جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان خان زاده جلد دوم پارت 10
رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت 10

  از خوش خیالی شوهرم نفسم بند اومد به چی فکر میکرد من چه خبری رومی خواستم بهش بدم نمیتونستم دوش گرفتنم و طول بدم پس به اجبار از حمام بیرون اومدم تا بخوام لباس بپوشم دوباره سر و کله اهورا توی اتاق پیدا شد با دیدن من که با

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 62
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 62

پیامش رو می خونم : نمی خوای بیای دنبالم ؟ … نیشم باز میشه و پیام رو نشونه مژده میدم … خم میشه روی میز و می خونه … تا میاد لبخخند بزنه باز گوشیم پیام میاد و مژده ابرو بالا می ندازه … گوشی رو سمت خودم میارم و

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 59
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 59

  چشمهام گرد شد چی داشت واسه خودش میگفت ، با صدایی بهت زده گفتم : _ چی داری میگی پرستو چرا همش داری یه جوری رفتار میکنی انگار من دشمن خانواده ات هستم ؟ به سمتم اومد نیشخندی زد : _ نیستی ؟ سرم رو با تاسف واسش تکون

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 25
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 25

جوابم و نداد…از خودم متنفر بودم که باعث این حالش شدم اما گفتن حقیقت برام از مرگ هم سخت تر بود. به آرومی صداش زدم که باز هم جوابی نگرفتم. بدون هیچ حرفی سرش و روی فرمون گذاشته بود… نمیدونم چه قدر گذشت تا این‌که صدای گرفته ش در اومد

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 96
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 96

  دعاکردم تا امیر سالم و سلامت از این اتاق بیاد بیرون که بتونه زندگی که آرزو داشت کنار پسرش من تجربه کنه . امیر ازخیلی چیزا گذشته بود از جونش تا جبران کنم و خدا شاهد همه این چیزا بود و میدونستم اینقدر مهربون هست که داغ جدیدی روی

ادامه مطلب »
رمان خان زاده جلد دوم پارت 9
رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت 9

  برای اون زن شال و روسری و ساعت و لوازم ارایشی گرفتم. سایزلباساشو نمیدونستم برای همین برای اولین دیدار به همینا اکتفا کردم. مادر و دختر که خسته از خریدبه سمت خروجی پاساژ رفتیم رو به مونس گفتم عزیزم اینجا سایه اس منتظر بمون ببینم اینجا تاکسی داره یانه…

ادامه مطلب »
رمان در میان آتش و خون7
رمان در میان آتش و خون

رمان در میان آتش و خون پارت 7

#لئو با وجود اینکه یک هفته از آمدنم به اصطبل سلطنتی نگذشته بود، مایک به من اعتماد کرده بود و مرا برای خریدن آذوقه به دکان مخصوص خار و بار فرستاده بود. به گفته خودش از من خوشش آمده بود و دوست داشت مرا برخلاف شاگرد های دیگرش نگه دارد.

ادامه مطلب »
رمان آفرودیت و شیطان پارت 15
رمان آفرودیت و شیطان

رمان آفرودیت و شیطان پارت 15

فرهاد پوزخندی می زند . از جایش بلند می شود و به سمت فرامرز می رود . دستش را به سمت بانداژ چسبی شکم فرامرز می برد و فشارش می دهد که فرامرز دادی می زند _ روانی این چه کاریه دیگه ؟ فشارش نده …نمی بینی دارم می میرم

ادامه مطلب »
رمان آفرودیت و شیطان پارت 14
رمان آفرودیت و شیطان

رمان آفرودیت و شیطان پارت 14

  علی با لگد به شکم پسر وسطی می کوبد و پسر به زمین پرت می شود . پسر سمت راستی نیز با علی درگیر می شود . علی حواسش به پسر وسطی بود . پسرک سمت راست از حواس پرتی علی استفاده می کند و مشتی محکم به گونه

ادامه مطلب »
رمان آفرودیت و شیطان پارت 13
رمان آفرودیت و شیطان

رمان آفرودیت و شیطان پارت 13

ایران / تهران ضربه ی آخر و بوم ! صدای تشویق ها پایانی نداشت . نیم دستکش های چرمش را در پوشید و به حریفش نزدیک شد . حریفش نیمه جان به رینگ تکیه داده بود . خون از بینی و لبش جاری شده بود . و دانه های عرق

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 61
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 61

مژده شیر اب رو می بنده و آخرین بشقاب رو توی ظرف شویی می ذاره …. _ تپل مپل شدی ! .‌‌ با ختده سمتم نگاهی می ندازه و میگه : جاری بازی در میاری ؟ … من اما دلتنگشم … دوسش دارم … خیلی … اندازه ی خواهری که

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها