دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۵۴

۱۸۳) لیلی مثل مستی که تعادل نداره و انگار رو هواست پله ها رو رفتم پایین.. مست اعتراف و بوسه های کامیار بودم.. بالاخره گفته بود.. بالاخره قفل زبونش شکسته شده بود و گفته بود که دوسم داره.. قلبم هزار تا میزد و احساس میکردم تو آسمونام و پام به

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 35
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 35

  دنیای من به قبل و بعد ورود به ارامگاه تقسیم شده بود. روهام…روهام واقعا یه اصلانی بود؟! -روهام اسمش اومد تو شناسنامه شهریار اصلانی، تمام مایملک اصلانی ها رو به نامتون کردم تا به ارثتون برسید. کسی تا حالا به جز ابراهیم تقلبی، شهریار اصلانی رو ندیده همه فقط

ادامه مطلب »
رمان نفوذی

رمان نفوذی پارت 23

گردنبندی که مامانم بهم داده بود….!!!   گردنبند مادرم نیست !….آخه کجا افتاده؟!….   دستی رو شونم نشست که فهمیدم آتوسا هستش،جوری که ترسیده باشه که از صداش معلوم بود گفت:   -چیشد هانا؟!… صدای چی بود؟.. چی رو شکستی؟!   سرمو بلند کردم که باهاش چشم تو چشم شدم…

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 34
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 34

  امیرهوشنگ شاهرودی؟! من…من زن عقدی امیر شاهرودی شده بودم… نکنه منظور از امیر… همون امیرهوشنگ بوده باشه!!! خودکار رو سریع از دست میترا گرفتم و نوشتم : -امروز عقد رسمیم کرد زن امیر شاهرودی شدم! نگاه پر تعجب میترا رو روی خودم دیدم. خودکار رو گرفت و نوشت :

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 34
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 34

  سریع از جام بلند شدم تا به سمت آشپزخونه برم اما دستمو گرفت و مانع رفتنم شد نگاهش کردم و منتظر شدم تا بگه چه کاری داره کمی مکث کرد و گفت _نمیخوای حرف بزنی خیلی وقته سکوت کردی؟ اهسته گفتم آخه چی بگم حرفی نیست که بزنم دوباره

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۵۳

۱۸۱) رفتم توی اتاقم و چیزهایی که برای مامان و منیر و لیلی خریده بودمو برداشتم و رفتم پایین.. برای مامان یک جفت کفش چرم طبی خریده بودم که خیلی راحت بود و میتونست باهاش به راحتی راه بره.. و یه شال پشمی سبز زیتونی که اون رنگو دوست داشت..

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۵۲

۱۷۸) دو نفر ماموری که دستور گرفته بودن برن و دوربینهای همسایه هارو بررسی کنن اومدن پیش من و گفتن که جناب سرگرد گفته منم باهاشون برم تا شاید اگه موردی بود شناسایی کنم.. به علیرضا سپردم که همونجا باشه و تکون نخوره تا من برگردم.. برای مامان و منیره

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 81
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 81

  برگشتم خونه ولی حسابی حالم بد بود از اون روز هایی بود که نیاز داشتم طرلان پیشم باشه ، بهش پیام دادم اگه تونست بیاد پیشم حالم خوب نیست خودش میدونست مریض هستم و گاهی این شکلی میشم کلید خونه رو داشت ، دراز کشیده بودم که چشمهام گرم

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 33
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 33

  چی باید میگفتم؟! -من شوهرتم رهایش خیلی بده که مادرت بیشتر از تو شوهرداری بلده اگه تو هم بلد بودی الان ما هم یه بچه داشتیم.. دستش روی شکمم نشست و زمزمه وار گفت : -اینجا! وجود یه بچه رو میشد حس کرد. نمیخواستم حتی به چیزی که میگفت

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها