رمان ترمیم پارت 60
نمیدانم عصبانی است یا ادایش را درمیآورد، اما دلم آرام میشود. روحم از تلاطم می افتد. شوق رقص دارم… دلم لحظه ای کنار او بودن را هوا میکند. – حرف زدنت هم عین آدم نیست، بهادر. فکر کنم همین کاری کرده که بگم گور… میخواهم بگویم گور پدر تمام