جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_غمگین
- نویسنده :معصومه شهریاری (آبی)
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی
- نویسنده :نصیبه رمضانی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :هانیه وطن خواه
خلاصه رمان دونه الماس : اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه
نفهمیدم شام چه چیزی خوردیم، اصلاً در حال خودم نبودم، ترکیب بغض و دلتنگی، ساکتم کرده و اگر یک لحظه اتصال دستش را با بدنم قطع میکرد، احساس خطر میکردم. رفتار فروغ جان آن شب نشانم داد که حتی پریناز هم خوششانسی خاص خودش را دارد،
صبح پردهها کنار رفت و با خوردن نور به صورتم پتو را بالا کشیده غر زدم: _ نکن محمد…خوابم میاد! سکوت بود و سکوت، فکر کردن دلش به حالم سوخته، برای همین با خیال راحت خوابیدم، نمیدانم چقدر دیگر به خواب رفتم
– مگه توی هلدینگ چه اتفاقی افتاده؟ دستش را روی شانهام میگذارد: – امید خودش میاد، ازش بپرس. اتفاق خاصی نیوفته، نگران نباش. دلگرمیاش کار ساز نبود، چرا که بیش از دو ساعت میشد امید و رهام نیامده بودند. حتی سوگل، خواهر کوچکتر سپیدهام صدایش در آمده بود و
به محض تموم شدن حرفش یه قدم فاصلهای که گرفته بودمو جبران کرد و دوباره بهم چسبید. چپ چپ نگاش کردم و یکم فاصله گرفتم. کراوات ابریشمیو گرفتم و دیگه به صورتش نگاه نکردم. چیز زیادی از کراوات بستن نمیدونم. تجربهای هم توی این کار ندارم. نهایت چندتا کلیپ
بیتابی و تشویشم تمنا را وادار به نقش بازی کردن نمود. نگرانی اش را پشت خنده های دروغینش پنهان کرده و با تایید حرفهایم سعی داشت حال داغانم را بهبود بخشد. اما آن فکر موذی و لعنتی که مثل خوره داشت سلول های مغزم را دانه به
همینطور که دستم هنوز جلوی دهنم بود و داشتم لقمه رو می جویدم، با تعجب نگاهم رو ازشون گرفتم و به سورن نگاه کردم…. سورن بادی تو گلوش انداخت و با غرور و لحن بامزه ای گفت: -ببین چه شوهری پیدا کردی.. لقمه رو قورت دادم
درست همان لحظه ای که حامی سراب را قفل آغوشش کرده و لبهای شیرین تر از قندش را با جان و دل مزه میکرد، بردیا با برگه ای که میان انگشتانش در حال مچاله شدن بود، با ظاهری آشفته و فکری مشغول وارد خانه شد. بدون سلام
خشایار که تا الان ساکت بود و از همه افراد سر میز سنش بیشتر بود به صحبتشان پیوست: – دشمنی که هیچ کدوم از تحدیداتو بی جواب نمیزاره خیلیم پنهون نی، دیشب تو کازینو تحدیدش کردی یه روز نگذشته جوابتو داد این یعنی خیلیم دشمنت دور نی
نریمان از خانه بیرون زد ، با ماشین میرفت. – سوییچو بده. سوئیچ را از راننده گرفت و خودش پشت رول نشست. هربار که تصویر گلین جلوی چشمانش می آمد به خود لعنت میفرستاد چگونه توانسته بود او را بیرون کند ؟
خلاصه رمان ریکاوری : شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق
رنگ از رخ رستا پرید. -رفت سایه… پیامم رفت…! سایه با تعجب نکاهش کرد. -چه پیامی…؟! رستا لب گزید. -مرتیکه خر…! چشمان سایه درشت شد. -این و دیگه از کجا درآوردی…؟! لب برچید. -فقط خواستم حرصم رو خالی کنم ولی
خلاصه رمان : دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی
خلاصه رمان : آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود
خلاصه رمان : روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی
خلاصه رمان : راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با
خلاصه رمان : زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در
خلاصه رمان : درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به