هم دانشگاهی جان پارت ۵ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۵

هم دانشگاهی جان

 

از سوار شدنشون که مطمئن شدم ماشینو حرکت دادم سمت دانشگاه

 

حالم یهویی عوض شده بود با اسم آریا خیلی دوسش داشتم شاید بگم اندازه ی یه دنیا

 

_ یگانه؟ من چطوری برای آریا بجنگم؟

 

یگانه: نمیدونم دلی با توجه به زندگی که داری کار براش انجام بده از کِی ندیدیش؟

 

_ از قبل کنکور چون از قبل کنکور خونه خالم نرفتم که ببینمش

 

مائده: چطوره عید بری چند روز خونه خالت بمونی؟ اونم تنهاس هم تو آریا رو میبینی

 

_ بچها من برم پیش خالم بمونم دلم براتون تنگ میشه خب چطوری ببینمتون خالمم که بنده خدا سنی ازش گذشته

 

مبینا: حالا نه که ما دلمون از سنگه‌ نترس ما میایم شما رو و آریا‌ جونتو میبینیم

 

_ خیلی بی شوهری

 

مبینا: راست میگی شوهر کجا‌بود

 

_ بچها ‌من باید روش فکر کنم حالام دیگه ادامه ندیم

 

شیشه ها رو کشیدم پایین و هوای پاییزی رو با ذره ذره مولکول های دستم حس میکردم لذت بخش ترین بود

 

رسیدیم دانشگاه و کیفامونو برداشتیم و پیاده شدیم

 

توی راه متلک های زیادی میشنیدیم ولی بچها طبق حرفای من چیزی نمیگفتن قرار بود چندین سال این دانشگاه بمونیم نمیشد که هر روز حراست باشیم

 

رسیدیم دم کلاس و یکی یکی داخل شدیم زمانی که صندلی های دانشگاه رو میدیدم زمانی که تخته ی وایتبرد رو میدیدم برام لذت بخش ترین لحظات عمرم تو دفترچه ی عمرم ثبت میشد

یاد اونموقع هایی که چقدر زحمت کشیده بودیم برای این روزا

مسخره کردن فامیل دوست آشنا…

حتی از خودی

 

ولی تا وقتی خدا نخواد تو به یه چیزی برسی اونو تو ذهنت نمی‌ذاره

من با همین جمله انگیزه می‌گرفتم و درس میخوندم

نزدیک سه ماه انقد درس خونده بودم که افسردگی گرفته بودم

 

مائده: دلی؟ کجایی؟ استاد اومدااا!!!

 

غرق فکر شده بودم و اصلا نفهمیده بودم کِی استاد اومده

 

خیلی استاد مهربون و منطقی بود درس دادنشم بینظیر بود

 

پس از دو ساعت کلاسمون ‌تموم شد و ساعت ۲ بود که باید برمیگشیتیم خونه و ناهار هم نداشتیم

 

_ بچها بریم رستوران؟

 

یگانه: ناهار که نداریم،هیچکس هم حوصله ی آشپزی نداره دلی بریم

 

مبینا: اره یگانه درست میگه بریم

 

_ مائده تو چی میگی؟

 

مائده: اره موافقم بریم

 

رفتیم نزدیکترین رستوران جای دنجی بود رفتیم تو محوطه‌ اش

 

وسطش آبشار بود و دور و اطرافشم درخت

 

مائده: دلی چته سر حال نیستی؟ راجب اریاس؟ مگه نگفتی می‌خوام فراموشش کنم؟

 

_ مائده ‌من میخوام فراموش کنم اما نمیتونم من درسته خندونم ‌اما‌ همونقد که خندونم همونقدم جدی ام همه ی اینا رو علاقه ای که به آریا دارم به وجود آورده منو عاقل کرده

من هیچوقت مثل اون دخترای ضعیف نبودم که گریه کنم و چشمام متورم بشه من خودم خودمم نجات دادم الآنم شاید باید براش بجنگم شاید هم باید فراموشش کنم

 

یگانه: حرفات درسته دلی باید بجنگی غمتم نباشه ما هستیم پشتتیم

 

مبینا: من مطمئنم آریا بهت علاقه داره

 

_ خداکنه مبینا

 

دوستان رمان در روز دوبار پارت گذاری میشه یک بار صبح ساعت ۱۰ یکبار عصر ساعت ۴

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لادن
لادن
2 سال قبل

ببخشید نویسنده جان می تونم بپرسم شما چند سالتونه ؟

e_xiu_om
2 سال قبل

رمانه قشنگیه مرسی ک وقت میزاری و دوتا پارت میزاری❤️

سپیده
سپیده
2 سال قبل

خوبه ممنون

Maede.f
Maede.f
2 سال قبل

ممنون از این پارت گذاری❤️😊

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x