دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۸

۱۶۵) از فرودگاه تا خونه چطوری روندم و چطوری رسیدم نفهمیدم.. کل راه بغض داشتم و همش قطرات سمج اشک از چشمام سرازیر میشدن.. باید مدتی با نبودن کامیار کنار میومدم و منتظرش میشدم.. با خودم فکر کردم که اگه کامیار تنها میرفت، من بازم به این اندازه عزا میگرفتم

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۷

۱۶۲) من هنوز هنگ بودم که کامیار گفت _آذر من به زور لیلی چند وقتیه که از خونه خارج شدم، تو میگی بریم آلمان؟.. نه قربونت _خوب از خونه خارج شدی چی شد؟.. بد شد؟.. نه.. خیلی حالت بهتر شده.. و اگه با من بیای بریم و دکتر فریتس معالجه

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۶

۱۵۷) هنوز یک روز کامل از دیدار غیرمنتظره ی آذر توی داروخونه نگذشته بود که سر و کله ش پیدا شد و اومد خونه.. میدونستم پرروئه و به کامیار گیر داده ولی فکر نمیکردم تا این حد سبک باشه که فردای همونروز بلند بشه و بیاد خونه شون.. شیرینی و

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 86
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 86

  از خودم شاکی میشم که اصلت چرا طلاقش دادم !!! کلافه از این کلنجاره بی نتیجه سمت ماشین راه می افتم و دیشب تا صبح شیفت بودم . خسته م . راه می افتم سمت خونه ! خونه؟؟!؟! دلم خونه ی منو رها رو می خواد . بچه شدم

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 31
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 31

  قدمی جلو رفتم که صدای بیحال ابراهیم رو شنیدم : -گولش رو نخور. میخواد اثر انگشت تو بیفته رو تفنگ گیج نگاهم روی دستای شهریار گشت و دقت کردم.. دستی که تفنگ رو باهاش به سمتم پرت کرده بود دستکش بیرنگ داشت. خدای منننننن.. با ترس به اسلحه نگاه

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۵

۱۵۳) کامیار همه ی توانشو به کار بست که حال منو خوب کنه و از حالت عزاداری و افسردگی خارج بشم.. کامیاری که از شلوغی و حضور مردم بیزار بود، منو و گاهی هم همه مونو میبرد به رستورانها و کافی شاپهای شلوغ و معروف شهر.. یه روز که توی

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 30
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 30

  دیگه حرفی نزدم که اونم جوابی به آخرین حرفم نداد و جایی تو یه کوچه خلوت پیچید و ریموت رو زد و در گاراژی بالا رفت و وارد شدیم با تعجب نگاهی کردم که گفت : -پیاده شو. از ماشین پیاده شدم که اون هم پیاده شد و پرونده

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 33
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 33

  _حالت خوبه ؟ انتظار داشت الان حالم خوب باشه هیچی نگفتم از کنارش گذشتم و به سمت حمام رفتم باید یه جای خلوت پیدا می کردم تا اونجا زار بزنم . وارد حمام شدم شیر آب باز کردم و با خیال راحت شروع به گریه کردم زندگیه قشنگی بود

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۴

۱۴۹) دو ماه از فوت بابام گذشته بود و چشمه ی اشک من دیگه خشک شده بود.. حتی وقتیکه دلم میترکید و میخواستم گریه کنم برای بابا، دیگه اشکی از چشمام نمیریخت.. لاغر و پریده رنگ شده بودم و مامان میگفت نمیدونم غصه ی شوهرمو بخورم یا غصه ی تو

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 29
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 29

  مسئول پانسیون پشت سر ابراهیم ایستاده بود و گفته بود سروان مصطفوی؟! چرا نگاهش به ابراهیم بود؟ مگه اون با سروان مصطفوی کار نداشت؟ اومده بود تا اونو صدا بزنه! پس چرا ابراهیم رو نگاه میکرد! وقتی ابراهیم جوابش رو نداد اون قدمی جلوتر اومد و گفت : -جناب

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۳

گرگها: ۱۴۳) روزها از پی هم میگذشتند و بعد از مهمونی خونه ی ما رفت و آمد مامانم و بابام به خونه ی کامیار و رفتن ما به خونمون ادامه پیدا کرد و هفته ای یه بار یا دوبار توی خونه ی هم جمع میشدیم.. کامیار خیلی با بابام جور

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 28
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 28

  بلکه فقط به خاطر اینکه فهمیده بودم اون تا چه حد میتونه پست باشه! که میتونه چه قدر بی رحم باشه و به دختری مثل من هم رحم نکنه! چیزی توی وجودم میگفت مگه شهریار چیزی ورای اینها بود؟ مگه اون راحله رو نکشته بود؟ مگه اون صاحب اون

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها