"پنج پر" پارت 10 - رمان دونی

 

 

فقط داشتم همین طور نگاش میکردم من ازش چه کمکی میتونستم بخونم …

مجبور شدم همین طور الکی دست به سرش کنم

 

استاد بلند شد و داشت گروها رو میخوند که رسید به اسم من

 

استاد:  خوب خانم راد فرشما با آقای راد و آقای زند هم گروه هستین

 

فکم قفل کرده بود خدایا من الان چیکار میکردم؟!

 

چرا الان دوتا نگاه هم میکنن؟! یادم افتاد اینا رقیب هم بودن الان باید هم گروه باشن

فقط این دوتا کم بود

عه پارسا داره میاد این طرف وای اگه دعوا بشه من طرف پارسا رو میگیرم مخشو میزنم

آره دقیقا این نقشه خوبیه

الهی که دعوا کنن همو بزنن

 

آرمین پا شد دارن دست میدن احوال پرسی میکنن

من شک دارم این رقیب هم باشن

نقشه اول خراب شد

 

داشتم فکر میکردم نقشه دوم چی بکشم که پارسا صدام کرد

 

پارسا:  خانم راد فر چه جالب اونجا بهم خوردیم الان شدیم تو یه گروه

یه خواهشی داشتم میتونم شمارتونو داشته باشم؟!

 

تا میخواستم بگم بله این آرمین اژدر پرید اوها چه لقبی دادمش

 

آرمین:  شماره منو که دارین با هم در ارتباطیم

 

ولی پارسا کنه تر از این حرفا بود شمارمو میخواست

 

+  آقایون ما الان تو یه تیم هستیم پس یک رسمی حرف نزنید عادی حرف بزنیم الان با هم تو یه هستیم دو نباید دعوا کنیم سه به خواسته هم احترام بزاریم

هر کسی حرفی داره بگه

 

همشون با تکون دادن سرشون موافقت کردن

 

منم داشتم احساس ریاست میکردم

 

نمیدونم الان با این دوتا چیکار کنم؟!

 

+  بچه ها بیاین یه کاری کنیم؟!

من و پارسا بریم دنبال تحقیق بعد هر چی پیدا کردیم توام خبر میکنیم

 

که صدای آرمین در اومد:

خوب من الان چیکار کنم؟! منتظر خبرتون بشینم خوب چرا من نیام باهاتون؟! جاتونو تنگ نمیکنم خودم ماشین دارم

 

پارسا:  راست میگه فرشته خانم

 

وای خدا این چقدر رسمی حرف میزنه بزار کم کم خودمو بهش نزدیک کنم

 

+  فرشته خانم نه همون فرشته راحت ترم

 

پارسا:  فکر کردم شاید دوست نداشته باشین

 

+  نه بابا دیگه هم گروه همیم

 

داشتم با پارسا حرف میزدم که آرمین پرید وسط حرفمون

 

_  خوبه حالا جلسه معارفه تون تموم شد؟! باید بریم بیمارستان

 

پارسا:  داداش داشتیم حرف میزدیم

 

آرمین:  وقت زیاد داری واسه حرف زدن

من میرم

آدرسو واسه کدومتون بفرستم؟!

 

تا اومدم بگم من که پارسا گفت من اونم گفت شمارمو که داری پیام بده تا لوکیشن بفرستم

 

چقدر بی نزاکت یه تعارف نکرد با ماشینش

برم خوبه سپر ماشینمو خرنمیدونم الان با این دوتا چیکار کنم؟!

 

+  بچه ها بیاین یه کاری کنیم؟!

من و پارسا بریم دنبال تحقیق بعد هر چی پیدا کردیم توام خبر میکنیم

 

که صدای آرمین در اومد:

خوب من الان چیکار کنم؟! منتظر خبرتون بشینم خوب چرا من نیام باهاتون؟! جاتونو تنگ نمیکنم خودم ماشین دارم

 

پارسا:  راست میگه فرشته خانم

 

وای خدا این چقدر رسمی حرف میزنه بزار کم کم خودمو بهش نزدیک کنم

 

+  فرشته خانم نه همون فرشته راحت ترم

 

پارسا:  فکر کردم شاید دوست نداشته باشین

 

+  نه بابا دیگه هم گروه همیم

 

داشتم با پارسا حرف میزدم که آرمین پرید وسط حرفمون

 

_  خوبه حالا جلسه معارفه تون تموم شد؟! باید بریم بیمارستان

 

پارسا:  داداش داشتیم حرف میزدیم

 

آرمین:  وقت زیاد داری واسه حرف زدن

من میرم

آدرسو واسه کدومتون بفرستم؟!

 

تا اومدم بگم من که پارسا گفت من اونم گفت شمارمو که داری پیام بده تا لوکیشن بفرستم

 

چقدر بی نزاکت یه تعارف نکرد با ماشینش

برم خوبه سپر ماشینمو خراب کرده

کی خواست اصن منو ببره

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x