رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

آخرین نظرات کاربران

رمان استاد خلافکار پارت 12

  پشت سرم ایستاد و گفت _نظرت چیه؟ تنم لرزید! اینجا کم از شکنجه گاه نداشت. کل اتاق پر شده بود از انواع قلاده ها، زنجیر ها و شلاق ها…. روی دیوار ها کاغذ دیواری سیاه از یه زنی که دهنش و دستاش بسته ست بود. دیگه نتونستم نگاه کنم،

ادامه مطلب »

رمان سکانس عاشقانه پارت 18

  در اتاق رو باز کردم و بیرون اومدم ..! با دیدنم نفس راحتی کشید و جلوتر حرکت کرد ..کاش ماشینم و دست سام نداده بودم خودم میرفتم خونه مادرش ..! مثل جوجه دنبالش راه افتادم عجیب بود برام که هیچکس نمیاد حتی باهاش یه عکس بندازه ..قبلا که خودشونو

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 9

  یکی از دخترا دستم و گرفت و دنبال خودش به سمت مبل کشوند و از شانس گندم درست کنار اهورا نشوندتم. خودشم کنارم نشست و گفت _غریبگی نکن آخ من یادم رفت مانتو تو ازت بگیرم، در بیار آویز کنم… تا خواستم جواب بدم پهلوم سوخت.. بشکنه دستت اهورا

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 9

  _ بهادر لطفا اینکارو باهام نکن چرا من رو عقد کردی صیغه نامه رو باطل میکردی مگه نگفتی من هرزه ام مگه نمیگی هرزه ای مثل من لیاقت نداره حتی خدمتکار زن تو باشه پس دست از سرم بردار بزار برم بی هوا مشت محکمی تو صورتم کوبید که

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت 11

  چسبیدم به دیوار.اون از اول می‌دونست، از همون اولش همه چیو می‌دونست! سینه به سینه م ایستاد و گفت _خودتو خسته کردی خانوم پلیسه،از اول میومدی از خودم سراغ لاله رو می گرفتی باهم کنار میومدیم. باختم،همه چیو باختم و نالیدم _کجاست لاله؟ ابرو بالا انداخت و گفت _جاش

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 8

  نمیدونستم چی داره تو ذهنش میگذره با ترس روی تخت خوابیدم که به سمت کمد رفت دوتا دستبند آورد و اومد به سمتم با وحشت بهش خیره شدم و گفتم: _میخوای چیکار کنی بهادر !؟ پوزخندی بهم زد و گفت: _چیه ترسیدی !؟ با التماس بهش خیره شدم و

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت آخر

– پاشو عوض چونه. امیر بالاخره بلند م یشه و مریم با نشستن پیمان و سکوت بچه ها بالاخره نفس راحتی می کشه. دلهره بدی تموم وجودش رو پر کرده و تو اون شرایط فقط سکوت و آرامش میخواد تا بتونه به خودش مسلط بشه. سکوتی که پیمان با تمام

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت 10

_ عزیزم نظر من رو بخوای این پوست سفیدت خیلی قشنگ تره. حیفه بُرُنزَش کنی. اوف باز یادم انداخته بود زنه. اَه تو این یک ماه پوستم دوباره رنگش برگشته بود و یک سفید افتضاحی شده بود که تو آینه هم به خودم نگاه نمی کردم. بدبختی با کرم پودر

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت 9

_ غلط نکنم یه کاری کردی که پریسا جون به خونت تشنه شده. خودت بگو چه آتیشی سوزوندی باز؟ نادیا مخصوصا با صدایی کمی بلندتر از معمول می خنده و بعد چشم می دوزه به پیمان و سرش رو مخصوصا کمی به صورت پیمان نزدیک می کنه و زیر لب

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت 8

_ من که بسته بودم 22 ساله بستم دهنمو. شما بازش کردین. بعد سرش رو پایین می اندازه و از مقابلشون رد می شه و توی ثانیه آخر نگاه نگران و پر غم آریانا لبخند غمگینی رو روی صورتش می شونه که برای ثانیه ای نثار نگاه برادر می کنه

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت 7

بعد سرش رو آروم به طرف پیمان می گردونه و تنها به سلامی کوتاه با لبخندی بی خیال که تمام تلاشش رو می کنه تا خالی از هر حسی باشه، اکتفا می کنه و بدون دست دادن از کنارش رد می شه و هم زمان خنده شیطانی ای روی لب

ادامه مطلب »

رمان تقلب پارت 6

– من… من… ما… کاری… دستش رو آروم روی لبای نادیا می گذاره و زمزمه می کنه: – هیس. هیچی نگو. نمی خواد توضیح بدی. خودم دیدم. می دونم هیچ کدوم مقصر نبودین. بهت تبریک می گم. پیمان پسر خوبیه. – تو… تو از کجا… – منو دست کم گرفتی

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها