رمان گرگها پارت ۵۴
۱۸۳) لیلی مثل مستی که تعادل نداره و انگار رو هواست پله ها رو رفتم پایین.. مست اعتراف و بوسه های کامیار بودم.. بالاخره گفته بود.. بالاخره قفل زبونش شکسته شده بود و گفته بود که دوسم داره.. قلبم هزار تا میزد و احساس میکردم تو آسمونام و پام به