هم دانشگاهی جان پارت ۶۴ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۶۴

.

 

 

 

 

مائده: ارتینه اریا

_ آرتین کدوم… استغفرالله

آرتین کیه؟

مائده: نامزدم

رو کردم بهش

_ پس عاشق سینه چاک خواهر ما تویی؟

آرتین: اره منم‌..چیکار مائده داری؟

مائده: یعنی چی آرتین؟

چیو چیکار مائده داری؟

آرتین: رفتی کنارش واستادی بگو و بخند راه انداختی الان دو هزاریم طلب داری از ما؟

_ ببین داداش اشتباه نکن

زود قضاوت نکن

آرتین: اشتباه نکنم چه حرفی داری بزنی؟

اومدی کنار دختر مردم وایسادی لبخندم بهش میزنی میخوای اشتباه برداشت نکنم؟

مائده: واقعا برات متاسفم ارتین

اینقد قلب سیاهی؟

خوب شد قبل ازدواج شناختمت

 

نمیخواستم مابین مائده و نامزدش جدایی اتفاق بیفته و هر‌ دو طرف زجر بکشن

خودم پیش قدم شدم

با اینکه دلم نمیخواست توضیحی بدم اما به اجبار توضیح دادم

کشیدمش کنار و براش کل قضایا رو توضیح دادم تا بد برداشت نکنه

_ این بود کل ماجرا

دلم نمیخواست بین شما جدایی رخ بده

چون خودم زجر کشیدم و نمی‌خوام شما هم مثل من زجر بکشین

تو صورتش حسادتو میشد دید

اما با یه لبخند تصنعی از کنار من رد شد و رفت پیش مائده منم حرفای اخرو به مائده زدم و برگشتم سوار ماشینم شدم تا برم تو هتلی اتاقی اجاره کنم و از این در به دری نجات پیدا کنم.

 

(دلوین)

حالم از این حال و روزی که داشتم، داشت به هم میخورد

دیگه کشش اینهمه غم و غصه برای منی که هیچی از پا درم نمی اوردو نداشتم

باید به محمد علی جواب مثبت میدادم

هم حرفه ش مثل خودم بود هم بچه ی خوبیه هم دوسم داره

از نگهبانی مائده رو صدا زدن که بره بیرون یکی کارش داره

بعد از نیم ساعت بالاخره با ارتین برگشت

خدا رو شکر که آرتین بود حس میکردم آریا اومده و کار مائده داره

اما با اومدن ارتین از نگرانی در اومدم

آخرین کلاس رو با هزار تا خستگی که نمیدونم از کجا اومده بود تموم کردیم و از دانشگاه زدیم بیرون

ارتین هنوز کلاساش شروع نشده بود بخاطر همین با ما نیومده بود

انقد پکر بودم که صحبت هیچکدوم از بچها رو نمی شنیدم

فقط سوار ماشین شدم و رو صندلی ماشین رو پای مائده دراز کشیدم و تن خستمو دادم دست خوابی که دلم نمی‌خواست ازش بیدار بشم

 **

با صدای بچها که صدام میزدن از خواب بیدار شدم و کیفمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم و در خونه رو باز کردم و از پله ها رفتم بالا و وارد خونه شدم

اول از همه رفتم تو اتاق مشترکم با مبینا و خودمو روی تخت ولو کردم

پس از چندین روز بی خوابی بالاخره تونستم یکی دو ساعت بخوابم وقتی از خواب بیدار شدم مبینا رو دیدم که پایین تخت نشسته و داره درس میخونه

متوجه بیدار شدنم که شد ازم خواست که برم آشپزخونه مائده باهام کار داره

پتو رو از روم کنار زدم و وارد دستشویی تو اتاق شدم

به صورتم آبی زدم و وضو گرفتم و از دستشویی اومدم بیرون و سجادمو پهن کردم و ایستادم به نماز

تنها چیزی که میتونست حال دلمو عوض کنه و در آخر هم انقد غصه ی دلم زیاد بود که توی سجده اشک هام سجاده رو خیس کرد

صدای بلندم توی اتاق پیچیده بود و مبینا هی اصرار به گریه نکردنم میکرد اما من مگه میتونستم؟

بالاخره با کلی التماس مبینا نمازمو آروم خوندم و سجاده رو جمع کردم و رفتم تو اشپز خونه

مائده روی یکی صندلی های میز غذا خوری نشسته بود و داشت کتاب میخوند

منو که دید کتابشو بست و لبخندی بهم زد و درخواست کرد که بشینم

منم رو صندلی نشستم و بهش زل زدم

+ نمیخوای صحبت کنی؟

چندین روزه که ما جز گریه های تو چیزی ندیدیماا

_ اگه حرفت اینه پاشم برم

+ کجااا؟

بشین حالا الان میگم

_ باشه سریع باش

کتاب تو دستشو چرخوند و مکثی کرد و بالاخره به حرف اومد و گفت

+ تو تصمیمت چیه دلوین؟

_تصمیمم راجب چی؟

دستی رو سرش کشید

+ راجب آریا و عشقی که بهم دارین.

_پس حدسم درست بود

آریا امروز اومده بوده دانشکده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

ممنون از قلمتون

سپیده
سپیده
2 سال قبل

رمانت خیلی خوبه ولی شخصیت دلوین یکم حرص آدم رو درمیاره

mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

موافقم

S.wq
S.wq
2 سال قبل

چرا آخه مائده به آرتین میگه قلب سیاه؟
هر کسی جای اون بود همین رفتارو میکرد ، بالاخره عاشقه خب
ولی مثل همیشه عالی بود ، ممنون نویسنده جون

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط S.wq
سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  S.wq

مائده هم عصبانی بوده
بعدش هم ینی مائده حق نداره با یه پسر بخنده

Kkk
Kkk
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

حتما آرتین خیلی غیرتیه دیگه

جیران
جیران
2 سال قبل

نمیدونم چرا حالم از دلوین بهم میخوره😐بی لیاقت کاش بمیره اصلا لیاقت آریا رو نداره انتر لوس احمق

Maede.F
Maede.F
2 سال قبل
پاسخ به  جیران

شاید نویسنده سوپرایزمون کنه

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x