" گربه سیاه" پارت 2 - رمان دونی

 

 

وای خدا دو دقیقه نمیزارن بخوابم

 

+ کیه در نزن

 

_ روکال دختر پاشو مهمونا اومدن بسه دیگه

 

وای خدا چقدر خوابیده بودم که مهمونا اومده بودن

 

ساعت 8 شب بود سریع از جام پا شدم موهامو درست کردم شالمو انداختم رفتم تو سالن

 

بدون اینکه نگاه به جمع کنم گفتم سلام به همگی

 

سرمو بالا کردم باهاشون چشم تو چشم شدم

بعدش احوال پرسی که اصن نمیدونن کی بودن

رفتم رو یه صندلی کنار مامانم نشستم

 

+ مامان اینا کین؟! چرا اینطوری ان

 

مامانم یه بشکون از پهلوم گرفته جیغ مو خفه کردم

 

_ روکال میشنوه ان زشته

 

یه خونواده 5 نفری بودن طبق حرفاشون

ولی خوب یه دونه شون نبود

مامانشون بود باباشون بود

یه دختر سن اش می‌خورد 27 اینا باشه

یه پسری ام بود که انگار می‌خورد هم سن من باشه

ولی پسره یکم مهر نقاشی مو میداد ولی خودش نبود

مامان براشون شیرینی و چای و نمیدونم هر چی رو میز بود تعارف کرد

 

حوصله ام سر رفته همش در مورد اقتصاد و کار ودلار حرف میزدن

بابا دید که حرف نمیزنم رو به اون خواهر و برادر کرد بهم گفت

_ روکال بابا جان با بچه ها و داداشت برین بیرون مشخصه حوصله تون سر رفته

تا مامانت سفره رو آماده میکنه برین جوونا دور هم باشین

 

بهترین پیشنهاد بود که بابام میداد

گفتم چشم

ولی اون دختره قبول نکرد گفت میخواد با مامان و مامانم تو آشپزخونه باهم باشن

 

دیگه منو میکال و اون پسره بلند شدیم رفتیم بیرون

 

از پشت نگاش کردم ماشالا یه چه قدی چه هیکلی

 

میکال: آبجی بیا

 

رو میز و صندلی که بود نشستیم میکال رفت داخل یه چنتا از وسایل شو بیاره با این پسره بازی کنه

حتی اسمشو نمیدونم

همین طور داشتم نگاش می کردم اونم سرش تو گوشی بود باهاش هی ور می رفت

موهاش بور بود

سرشو اورد بالا

_ چیزی تو صورتم نوشتن؟!

 

وای خدا فهمید داشتم نگاش می کردم

 

+ نه

_ همین نه ؟!

 

+ انتظار داشتی چی بگم؟!

 

_ ازم تعریف کنی بگی چه خوشگلی چه جذابی

 

+ یوخ بابا چه خود شیفته ای

 

_ اعتماد به نفس میگن

 

+ اشتباه گفتن اعتماد به سقف میگن

 

 

دستشو آورد جلو

 

_ من یاشارم

 

بهش نگاه کردم ایندفعه نوبت من بود تلافی کنم

 

+ من با غریبه ها و نامحرم دست نمیدم

 

آدم زیاد معتقیدی نبودم میگفتم مهم نیت و دل آدمه

 

_ جالب شد

چرا اونوقت؟!

 

+ چون چ چسبیده به را

چرا نداره آقا یاشار

دوست ندارم زیاد خوشم نمیاد

 

_ درسته هر کس یه مدل داره

 

+ شما کی هستین؟! بابای منو کجا دیدین؟!

 

یه پوزخندی زد گوشیشو گذاشت رو میز

 

_ من جواب غریبه ها مخصوصا نامحرم ما رو نمیدم

 

پوکر فیس نگاش کردم این داشت کاری من کردمو داشت انجام می‌داد

 

+ خوب نده مهم نیست

دیدم میکال میاد

یاشار رو بلند که باهاش فوتبال بازی کنه

من سردی هوا رو بهونه کردم رفتم داخل

حتی موقع شام خوردن داشت هی نگام می‌کرد پوزخند  می‌زد

نه جدی داشت با این پوزخنداش اذیتم می کردم

پا شدم یکم ظرف شستم رفتم تو اتاقم

شالمو در آوردم دیدم بهترین کار کامل کردن نقاشیه

سریع یه پیش بند بستم قلمو و رنگ به دست شدم

هندزفریمو زدم تو گوشم دیگه مشغول شدم

اینقدر با این کار آروم میشدم دیگه هیچی برام مهم نبود

 

بعد نیم ساعت خسته شدم هندزفریمو در آوردم

 

_ خسته نباشی

 

ترسیدم و البته جا خوردم

 

+ تو اینجا چیکار میکنی ؟! چرا در نزدی؟!

 

شالم که رو تخت بود برداشتم انداختم رو سرم

یه گوشه اش رنگی شد

 

_ در زدم جواب ندادی دیدم هندزفری تو گوشته

 

+ چقدر اینجا بودی؟!

 

نشست گوشه تخت

 

_ در حدی که بتونم اتاق تو ببینم و هم نقاشی تو

تو بیرون از من پرسیدی که کی هستیم اما نگاه یکی از مارو کشیدی

 

این داشت چی میگفت من اینجا دارم شاخ در میارم این آقا چه راحت و ریلکس

 

+ چی؟! من کی رو کشیدم؟!

اصن شما کی هستین؟!

 

_ مگه نمیدونی کی رو کشیدی؟!

وای داداشم حیف شد نیومد اینارو از دست داد

 

نچسب چجوری میخنده

 

+ اگه میدونستم کیه از تو نمیپرسیدم

 

_ خوب یه شرط داره که بگم

باید هر چی گفتم قبول کنی

 

+ این دیگه چه وضعشه

یه میخواد بگی کیه بعد شرط میزاری

 

_ من کلی حرف دارم بگم فقط یه حرف نیستا

 

+ شرطتت چیه که من باید قبول کنم اینو بگو تا من قبول کنم

نمیتونم هر چی گفتی باشه بگم

 

_ باید بیای یه 24 ساعت زن من بشی

قبوله؟!

 

+ دیونه ای مگه ما همسن همیمم تازه کسی باورش نمیشه

 

_ دو سال ازت بزرگترم

تو 19 من 21

 

+  عجب

سن منو میدونی

ولی بدون کسی باورش نمیشه

 

_ تو چیکار داری کی باورش نمیشه

حالا قبول میکنی تا من بگم؟!

 

وای خدا این دیگه کی بود چه شرطیه

منتظر بشم مامانو بابام  بگه بفهمم یا یاشار بگه

 

_ وقت نداریم الان منو گفتن بیام باهات فیزیک کار کنم مثلاً

 

+ کی اینو بهت گفته ؟!

 

_ مامانت

 

+ وای مامان از دست تو هوفففف

 

_ قبول میکنی یا نه؟!

 

+ نه

از اینکه بهش جواب رد دادم اصن تعجب نکرد

 

 

_ دختر زرنگی هستی

 

از تخت پاشد

 

_ به مامانت میگم فردا بیای خونه ما

شمارتو گرفتم

 

+چی؟!

 

که در رو محکم بست رفت

این  الان دیده منو

هیچی به هیچی

چه سریع برم خونشون

کی چی بشه عمراً

پرو رفته شمارمو گرفته

مگه رمانه اینکارو میکنه

موقع خدافزی ام باز داشت نگام می کرد پوزخند می‌زد

مارمولک پرو

 

داشتم میرفتم تو اتاق که

 

_ روکال بیا اینجا کارت داریم

 

درسته باید با خونواده حرف میزدم که این نقاشی کیه ؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sayna
Sayna
1 سال قبل

عالیییییییییی

Fateme
Fateme
1 سال قبل

مگه خدافظی نیست؟ چرا با این ز مینویسیش قشنگه ولی قلمتو قوی تر کن

Saina Esmaeelzade
Saina Esmaeelzade
1 سال قبل
پاسخ به  Fateme

قلمش خوبههههههه… لفطا.. بگو شوخی کردی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x