده بهت نگفت؟! ما رفسنجانی هستیم ارتین

ارتین: واقعا؟؟ دایی مامان منم رفسنجانیه..

_ چه جالب

اما خب فکراتو بکن..اگه میتونی بیای رفسنجان خونه بخری میتونی پا پیش بذاری اما اگر نتونی بابای مائده مخالفه

اینا به کنار

مائده دانشجوی سال اول پزشکیه و میخواد دندون پزشک بشه

اگر مطمئنی میتونی با این سختیا کنار بیای یا علی اگر نه که علی نگهدارت

آرتین: اما من قبلا بهت گفته بودم که هر کاری میکنم..هرکجای جهان هم که بگه میام..

با همه ی سختی هاشم کنار میام

_ پس یا علی

ما سه تا رو میبینی؟

شیش تای دیگمون رفسنجانه

اگر بخوای حتی یه ذره پاتو کج بذاری با ما طرفی ارتین

اگه یه مو از س..

آرتین: خیالت تخت کاری نمیکنم که یه مو از سرش کم بشه

_ خوب میکنی..

الآنم دیگه دیره ما باید بریم خونه فردا دانشگاه داریم بقیشو بابای مائده بهت میگه

آرتین: شب خوش

_ شب بخیر

بعدم از ماشین پیاده شد پیاده شدن آرتین مساوی شد با سوار شدن مائده

بعدم همه با آرتین خداحافظی کردن

ما که میدیدیمش

رامتین که حسابی باهاش جفت و جور شده بود داشت باهاش خداحافظی میکرد

بعد از یک ساعت خداحافظی بالاخره عزم رفتن کردیم به سمت خونه

ساعت ۱ بعد نصف شب رسیدیم خونه…

بعدم جان سپردیم به خواب نازنین..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
negar
negar
2 سال قبل

عالی بود

ثنا
ثنا
2 سال قبل

عالی دستت طلا

Maede.F
Maede.F
2 سال قبل

عالی بودددد

mahsa
2 سال قبل

عالی 👌🏻👌🏻
خسته نباشی نویسنده جون🌹🌹

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x