" گربه سیاه" پارت 1 - رمان دونی

 

این دل به من بعد ازتو دیگر دل نخواهد شد

دیوانه‌ ای مانند من عاقل نخواهد شد

اخلاق من را بهتر از هر کس تو می دانی

این دل به سمت دیگری مایل نخواهد شد

با آیه‌های چشم تو این دل مسلمان شد

بعد از تو دیگر آیه‌ ای نازل نخواهد شد

از مرگ می‌ترسم ولی وقتی نباشی تو

مُردن برای من دگر مشکل نخواهد شد

دور از تو من،هر روز نه،هر لحظه خواهم مُرد

امّا کسی در مرگ من قاتل نخواهد شد

سخت است بفهمانم به این دل تو نمی آیی

مانند سابق یک دلِ کامل نخواهد شد

وای از زمانی که بفهمد تو نمی آیی…!

دیگر برایم حُرمتی قائل نخواهد شد

از بس به گوشم از تو خواهد گفت می‌دانم

یک لحظه از گفتن ز تو غافل نخواهد شد

با اینکه می‌دانم تو را دیگر نخواهم دید

امّا ندیدن هم به من عامل نخواهد شد

من تا ابد مجنون چشمان تو خواهم ماند

دیگر کسی در قلب من داخل نخواهد شد

 

واقعن نمیدونم چه خبره یه بیرون رفتن باید ده تا فیلتر رد کنم…

گوشیم تو جیب شلوار بود معلوم بود داشت زنگ می‌خورد و بله حدسم درست بود مامانم بود

+ جانم مامان

باشه میام

الان یه ساعته اومدم بیرون

الان چرا باید برگردم

بخدا نمیدونم تو چند ساعت بیرون رفتن من چه اتفاقی میفته

باشه مامان میام بخاطر من مهمون نمیاد انگار رابطه ام با شریک بابام خوبه من بیام

چشم مادر من میام

خدافز

باش

این همه سختگیری من نمیدونم واسه چیه؟!

رو کردم به تبسم که بگم میخوام برم خونه نزاشت حرف بزنم

_ دختر نصف حرف زدنت با مامانت همش شد باش

تو برو خونه من و غزل هستیم

مطمئنم شدم که از رفتنم ناراحت نشدن

کوله مو بر داشتم از اون کافه زدم بیرون

همین طور داشتم با خودم غر میزدم که یهو یه سکندری خوردم

دوربرمو نگاه کردم ببینم کسی نباشه

دیدم کسی نبود

سرمو بالا کردم گفتم خدایا مرسی

یه دفعه یاد آهنگ خدایا مرسی تهی افتادم

هندزفری و گوشیمو از کیف در آوردم شروع کردم به گوش دادن

مسیر خونه تا کافه زیاد دور نبود میشد تا خونه پیاده روی کرد

داشتم هم شعر میخوندم هم کلید مینداختم درو وا کنم برم تو

که

+ نفس باد صبا موج فشان خواهد

که میکال نمیدونم از کجا اومد با جفت پا تو بغلم

_ عالم پسر دگر باره جوان خواهد شد

+ خدا نگم چیکارت کنه کسی اینطوری میاد بغل کنه

پاشو ببینم

از روم بلند شد خودشو یه تکونی داد

_ آبجی بمولا دلم برات تنگ شده

عه رفت تو کانال لات و لوت بازی

منم نمیخواستم بعد این دو هفته نبودنش دلشو بشکنم خودمم کلی دلتنگش بودم

+ نوکرت داداش

خاک زیر پاتم

_ نفرما شما تاج سری

رفتم جلو تو موهاش دست کردم

میدونستم با چه دردسری درستشون میکنه

_ اَه روکال خیلی چیزی…

از پله ها داشتم میرفتم بالا گفتم

چی هستم؟!

_ نمیگم خودت میدونی

+ میدونم یه آبجی خوبم واست

_ من شک دارم

بند کفشامو وا کردم از پشت داد زدم درو ببنده بیاد تو خونه حرف بزنیم

+ مامان

خانم افشاری ؟!

وا چرا جواب نمیده هر دفعه خانم افشاری میگفتم میگفت دلت دمپایی میخواد ؟!

تو آشپز خونه نبود رفتم سمت اتاقم

دیدم تو اتاقمه اونم جلو تابلو نقاشیم

+ مامان اینجایی؟! چرا جواب نمیدی؟!

انگار صدامو نشنیده بود دستمو گذاشتم رو شونه اش

یکم ترسیده بود

+ مامان خوبی ؟! چرا رنگ و روت اینجوریه؟!

مامان همین طور مات و مبهوت نگام می کرد دستاشو گذاشت رو بازوهام

_ روکال اون نقاشی رو از کجا کشیدی؟!

همین طور به بازوم فشار می‌آورد

داشت دردم می‌گرفت

+ مامان داره دردم میگیره

دست گذاشت رو دهنش تازه متوجه شده بود چه کاری داشت می کرد

_ آخ ببخشید

بدون اینکه دیگه چیزی بگه سریع از اتاق بیرون رفت

پرده که رو نقاشی کشیده بودم افتاده بود پایین

ورش داشتم گذاشتم کنار

من این نقاشی رو دو پیش کشیده بودم

یه پسری بود که همش میومد تو خوابم انگار میشناختمش برا همون تصمیم گرفتم بکشمش

ولی چرا مامانم اینقدر ترسیده وحشت زده بود

یکم با نقاشی درگیر شدم درستش کردم دوباره پرده روشو کشیدم

لباسامو عوض کردم رفتم ببینم مامانم چش بود

با اینکه میدونستم سوال کنم جوابی نمیده

 

+ مامان کمک نمیخوای؟!

 

همین طور داشت میوه هارو میشست پشتش به من بود

 

_ نه نمیخواد خودم انجام میدم

 

وا مامانم از خداش بود من برم کمکش

 

+ مامان یه سوال ؟!

چرا میگفتی من اون پسره رو کجا دیدم ؟!

بهم بگو تا منم بگم کیه…

 

 

مامانم اومد روبه روم وایستاد همین طور نگام می کردم

_ وای به حالت روکال من بفهمم داری زرنگ بازی در میاری زندت نمیزارم

 

+ باشه مامان

تو اول میگی یا من؟!

 

_ بگو بچه ببینم از کِی اون نقاشی رو کشیدی؟!

کجا دیدیش؟!

 

+ وقتی چند بار اومد تو خوابم منم تصمیم گرفتم بکشمش

جایی ندیدمش

 

_ داری دورغ میگی روکال

 

+ بقرآن مامان من نمیدونم حتی اسمش چیه

چرا دورغ بگم

 

_ باید به بابات بگم

 

با به حالت زاری گفتم مامان که خود مامانم گفت یامان

 

+ چرا بابا؟! یه نقاشیه چرا بزرگش میکنی

_ اون نقاشی میدونی کیه کشیدی؟! منو بابات خوب میدونیم کیه

حالا برو جمعش کن بعد رفتن مهمونا باهات حرف میزنیم

الان پاشو آماده شو

 

+ مامان خوب اون پسره کیه؟!

 

_ برو حرف نزن زیاد پاشو میکال از تو کوچه صدا کن بیاد بره حموم

 

پا شدم رفتم میکال صدا زدم خودمم رفتم تو اتاق

چشمم خورد به نقاشی

پردشو کشیدم همین طور نگاش کردم

روش دست کشیدم

 

+ تو کی هستی؟!

 

یه صورت کشیده و جذاب

موها و چشمای مشکی

یه هاله خاصی داشت که آدم همین طور محوش میشدی

 

با کلی سوال تو ذهنم رفتم آماده بشم

جلو آیینه وایستادم خودمو نگاه می کردم

من اسمم روکالِ

روکال افشاری

اسممو وقتی تو بیمارستان به دنیا اومدم انتخاب کردن

میگفتن مثل یه گوله برف سفید و ناز بودم که این اسمو روم گذاشتن

 

موهای داشتم شونه میزدم که میکال بدون اینکه در بزنه اومد تو

 

+ بهت یاد ندادن در بزنی بیای تو؟!

 

_ آبجی شرمنده یادم رفت

 

رفت بیرون درو بست دوبار در زد

 

_ آبجی اجازه بیا تو؟!

 

خندم گرفته بود از اینکارش

 

+ بیا تو

 

_ روکال بده من موهاتو ببافم

 

+ وا مگه تو بلدی؟!

 

_ تو این دو هفته نبودم مرد شد

 

+ نه بابا

رفتی مسابقه یا رفتی آرایشگری؟!

 

_ روکال سوال نکن دیگه بده من ببافم دیگه؟!

 

+ وای به حالت اگه موهامو محکم بکشی دردم بگیره من میدونم و تو؟!

 

_ نه آبجی بزرگه بلدم

 

میکال مشغول کارش شد که بعد ده دقیقه تمومش کرد

 

دست کشیدم رو بافت موهام

 

+ وای میکال چه خوب گیس کردی

آفرین

 

_ ما اینیم آبجی بزرگه

 

+ نه مرد شدی تو

 

_ آبجی یه چیز بگم؟!

 

+ بگو؟!

 

_ این شریک بابا رو میشناسی؟!

 

+ نه تو چی؟!

 

_ آخه من شریک و دوست بابا رو همه رو میشناسم این شریک اصن تا حالا حتی ندیدمش اسمش به گوشم نخورده

مطمئنی شریکشه؟!

 

+ والا منم نمیدونم

از کی میپرسی من حتی خبر هیچکی ندارم

 

_ برو لباس بپوش منم برم آماده شم

 

+ وایسا ببینم تو چرا شک کردی؟!

 

_ نه همین طور پرسیدم

 

+ نه تو الکی پرس و جو نمیکنی

بگو ببینم چیشده

 

میکال هیچ وقت الکی پیش من نمیومد یا سوال کنه

یه چیزی میدونست و نمیگفت

 

_ آبجی مامان داشت با گوشی حرف می‌زد پشت خط بابا بود

مامان میگفت یعنی بعد 15 سال برگشته اونم با خونواده اش

اصن چرا دعوتش کردی؟!

در مورد اون نقاشی توام یه چیزی گفت

 

+ چی گفت؟!

 

_ گفت که تو یه چیزی کشیدی باید بیاد ببینتش

 

وای خدا من یه نقاشی کشیدم مثل بقیه نقاشیام

 

+ باشه میکال تو برو آماده شو

 

واقعن یه نقاشی من چه ایرادی داشت که کشیدمش

چه گیری داده مامانم

کی داره بر میگرده با خونواده اش

 

رو تخت دراز کشیدم همین طور فکر می کردم این آدمای مجهول تو ذهنم کیه؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tara
Tara
1 سال قبل

عالییی
ادامه بده 🤩🥰❤

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x