جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۱۳

کرایه را حساب میکنم و پیاده میشوم. نگاهم به ساختمان شیک رورویم خیره میشود. ناخوداگاه باز خاطرات به سمتم هجوم میارن. * ماهان بسه دل درد گرفتم انقدر خندیدم _ خب،  خیلی بی شعوری من دارم جدی حرف میزنم. _ باش اگه تو تونستی شرکت بزنی من شام مهمونت میکنم

ادامه مطلب »

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۴

۴.۱ ♥️به نان خدا♥️ 🔥♥️🔥❤️🔥 به سمت ماشین بابا حرکت کردم هنوز چند قدمی نرفته بودم که دستم رو کسی گرفت وبه سمت خودش خودش کشاند به طرفش برگشتم هیراد رو دیدم که گفت -آهای خانم کجا کجا؟! خندیدمو گفتم +-با ماشین بابا اینا بیام دیگه . مگه میخواستی کجا

ادامه مطلب »
رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت ۱۲

“عسل ” با استرس نگامو به در دوختم . منشی گیج گفت : حالتون خوبه؟ سری تکون دادم و گفتم : بله ، ببخشید گفتید جلسه هیئت مدیره کی تموم میشه؟ خندید و گفت : شما همین چند دقیقه پیش پرسیدید که،  انقدر نگران نباشید سری تکون دادم و مشغول

ادامه مطلب »
رمان خان زاده جلد دوم پارت 19
رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت 19

  نه من اینو نمی خواستم من اصلا اون زن و توی خونه ام نمیخواستم حق راحیل بود اون راست میگفت مثل همیشه کاملا منطقی همه چیز و گفته بود بدون اینکه من ذره ای دلگیر بشم ازش تشکر کردم به خاطر این که هست به خاطر اینکه تنهام نمیذاره

ادامه مطلب »
رمان آفرودیت و شیطان پارت 26
رمان آفرودیت و شیطان

رمان آفرودیت و شیطان پارت 26

  شوکه و ترسیده از جایش بلند می شود . کجا بود ؟ صدای پسرک بود …به خدا که صدای او بود . خدا انقدر زود به دادش رسید ؟ دوباره همان صدا اما از نزدیک _ نگفتی ! اشک هایش را از چشمان ملتهبش پاک کرد و با صدای

ادامه مطلب »
رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۱۱

مریم و کنار زدم و سریع رفتم سمتشون. سوگل پوزخندی زد و گفت : ما باید از دیگران بشنویم باید پدربزرگت دعوتمون کنه زن عمو هم با همون لحن گفت : البته ایشالا خوشبخت شی صدایی از پشت سرم گفت : عسل ماهان دنبالت.. برگشتم طرف سینا که متعجب زل

ادامه مطلب »
رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۱۰

لباس رو داد دستم و گفت : برو امتحانش کن. _ نمیخواد دیگه قشنگه تو هم که پسندیدی دستشو پشت کمرم گذاشت و هولم داد_ برو دیگه چقدر حرف میزنی به اجبار لباس رو پرو کردم و گفتم مریم بیاد ببینه لبخندی از سر رضایت زد و گفت : سلیقه

ادامه مطلب »
رمان آفرودیت و شیطان پارت 25
رمان آفرودیت و شیطان

رمان آفرودیت و شیطان پارت 25

  فرمان ، صندلی چرم دوزی شده ی ماشین ، کاپوت خاک گرفته ، همه و همه برایش تازگی دارد . چند سال است که سوار ماشین نشده است ؟ اصلا رانندگی چطور بود ؟!؟! به کدام قبرستان برای خرید می رفت ؟ بیشتر از گیج بودن ، بی حوصله

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 64
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 64

  با شنیدن این حرفش زدم زیر خنده با صدای بلند داشتم بهش میخندیدم رسما دیوونه شده بود _ ببینم تو عقلت رو از دست دادی کیانوش ؟ من زن تو هستم ؟ تو یه زن دیگه هم داری یادت رفته ؟ خونسرد داشت بهم نگاه میکرد که باعث میشد

ادامه مطلب »
رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۹

ولی فقط به نگاه کردن نبود .چند بار جلومو گرفت بیرون دانشگاه .ولی من رامو کج میکردم و بهش اهمیت نمیدادم. میدونستم انقدر جذاب نیستم که پسر محبوب دانشگاه دنبالم راه بی افته. به خاطر رعنا بود .همون دوستم که تو بیمارستان دیدی. رعنا دختر پر شور و شیطونی بود

ادامه مطلب »
رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۸

دختره که رفت پسره نشست صندلی روبروم. مریم با استرس کنارم نشست . خوب میدونست وقتی که عصبی بشم نمیفهمم چی کار میکنم. سرمو بین دستام گرفتم .تقصیر عسل نبود تقصیر من بود .تقصیر حماقت خودم بود. من باختم تو بازیش .بدم باختم ولی نه به اون ، به خودم

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 33
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 33

چرا نمیفهمید من همینجوریشم رو به جنونم و دارم از عشقش میمیرم ؟ فکر میکردم بعد این همه سال دیگه دوستش ندارم اما خودم و گول میزدم … اروم گفت _خیلی عوض شدی! با غیظ نگاهش کردم و گفتم _به تو ربطی نداره . خندید _ولی زبونت هنوز درازه …

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها