جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :ّ#عاشقانه #بزرگسال
- نویسنده :الهه_ا
- ژانر :عاشقانه _اجتماعی
- نویسنده :فریبرز یداللهی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :فرزانه صفایی فرد
پنج روز پیش سال تحویل بود و من حتی تو خوابمم نمیدیدم یک سال جدید و بدون اینکه پیش خانواده ام باشم شروع کنم به مامان زنگ زدم بهم تبریک گفتیم با یه دنیا دلتنگی ولی اون به روی من نمی اورد تا مثلا من بی تاب نشم
امیرمحمد هاج و واج نگاهش به ان دو مخصوصا عمادی بود که با ان همه سر به زیری اش دل به سایه ای بسته بود که در پوشش و رفتار زمین تا آسمان با او و خواسته هایش فرق دارد… عماد کوتاه نیامد و با
_ بسیار خب اروم باشید، سریع بیاریدش، نگران چیزی نباشید، کیسه آبش پاره شده؟ نگاهش سوالی که به من برگشت سرم را به نشانهی نفی تکان دادم: _ نه نه…هنوز نه، اما میگه حسش میکنه که وقتشه… _ خب هنوز وقت
علاوه بر او تمام میهمان ها ساکت شدند دخترها ترسیده سر پایین انداخته و بقیه بهت زده به ارسلان خیره شده بودند برای او اهمیتی نداشت دلارای را سمت خود کشید و با تمام توان بازویش را فشرد و پج زد _ میکشمت دلی
به نام خالق شکوفهها داستانهام رو چاپ نکردم، چون قبول نمیکنم که عشق رو سانسور کنم. (مهرناز ابهام) ________________ (( دُچار )) تقصیرِ دلِ زنگار بستهی من نیست، عشق. معشوق عشقواجب است و من ناگزیر از سر سپردن. ************* تا به حال برایتان پیش آمده
عین یه شی با ارزش با بازوهام گرفته بودمش که دستبند روی مچش و دیدم……..امیرحسین اسمش؟امیر حسین؟ این احساس چیه؟ پدرش بودن؟مسئولش بودن؟ اونم به بچه ای که مادرش…… _بذار سر جاش سرمو آوردم بالا بیدار شده بود و زل زده
خلاصه رمان: دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو
خلاصه رمان: پسری عیاش و خوشگذرون که با دوستش آمریکا زندگی میکنه و با وجود پولهایی که ماهیانه پدرش براش واریز میکنه بدون هیچ زحمتی به تفریحا ت مختلفش میرسه تا اینکه مجبور میشه به ایران برگرده… و دختری که از بچگی کار کرده تا خواهرش
_آدرسشو میخوام پشتم بهش بود عوض نمیشه…….هیچ وقت اون زن هرچی بود زن برادرش بود که هنوزم بهش چشم داشت _از اولم میدونستم آخر تعریفت از چشمای اون دختر و شفافیت و نفوذ و اون چرت پرتا میخواد برسه به مادرش تا الانم
نگاه خیسم را به نگاه توبیخ گرش دوختم. چه انتظاری از من داشت؟ که خصوصی ترین مسائلم را با او در میان بگذارم؟ آن هم وقتی که مدام از سربار بودنم، از اینکه وقتش را حرامم میکند، از دردسر داشتنم میگفت؟ همین چند ساعت پیش بود
خلاصه رمان : الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای
خودم را به پای تختش رساندم . از شدت شادی نمی توانستم درست و حسابی نفس بکشم . بغض گیر کرده بود در راه گلویم … اما این بغض، بغضِ خوشحالی بود ! … از وقتی شهاب را با آن وضعیت پشت درب اتاقم دیده بودم
خلاصه رمان: دو فصل آبان آبان زند… دختره هفده سالهای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه!
خلاصه رمان: دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می
خلاصه رمان: همانطور که کولهی سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و
خلاصه رمان: داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها
خلاصه رمان: همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن
خلاصه رمان: زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال