.
همین که هیچی نمیگفت نگرانم میکرد
_من نمیخوام اذیتت کنم دلوین
تو جون منی من که نمیتونم دست از سر جونم بردارم
بیا بخاطر یه کم کاری عشقمون رو از دست ندیم
من میدونم توعم نمیتونی منو فراموش کنی و تو خاطره بسپاری
سخته دلوین..خیلی سخت
بالاخره به حرف اومد
کنار خیابون وایسادم
+ منو ببر کنار ماشینم..!
نمیخوام اونجایی که تو نفس میکشی نفس بکشم
مشخص بود خیلی سعی داره فراموشم کنه
_ خواهش میکنم دلوین
تو اگه بری من میمیرم
برگشت به طرفم
+ برو بمیر به درک که مردی
من هیچ ربطی به تو ندارم
الآنم دیگه مزاحمم نشو میخوام رو پیشنهاد محمد علی فکر کنم
بعدم درو باز کرد و خواست از ماشین پیاده بشه بازوشو گرفتم
_ تو داری زود قضاوت میکنی دلوین
خیلی زود
یه فرصت..فقط یه فرصت بهم بده که خودمو بهت ثابت کنم..
میشه؟
اگه بخوای رو اون یارو فکر کنی خدا سر شاهده اگهی ترحیم جفتمونو میزنن رو دیوار
+ منو میبری کنار ماشینم یا نه؟
_ باشه چشم
نوکرتم هستم
درو بست و دوباره زل زد به خیابونای شهر
ماشینو حرکت دادم دلم میخواست این دقایق نگذره و دلوین پیش من باشه
اما عقربه های ساعت تند تر از همیشه در حرکت بودن
با آروم ترین سرعت میروندم
اما بالاخره رسیدیم به بام و کنار ماشین دلوین
میخواست از ماشین پیاده بشه که بازم دستشو گرفتم
تو صورتش زل زدم
تو صورتی که دیگه رنگ به رخسارش نمونده بود زیر چشماش گود افتاده بود و خستگی از تمام وجودش می بارید.
_ میشه یه فرصت بهم بدی دلوین؟
فقط یه فرصت..
چشماشو بست و باز کرد و آروم گفت
+ نه
_ میشه رو پیشنهاد اون یارو فکر نکنی؟
+ نه
با عصبانیت دستشو ول کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم تکیه دادم به ماشینش
بام خلوت بود و میشد یکمی گریه کرد
با صدای بلندی گفتم:
_ میگی چیکار کنم هان؟
ندیدی مریض بودم؟
این بود اون عشقی که دم ازش میزدی؟
به همین راحتی ازش گذشتی؟
به همیننننن راحتی از عشقت گذشتیییی؟
قطرات اشکم کم کم روونه ی صورتم شدن
_ مگه نمیبینی چقدر سر تو از بین رفتم؟
ببین منو؟
من همون آریای قلبم؟
چیکار کنم دللویییین؟
چیکاااار کنم؟
من نمیتونم دست از سر تو بردارم دلوین
مشتی به قلبم زدم و گفتم این بی صاحاب برای توعه که داره میزنه
میبینی یا نه؟
میفهمی یا نه؟
تو داری دستی دستی منو میکشی.
دیگه کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه ازت خواهش کنم..
باشه خواهش میکنم
به پاتم میفتم
فقط رو پیشنهاد اون یارو فکر نکن دلوین
تو رو خدا
به خاطر ضربه ای که به قلبم زده بودم صورتم از درد مچاله شده بود
تو صورت دلوین نگرانی رو میشد دید
اما هیچی نگفت جز اینکه مراقب خودت باش و سوار ماشینش شد و بی اعتنا از من رفت
منم دوباره بد بخت شدم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ععی💔دلم گرفت
اریا بیا منو بگیر از دلوین برات بهتر میشم البته شوهرم دارم
😂😂
عه همشهری عشق دزد؟😂
ای دلوین بی رحم سنگم بود تا الان دلش به رحم امده بود
خاک تو سر دلوین
گناه اریا🥺
دلم سوخت براش