آرمین: باید از همون اول با من میومدی
نمیدونم تو پسره چی دیدی چشمت همش دنبال اونه
+ خیلی دیگه شاخکات دارن فعال میشن
زیاد فضولی نکن
آرمین: آره ربطی به من نداره
الانم پاشو باید بریم بیمارستان اون پسره منتظرمونه
زودتر از خودش رسیدم به ماشین درو محکم بستم تکیه دادم به ماشین چشمامو بستم
با شنیدن بسته شدن صدای در فهمیدم اومده تو ماشین
ولی چرا حرکت نمیکنه؟!
زیر چشمی بهش نگاه کردم
این که داره منو نگاه میکنه
چیزی تو صورتم نوشته
مجبورم خودم یه کاری کنم
+ ماشینو روشن کن؛ کمتر بخور
چشمامو وا کردم دیدم جا خورده
عجب پس مچ شو گرفتم
آرمین: چی رو کمتر بخورم؟!
+ آدمارو
آرمین: مگه خوردنیه؟!
+ نه بردنیه
آرمین: آره راست میگی بردنیه
وا منظورش چیه بردنیه؟!
+ چی بردنیه؟!
آرمین: به من چ
شاخکاتون داره فعال میشه
وای این که داشت ادامنو در میورد
+ مقلد؛ اژدر مقلد؛ آفتاب پرست
داری ادای منو در میاری؟!
آرمین: الان اینا دیگه لقبای منن؟!
تا اومدم بگم آره؛ که آرمین گفت رسیدیم
از ماشین که پیاده شدم دیدم پارسا دم در منتظرمونه
داشتم میرفتم سمت پارسا که آرمین صدام زد
آرمین: تو واقعن گوشات مشکل دارن اینجا یه چکاب کن
+ نه مشکل نداره صدای تو از ته چاه میاد برا همون نمیشنوم
خوب چیکارم داری؟!
آرمین: هر جا من رفتم؛ توام باید بیای
زیاد نزدیک این پسره نشو
+ سرورم امری نیست؟! برو بابا دیگه همینم مونده مث جوجه اردک زشت بیفتم دنبالت
آرمین: حرفمو یه بار تکرار میکنم؛ زیادم جواب منو نده بجاش حرفمو گوش کن
از کنارش رد شدم دستمو واسه پارسا تکون دادم
رو به آرمین گفتم برو بابا
دیگه جرئت نکردم پشت سرمو نگاه کنم
ولی چه محیط جالبی داره این بیمارستان مال کیه؟!
اونجا یه پرستاره بزار ازش بپرسم
+ خانم پرستار این بیمارستان مال کیه؟!
پرستار: عزیزم دقیق نمیدونم ولی فکرکنم دوتا صاحب داره
آقای زند و آقای راد
هنگ کردم رگای مغزم پوکید؛ باورم نمیشه اینجا مال این دوتاس؛ مخصوصا اون مرد
از پرستار تشکر کردم که آرمین صدام زد رفتم سمتش
آرمین: چه عجب صدای منو شنیدی
+ این دفعه دیگه صدات از ته چاه نبود
خوب پارسا کوجاست؟!
آرمین: تو چیکار اون داری؟! رفت یه جا کار داشت
+ اولاً ما تو یه گروهیم باید بدونیم کوجاست چون الان وقت تحقیق مونه؛ دوماً صدات خیلی خوب شده روش کار کردی
دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم
از بس خندیدم بنده خدا هنگ کرده بود
+ چیه خوب صدات الان بهتره!
وای چقدر خندیدم
آرمین: بله دیگه دلقک خانمم شدم
+ افتخار بزرگی نصیبت شده
آرمین: یه افتخاری نشونت بدم فقط صبر کن شانس آوردی الان بیمارستانی
وای یه سوال اومد تو ذهنم!
+ چرا نگفتین صاحب این بیمارستانین؟!
آرمین: مال ما نیست مال باباهامونه
کی بهت گفت؟!
+ مهم نیست کی گفت؛ ولی شما دوتا چرا نگفتین؟!
اومد جوابمو که استاد صدامون کرد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
رمانش واقعا تخلیه. الان باور کنیم آرمین عاشق دختره شد؟تو دو روز ؟دست هرچی فیلم هندیو فیلم ترکیه از پشت بستن رمانا ایرانی
نویسنده کوجاست نه کجاست😒😏
غلط نوشتن نشونه باکلاسی نیست😊😐