رمان عروسک پارت 41
-ناموساً به سیست نمیخورد که زن بگیری ما رو ول کنی امیر. -ولتون نکردم میگم ادم باشید فقط. -دیگه اگه من ادم نیستم توامداداشمی که ادم نیستی و جلو اومد و ارنج هاشو روی صندلی گذاشت و گفت : -مگه نه؟ به این حرفش لبخندی زدم که شهریار چشم