هم دانشگاهی جان پارت ۵۸ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۵۸

.

ساعت ۱۱ شب بود که رسیدیم بام

گوشیمو..کیفمو..همه چیزمو گذاشتم‌ تو ماشین و پیاده راهی شدم

لب پرتگاه نشستم..باد خنکی که میومد شالمو به بازی گرفته بود

به ماشین های در حال حرکت نگاه کردم

صورتهاشون دیده نمیشد..شاید یکی خوشحال بود یکی ناراحت..یکی از خوشحالی اشک شوق می‌ریخت و یکی از غصه و غم اشک ناراحتی

به اسمون پر از ستاره زل زدم

با صدای ناله مانند اما آرومی شروع کردم به حرف زدن با خدا

_ روزگار عجیبیه نه؟

تا یه ماه پیش آرزو داشتم آریا برای من باشه‌‌..میخواستم کنار خودم داشته باشمش..اما الان خودم از خودم روندمش..خودم بهش جواب منفی دادم

نگاهمو از ستاره ها گرفتم و به ماه دادم

_ ای خدایی که خالق اینهمه زیبایی هستی میشه نگام کنی؟ میشه دستی روی سرم بکشی؟ بنده ی بیچاره ات به کمکت نیاز داره..به محبت بی دریغت..

به زندگی که دارم و می‌دونم حتما صلاحی توشه که اینطوری شده نگاهی کنی؟

تا حالا هیچوقت اومدم ازت گله کنم؟

تا بوده ازت تشکر کردم بابت همه ی چیز هایی که داشتم و دارم

نمی‌خوام منت بذارم..اما الان واقعا به تنگ اومدم خدایا

نه راه پس دارم نه راه پیش

آریا رو هنوزم دوسش دارم اما مغزم فرمان نه بهم میده و بس

تو کمکم کن منم قول میدم هر کمکی از دستم بر اومد برای بنده هات انجام بدم

هر کمکی

تو رو به یاس حضرت عباس قسم کمکم کن

 دلم حال عجیبی داره این روزا

همه ی اینا به کنار دور بودن از مهر و محبت مادرم دلتنگ ترم میکنه

دیگه طاقتم طاق شده بود هق هق های بی موقع امونمو بریده بود

کسی کنارم نبود جز بچها که کنار ماشین وایسادن و نیومدن جلو که راحت با خدای خودم حرف بزنم

صدامو انداختم تو سرم و جیغ مانند گفتم:

_خدایا داری میبینی منوووو؟؟؟؟

داری میشنوی صداموووو؟؟؟؟

یه نگاه به این بنده ی بی کست میکنی؟

میگی چیکار کنممم؟؟؟؟

برم به کی بگم؟؟؟

به کی بگم دلم لبریز بغضه و فقط منتظر یه تلنگرم

مگه من چند سالمه؟

من ۱۹ ساله اینقد باید درد بکشممم خدااا؟

اینقد دررررد؟

ناشکریتو نمیکنم ولی آدم کم‌بود که این قلب بی صاحاب من عاشق این شد؟؟

کرمتو شکر خداا کرمتوووو شکررر

یاد کسی افتادم

اونم کسی نبود جز سید الشهدا

با صدای نسبتا ارومی گفتم یا امام حسین مشکلم که حل بشه اربعین اینده با پای پیاده میام پیشت

تو فقط کمکم کن

دیگه اشکام امون حرف زدن بهم نداد و سرازیر شدن از چشمام

چند دقیقه بعد بچها‌ اومدن کنارم نشستن یگانه هم پالتوشو در آورد و انداخت رو شونه هام

مبینا شروع کرد به حرف زدن:

یادته دلوین؟ اون روزایی که ما انگیزه نداشتیم تو بهمون انگیزه می‌دادی؟

یادته چقد سعی و تلاش داشتی تو خندوندن ما؟

کجا رفته اون دختر خندون؟

کجا رفته اون دختر با انگیزه؟

حالا اگه ما انگیزه نداشته باشیم کی باید بهمون انگیزه بده؟

اینقد گریه نکن قربونت برم

از حال رفتی چشات گود انداختن

مائده تو بغلش گرفتم و سرمو نوازش کرد

همین نوازش تلنگری بود برای از سر گرفتن گریه هام…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

کسی جز خدا کمک کننده بنده هاش نیست …

Maede.F
Maede.F
2 سال قبل

عالی بود

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x