هم دانشگاهی جان پارت ۴۵

.

 

 

صدای زنگ پیامکم انقد زیاد بود که استاد از درس دادن دست کشید و خطاب به همه گفت: دوستان عزیز لطفاً وقتی که تشریف میارید سر کلاس گوشی هاتون رو بیصدا کنید یا خاموش

ممنون ومتشکرم

مرتیکه سنش هم اندازه بابای من بود خودشو دوست ما فرض میکرد

بیصدا و آروم رمز گوشیمو زدم و رفتم تو پیام رسان و پیام آریا رو از رو نوتیف ها خوندم

نوشته بود:

*من نمی تونم تورو کم دوست داشته باشم. نمی تونم صبر کنم و بشمارم که کدوممون اول پیام داده، حتی نمیتونم ترفند های مسخره ای که بقیه می گن رو قاطی دوست داشتنت کنم، من نمی تونم بهت فکر نکنم و بی تفاوت باشم، من نمی تونم زیادی ازت ناراحت و دور بمونم. چون تو جزئی از وجودمی و من نمی تونم تورو کم دوست داشته باشم.

ای تو که در سمت چپ سینه‌ ام نشسته ای

بشین که مالکی و اختیار دار*

هه..اگر من در سمت چپ سینه ات بودم‌‌ رو میکردی نامرد‌..

اخرای کلاس دیگه هیچی نمی‌فهمیدم از درسای استاد

باید بعدا جزوه های یکی از بچها رو بگیرم بنویسمشون

مغزم‌دیگه کاملا درگیر پیام آریا شده بود

هی با خودم زیر لب تکرار میکردم

#سمت چپ سینم.

# سمت چپ سینم.

# سمت چپ قلبم.

#سمت چپ سی..

یگانه: هوووی چته دلی؟ چی میگی زیر لب؟!

_ ها؟ کی؟ من؟ هیچی بخدا

یگانه: خر خودتی

سمت چپ سینت

سمت چپ سینت

چی میگی؟

_ هیچی بابا..آریا باز بهم پیام داده بود..

درگیر فکر بودم نفهمیدم صدام بلنده..

یگانه: هوووف..خیلخب پاشو بریم همه رفتن..

_ باشه..بریم

جزوه هامو کیف و کتاب هامو برداشتم و همراه یگانه از در کلاس زدیم بیرون

مائده و مبینا کنار ماشین منتظر اومدن ما بودن

قفل مرکزیو زدم و بچها سوار شدن

خودمم نشستم پشت رل و کیفمو دادم دست یگانه

نشسته بود بغل دست من

ماشینو به حرکت در اوردم..

توی راه چیزی یادم اومد

_ از ارتین خبر نداری مائده؟!

امروز نیومده بود دانشگاه؟

مائده: حواست کجاس دلوین؟ مگه‌ تو ندیدیش؟

کنار من و مبینا بود

چته امروز؟ صبح که خوب بودی!!

_ بگو بخدا؟ واقعا آرتین کنار شما بود و من ندیدمش؟

چی میییگیییی؟

وای چه زشت شد

مائده: اره بخدا کنار ما بود

سوال منو با سوال جواب نده

چته امروز؟

_ هیچی..آریا یه پیام بهم داد سر کلاس

حالمو به هم ریخت

مبینا: مگه پیامش چی بود؟

_ یگانه از تو کیفم گوشیمو در بیار بلند بخونش بچها هم بفهمن

یگانه: باشه

یگانه گوشیمو از تو کیفم در اورد و پیام آریا رو بلند خوند

تموم که شد مبینا گفت:

چقد تو دیوونه ای دلوین..اون اینقد دوست داره و تو ردش کردی؟

صدامو کمی بردم بالا

حالم از این بهم میخورد که بهم میگفتن تو مقصری

_ شما تا حالا اشکای منو دیدین؟

گریه های منو دیدین؟

گذاشتم ببینین؟

ولی جای جای اتاقم اشکای منو دیده

به بغل کشیده

حالمممم از این بهم میخوره که منو مقصر میدونییییین

چرا هیچی به آریا‌ نمیگییین؟

همش من؟

اون چندین و چند سالی که من اشک‌ میریختم و کسی نمیدید کجا رفت؟

نباید تقاصشو پس بده؟

باید راحت میرفتم کنارش میگفتم منم‌ عاشقتم بیا با هم ازدواج کنیم؟

نمیخوامش دیگههه.

حالمممم ازش بهم میخووووورهههه

میفهمیییین؟

میگفتم و اشک میریختم.

از بس به گلوم فشا‌ر آورده بودم داشت میسوخت

خدایا چرا کسی منو درک نمیکنه؟

چرا همش آریا رو میبینن؟

پس از چندین و چند سال پاشده اومده میگه من دوست دارم سمت چپ سینمی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۵ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

یه سوال این چپ سینه ام هستی از همون اهنگ عشقت هنوز چپ سینمه الهام گرفتی ؟!

ثنا
ثنا
2 سال قبل

دلوین الهیی

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x