اومدم حرف بزنم که آرمین سریع شروع به بوسیدنم کرد
هر چقدر هلش میدادم ازم جدا نمیشد
حس میکردم الانه که لبام کنده بشه
وای خدا این با چه اجازه ای داره منو میبوسه
ولی این حس خاصو دوست داشتم میخواستم همراهیش کنم ولی یه چیزی مانع ام میشد
مجبور شدم با تمام زورم هلش بدم
ازم جدا شد
چشماش مثل یه کاسه خون شده بود
+ چرا منو بوسیدی؟!با چه اجازه ای؟!
الان اگه عرفان ببینه چه فکری میکنه؟!
پارسا وای خدای من
آرمین: گور بابای دوتاشون اگه یه دفعه دیگه اسم اون پسره عرفان بیاری دیگه ضمانت نمیکنم زنده بمونه
+ ب ت چ مگه تو چیکاره من هستی هی بهم دستور میدی؟! ربطی به تو نداره
دیگه ام حق نداری بهم دست بزنی یا منو ببوسی
آرمین: توام دیگه این عطر رو به خودت نمیزنی هر وقت من گفتم باید بزنی
+ برو گمشو به تو ربطی نداره
من گیر چه آدمایی افتادم
آرمین: الانم میری میگی میخوای با من خونه میای تو ماشین میشینی
+ بیا برو ببینم خدا روزی تو جای دیگه حواله کنه
من با تو جایی نمیرم الانم عرفان میرسونم بیمارستان
بعدش میرم خونه
توام با اون دشمنت میری خونه
آرمین: گفتم که بهت!
مثل اینکه حرف حالیت نمیشه
+ بیا برو نمیری من برم
آرمین: کوجا میری؟!
+ میرم سرویس بهداشتی زنونه
نکنه توام میخوای بیایی؟!
خدا لعنتش کنه لبامو الان چیکار کنم، ضایع اس همه میفهمن
از کوجا رژ بیارم
باید از بقیه بگیرم
از یه خانمی رژ گرفتم جاش رفته ولی رژ پاک شه معلوم میشه
وحشی ببین چیکار کرده
هر جور بود رفتم سر میز دیدم هیچ کی سر میز نبود
وا بقیه کوجا بودن؟!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اینم از پارت که گفته بودین
عالیه بیشتر پارت بدین