دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تدریس عاشقانه پارت 22
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 22

  پری هاج و واج به ما نگاه کرد. کم کم چشماش از حرص پر شد و از کلاس زد بیرون. خواستم دنبالش برم که دستم و گرفت. عصبی دستم و کشیدم و گفتم _واسه چی بهش گفتی؟ شاید من نخوام با این سابقه ی درخشانت بفهمه من زنتم. اخم

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 44
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 44

  * * * * * نگاهی توی آینه به خودم انداختم. باز خداروشکر که مهرداد لباسام و فرستاد. عطرم و برداشتم و باهاش طبق معمول دوش گرفتم روسری مو روی سرم مرتب کردم و همزمان در اتاق باز شد. برگشتم و با دیدن آرمین بی اراده محوش شدم. کت

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 36
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 36

بهار تمام تنم از حضورش یخ زده بود ..روی سنگ قبر خشک شده بودم و قدرت تکون خوردن نداشتم ..فکر میکردم الانِ که بیاد سراغم اما برخلاف توهماتم شیفته کَس دیگری شده بود ، زیر لب زمزمه میکنم دختر حاج احمد..! دستمال کاغذی رو روی گونه های خیسم میکشم و

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 31
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 31

  داخل خونه نشسته بودم داشتم برای خودم غاز میچروندم که مامان بهادر زنگ زد راننده اشون رو فرستاده دنبال من تا برم خونشون منم از اونجایی که حوصلم سررفته بود با کمال میل پذیرفتم ، آماده شدم زیاد طول نکشید که راننده اومد سوار ماشین شدم و راه افتاد

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت آخر

_همینجوری! _سیاوش؟ چی رو قراره بهم بگی؟ آرزو حرفایی زد که از لحظه ی رفتنش دارم دیوونه میشم. نفسش بند آمد.. پس شنیده بود.. _چی بهت گفت؟ افق در چشمانش دقیق شد. _گفت به سیاوش بگو نترسه و هر چی که لازمه بهت توضیح بده… چی رو باید بهم توضیح

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 21

سپس برای راهی کردنِ او تا دمِ در رفت. وقتی دوباره برگشت نگاهش را به سیاوش دوخت. سیاوش سرش را با تاسف تکان داد و چیزی نگفت. مونس آه کشید و دستش را به نشانه ی سکوت روی بینی اش گذاشت. همزمان افق از اتاق خارج شد و نگاهش را

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 20

_اون بارم بازیِ من نبود.. قسم میخورم بازم بازی در کار نباشه! _خیلی خب تا یه ساعت بیا جایی که برات اس میکنم. _مرسی! گوشی را قطع کرد و میان دستانش فشرد. شاید وقتِ رفتن و دل کندن از این دنیای کثیف بود. تاوانِ بی آشیان بودن را بیش از

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 19

_اگه همچین بود اینم همراه همه ی کثیف کاریاش برا دختره تعریف میکرد. چشاش داد میزنه از چیزی نمیترسه. حسِ من یه جاهای دیگه میره! _کجا؟ _یا با دختره تبانی کرده و ما سرمون بی کلاه مونده. یا ورپریده داره دروغ میگه و هیچی بینِ اون و سیا نبوده! گوشی

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 18

_اون بیرون فقط پنج دقیقه منتظر میمونم. پنج دقیقه بشه شیش گازش و گرفتم رفتم. حالا هرچقدر کرمته بشین و معطل کن! از خرابه که بیرون رفت، آرزو سنگ بزرگی را از پشتِ سرش پرتاب کرد. به او و امر و نهی کردنش لعنت فرستاد و خودش را جمع جور

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 17

_ولی من دارم. میخوای فالت و بگیرم؟ افق بی حوصله نگاهش کرد که کنارش نشست و فنجان قهوه را جلوی خودش کشید. _اومم بذار ببینم.. یه مردِ قد بلند میبینم. چشم ابرو مشکی و جذاب.. نگاهِ افق ناراحت و مغموم تا کنار درختِ بید مجنون کشیده شد و به مردِ

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 16

_هدفت از این ملاقات چی بود؟ میخوای بگی همه چی رو فهمیدی؟ آرزو بی حرف نگاهش کرد و او ادامه داد: _تو نمیتونی ادعایی داشته باشی چون از اول تو بازی نبودی..من بهت گفتم برای تو این کاره نیستم.. گفتم با تو نمیتونم. گفتم برو پی زندگیت.. نگفتم؟ _من از

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 15

_تولدت مبارک! میانِ تمام دل آشوبه هایش لبخندی زد و سر پایین انداخت. سیاوش چانه اش را بالا داد و نگاه داغش را به چشمانِ او دوخت. _اصلا دلم نمیخواست توی این موقعیت و به این شکل تولدت و تبریک بگم ولی.. نفسی گرفت و زبانش را روی لبش کشید.

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها