رمان نفوذی پارت 29
روز بعد.. ساسان کارهای ترخیص زهرا رو انجام داد و زهرا رو ترخیص کردن و همون شب میلاد بلیط گرفت برای دبی.. توی اتاق روی لبه ای تخت نشسته بودم، فکر و ذهنم پیش دخترم بود هزار جور فکر میومد توی سرم و میرفت.. دلمم همش گواه بد میداد،
روز بعد.. ساسان کارهای ترخیص زهرا رو انجام داد و زهرا رو ترخیص کردن و همون شب میلاد بلیط گرفت برای دبی.. توی اتاق روی لبه ای تخت نشسته بودم، فکر و ذهنم پیش دخترم بود هزار جور فکر میومد توی سرم و میرفت.. دلمم همش گواه بد میداد،
اومد نشست روی مبل مقابلم و گفت _آخرین بار ۲۰ سالم بود که رقصیدم.. قبل از زندان و زندگی جدیدم.. تو یه پارتی با دختری که نمیدونم کی بود.. تو باعث شدی بعد از ده سال دلم بخواد بازم برقصم از نگاه مستقیم و خیره ش، و حرفی که زد
پارت 7 اهورا:بیایید اینجااااا (امروز باز با استاد آریایی کلاس داشتیم…… اهورا برامون جا گرفته بو ….. یه ردیف پایین تر از خودشون نشستیم) شیلا:دیگ هشتگ اینا رانندازی آقای اصلانی (آرمین آبروی بالا زدو اشاره بمن گفت:…) آرمین:اگه خانم قائمی بحث الاغو پیش نکشن …..بگما من رو الاغ غیرتیم …..
پارت6 شیلا:د آخه لامصبا پاشید بریم اهورا:منو خانومم خدانگهدارمون _خانومشش؟! (و منو شیلا قهقه های پی در پی میکشیدیم که یدفه آرسین مچ دستمو گرفت و گفت:) آرسین : منو قائمی هم رفع رحمت _چیکار میکنی دیوونه…. (جوابی نداد فقط سری برام تکون داد مچ دستمو از دستش بیرون اووردم…..)
از هول شدنش خنده م گرفت و رسیدم بهش و مقابلش وایسادم.. ماتش برده بود و هنگ بود.. عسل با اونایی که پیش آهیر نشسته بودن دست داد و احوالپرسی کرد و منم دستمو دراز کردم سمت آهیر و گفتم _سلام چشماش درست مثل ایموجیِ متعجب، گرد شده بود.. به
– کرم میریزی باید منتظر عواقبشم باشی خانوم کوچولو! – چی میگی تو؟! چه کرمی؟ نخیر حوصله ام سر رفته بود فقط میخواستم یکم حوصلم جا بیاد همین! دستتم بردار. طلبکار گفتم و بهش اخم کردم ولی هامون انگار به مزاقش خوش اومده بود که بلند بلند خندید و
دستمو دراز کردم تا ازش پسش بگیرم اما دستشو عقب برد و بازهم گفت: -از رو برو…یه پک زدی تا مرز خفگی پیش رفتی..بس ت بود همون یه بار… بس نبود.چون دلم میخواست بازم امتحان کنم. وسوسه شده بودم و ول کن نبودم ملتمسانه گفتم: -بده دیگه شهرام…فقط
” آراد “ با اخمای درهم در ماشین رو بهم کوبیدم و شاکی وسط حیاط منتظرش ایستادم ، این پسره باهاش کی بود ؟! خشمم به قدری زیاد بود که حس میکردم داره دود از سرم بلند میشه و برای یه ثانیه هم دستاش که دور کمر اون پسر
پارت5 (از زبان اسرا) (یکی داشت درو میشکست و زنگو می سوزند…. جیغ بلندی کشیدم که شیلا بلند شه:) _ شیلا نره خر پاشو….. تو چرا رو تخت روژین خوابیدی هاااا، یه شبی اینقد قد دراووردی…. البته بایدم در بیاری اون پسرا چی بهت دادن یه شبه اینقد بزرگ شدی….
از روی مبل بیحوصله بلند شدم و رفتم تو آشپزخونه و گفتم _خوبم.. کشیدم بیرون _باید ثابت کنی _چه جوری؟.. میگم خوبم خب _پایه ای یه کار خفن کثیف بکنیم؟ _یعنی چی؟ _یه کار مسخره که یه کم بخندیم _آره پایه م.. چی مثلا؟ تکیه داد به کابینت و گفت
پارت4 (از زبان باران) (کیان مست کرده بود دستشو گرفتم که به سمت سرویس ببرمش که دستمو گرفت و چنان کشید ، افتادم تو بغلش کنار گوشم پچ زد:) کیان:یه دور فقط یه دور باهام برقص (بهش جوابی ندادم و به سمت یه کاناپه بردمش و نشوندمش یدفه بالا آورد
پارت3 (از زبان روژین) (آخرین نفر کفشامو پام کردمو رفتم بیرون، بچه ها رفته بودن…..در خونه رو قفل کردم که اهورا پایین اومد ، خیلی مردونه اومد جلو….گفت:) اهورا:سلام روژین خانم ، صبحتون بخیر روژین:سلام (اهورا دور ماشینو زدو در سمت شاگردو واسم باز کرد که بدون معطلی سوار