هم دانشگاهی جان پارت ۵۰

.

 

 

 

رامتین: خب خانوما اول بریم کدوم سمت؟

باید میرفتم هرچه زودتر اسباب بازی های نیکا رو میخریدم

چون دیگه درگیر خریدای دیگه میشدم و یادم میرفت

_ من میرم برا نیکا اسباب بازی هاشو بخرم.

زود برمی‌گردم

اگه ندیدمتون بهتون زنگ میزنم

محبوبه: خب چه کاریه وایسا همراه میریم

_ اسباب بازی خریدن از لباس خریدن هم سخت تره زیادی طول می‌کشه شما برین هرچی دلتون خواست بخرین منم سریع میام

محبوبه: باشه برو..فقط مواظب خودت باش دلوین سریع هم برگرد

ما تو همین طبقه ایم بالا نمیریم

_ باشه پس فعلا

کیفمو به دست گرفتم و پله های پاساژ رو یکی یکی از زیر پام میگذروندم

رسیدم به یه مغازه ی اسباب بازی فروشی

رفتم داخل

چیزای قشنگی داشت

اول از همه سمت رفتم سمت وسایل اشپزی از بین رنگ های صورتی و قرمز و بنفش رنگ بنفشو برداشتم

عاشق رنگ بنفش بود

قیمت هیچکدوم از وسایل برام مهم نبود خدا رو شکر ماهیانه های بابا از جیبم تمومی نداشت

بعد از اون پرواز کردم سمت عروسکاش

دو سه تا باربی با قدهای بزرگ و کوچیک و متوسط براش برداشتم

بعد از اونم چند تا عروسک خرسی

از وقتی که نیکا سه ساله شده بود انقد براش اسباب بازی خریده بودم که اتاقش جای هیچی نداشت

اما بازم براش میخریدم

بعد از اونم رفتم سمت کیفای بچگونه دوتا کیف صورتی دستی با شکل سیندرلا براش برداشتم و رفتم سمت فروشنده

بعدم بدون‌ اینکه قیمتاشونو بپرسم کارتمو از کیفم در آوردم و گذاشتم روی میز مرده هم کارتو برداشت و کشید و کارتو رسیدم داد دستم

از دستش گرفتم و بعدم با دوتا پلاستیک اسباب بازی از مغازه زدم بیرون

کارتمو گذاشتم داخل کیفمو رسیدو نگاهی انداختم و بعدم انداختمش سطل اشغال بعدم پا تند کردم سمت طبقه ی پایین

اول از همه رفتم خریدای نیکا رو گذاشتم تو صندوق عقب و بعدم وارد پاساژ شدم

از دور بچها رو پشت ویترین یه مغازه ی لباس مجلسی میدیدم

با دو رفتم پیششون و سلام بلند بالایی دادم

یگانه: سلام پس خریدات کو؟

_ رفتم گذاشتم‌ تو ماشین مزاحم نباشن

ببینم محبوبه شما ساعت چند بلیط دارین؟

محبوبه: ساعت هفت

_ عهههه خب وقت زیاده پس

چرا نمیرین داخل پشت در وایسادین؟

رامتین: بابا اینا منو کشتن‌..از کی فقط نگاه میکنن

یه تیکه هم نخریدن

_ ای بابا ولشون کن بیا داداشم بیا پیش خودم بریم یه ور دیگه بگردیم

محبوبه: هوی هوی شوهرمو ندزد

هرجا میرین ما هم میایم

_ داداش خودمه‌‌..نه خیر..شما رو نمیبریم فقط خودمو خودش

بعدم دست رامتینو گرفتمو الفراااررر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان

  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

نویسنده جونم یکم داستان هیجانی کن

محدثه
محدثه
پاسخ به  ثنا
2 سال قبل

چشم عزیزم
بچها از این به بعد سعی دارم بر اینکه رمانو جوری بنویسم که هیجانی بشه
اما خب چیکار کنم که واقعیت همینه..🙃

...
...
پاسخ به  محدثه
2 سال قبل

داستان واقعیت داره؟؟ یا داستان خیالی هست؟

محدثه
محدثه
پاسخ به  ...
2 سال قبل

اره عزیزم
قبلا یکی از دوستان پرسیده بودن گفتم واقعیه

ثنا
ثنا
پاسخ به  محدثه
2 سال قبل

خیلی ممنونم زیبا جان

محدثه
محدثه
پاسخ به  ثنا
2 سال قبل

😘

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x