.
+…..؟!
رامتین:قربانت تو خوبی؟
خوشی؟
+…..؟!
رامتین: عصری پرواز داریم..دیگه داریم میایم
+…..؟!
رامتین: خوبه الان..بهتره..اما بالاخره اثراتش هست
میدونستم داره راجب من میپرسه
+…………..؟!
رامتین: نه
.
+…..؟!
رامتین:قربانت تو خوبی؟
خوشی؟
+…..؟!
رامتین: عصری پرواز داریم..دیگه داریم میایم
+…..؟!
رامتین: خوبه الان..بهتره..اما بالاخره اثراتش هست
میدونستم داره راجب من میپرسه
+…………..؟!
رامتین: نه بیداره..نمیخواد جواب بده..دیگه نمیخواد صداتو بشنوه..
به گفته ی خودش میخواد رو پیشنهاد ازدواج پسر عموی باباش فکر کنه..
+………..؟!
رامتین:آریا اون تقصیری نداره.. اون یه دختر بچه بود..هنوزم بچه اس فقط ۱۹ سالشه
میخواستی بیاد ازت خواستگاری کنه؟
اونو مقصر ندون آریا الان هم حالش داره بهتر میشه.. خواهشاً معرفت داشته باش اذیتش نکن
+………….؟!
رامتین: باشه یه لحظه وایسا.
میخواست چیکار کنه؟
گوشی رو از دم گوشش آورد پایین و گذاشت رو اسپیک
.
+…..؟!
رامتین:قربانت تو خوبی؟
خوشی؟
+…..؟!
رامتین: عصری پرواز داریم..دیگه داریم میایم
+…..؟!
رامتین: خوبه الان..بهتره..اما بالاخره اثراتش هست
میدونستم داره راجب من میپرسه
+…………..؟!
رامتین: نه بیداره..نمیخواد جواب بده..دیگه نمیخواد صداتو بشنوه..
به گفته ی خودش میخواد رو پیشنهاد ازدواج پسر عموی باباش فکر کنه..
+………..؟!
رامتین:آریا اون تقصیری نداره.. اون یه دختر بچه بود..هنوزم بچه اس فقط ۱۹ سالشه
میخواستی بیاد ازت خواستگاری کنه؟
اونو مقصر ندون آریا الان هم حالش داره بهتر میشه.. خواهشاً معرفت داشته باش اذیتش نکن
+………….؟!
رامتین: باشه یه لحظه وایسا.
میخواست چیکار کنه؟
گوشی رو از دم گوشش آورد پایین و گذاشت رو اسپیکر
رامتین: گذاشتم داداش.. حرفتو میتونی بزنی!
آریا: باشه
بعدم با صدای گرفته اما بلندی با غرش گفت:
تو جرات نداری رو پیشنهاد اون یارو فکر کنی دلوین
اگر میخوای اینکارو بکنی اول تو رو میکشم بعدم تو رو
باشه من مقصرم
اصلا تقصیر کار منممممم
همه کار مننننن
اما تو حق نداری رو پیشنهاد کس دیگه ای فکر کنییی جز من
که اگر فکر کنی اول تو رو میکشم بعدم تو رو
از من گفتن بود
از الان تا عید هم فرصت داری فکر هاتو بکنی و جواب مثبتت رو اعلام کنی
وگرنه از یه راه دیگه پیش میرم
رامتین عصبی شده بود نه کم خیلیییی زیاد
شک ندارم اگه آریا اینجا بود خفش میکرد
با صدای بلندی داد زد
: تووووووو حق نداااااارییییی دلوینوووو تهدید کنییی
فهمیدیییییی یا نههههه؟
تو اگه مرد بودی این حرفارو نمیزدیییی
شنیییدییی؟؟
رو من بیشتر از خواهر زناش غیرت داشت
چون با من مثل خواهرش برخورد میکرد و منم مثل برادرم
به آریا مهلت حرف زدن نداد و گوشی رو قطع کرد
محبوبه: آروم باش رامتین..آروم.. اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه…ینی عشقش اجازه نمیده که سر دلوین بلایی بیاره..
نفس عمیق بکش
اریا محلی به محبوبه نداد و چرخید سمت من
و با لحنی که سعی میکرد کنترلش کنه گفت:
ببین دلوین..دیگه حق نداری به این مرتیکه فکر کنی
هر کاری دلت خواست بکن
هرکی هم هر حرفی زد به من بگو تا دمار از روزگارشون در بیارم
با لبخندی ملیح به رامتین نگاه میکردم
چقدر این مرد غیرت داشت و ما به بازیش گرفته بودیم
چند تا نفس عمیق گرفتم و بهش نگاه کردم و با صدایی آروم گفتم چشم
رامتین: چشمت بی بلا
بعدم ماشینو با جیغ لاستیکا به حرکت در آورد و زد تو دل جاده..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی عالی کاش اریا دلوین به رباید خیلی اون طوری خفن میشه
لطفا رمانت رو ویرایش کن
اشتباه نوشتی😇
اره کمی جابه جا شدن انگار و چند بار پارت نوشته ها تکرار شدن