آسا:خوب چیشده؟!گفتی بمونیم تا بیای
+وایسین بگم بهتون
پسر این مرده همکلاسی و هم رشته ای منه
فاطی: دورغ نگو بگو چرا پشت گوشی نمیتونستی بگی…
وای خدای من چقد خبر مهمیه
باید گوسفند قربونی کنم نمیشه اینطوری
+تو داری منو مسخره میکنی نیم وجبی
فاطمه:نه جان تو این خوشحالی منه
+نوشته تو داری مسخره ام میکنی
بالشت پرت کردم سمتش که آخ در اومد
سوگند و اسما فقط نگاه میکردن بهم نمیدونم چی تو ذهنشون میگذشت
+خوب من میخوام برم پیش این پسرش کار کنم مخشو بزنم بشم عروسش بعدش کم کم زندگیشو نابود میکنم
سوگند: اینطوریم که میگی آسون نیست باید با برنامه ریزی نزدیکش بشی ، از کوجا معلوم پسرش مثل باباش نباشه؟!
+شریفی گفت یه شرکت آرایش بهداشتی داره دنبال یه مشاور میگردن من میخوام اونحا کار کنم
اسما: نگاه باید با نقشه بهشون نزدیک بشی اینکه سر خود بدون برنامه نزدیک بشی بدتر کار خودتو خراب میکنی
آسا: و یه چیز دیگه بدون ما هیچ کاری نمیکنی فقط بفهمم بدون ما رفتی یه کاری کردی همونجا چالت میکنیم
بدون که تو تنها نیستی ما هم ت این راه باهات ایم
فاطمه: بغل پنج پری؟!
از بغل خوشم نمیاد ولی دوست ندارم حس و حالشونو خراب کنم
+ بیایین دیونه ها؛ خوبه شکر دارم تون؛ مرحم بودین رو زخمم
آسا: وای خدا ببین کی احساساتی
شدی؟!
+ برو گمشو دلتم بخواد؛خوب بسه دیگه من برم مسابقه
سوگند: نمیشه نری؟! اونجا میری میدونم چیز میکشی جلو ما نمیکشی ولی اونو نکش برات خوب نیس؛بخاطر ما نه بخاطر خودت…
بعد میدونم اون پولو میدی به فقیر فقرا
سوگند از کوجا میدونست من سیگار میکشم من فقط یه نخ میکشم تا بتونم موقع مسابقه حواسم پرت اون اتفاق نشه
+اولن چیز نه سیگار دومن پول مسابقه رو من لازم ندارم میدمش به کسی که واقعن میخواد سومن تو کارای من دخالت نکن
شب خوش ؛صبح مینمتون
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.