جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان خان زاده جلد دوم
رمان

رمان خان زاده جلد دوم پارت یک

  #خان_زاده  #پارت1 #جلد_دوم فصــل دوم رمــــان جـــذاب خـــانزاده    مقدمه: تصور کن همه چیز خوب داره پیش میره! من کناره تو و دخترمون خوشحالم و این زندگی پر از آرامش و از هر چیزی بیشتر دوست دارم. اما دست سرنوشت بی رحم تر از این حرفاس که اجازه بده

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 84
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 84

  #لیلی همین که آرمین همراه خودش، شاهرخ و به طرف طبقه بالا کشید و از مقابل چشمام محو شدن، نگران به سمت امیر رفتم. بالای سره میزی که انواع مشروب روش قرار داشت ایستاده بود و داشت یه لیوان برای خودش می ریخت. بازوش و گرفتم و گفتم _تنهاش

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 83
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 83

  #هانا نفسم بند اومد و با چشمای گرد شده نگاهش کردم. این دیگه کی بود! دهن باز کردم تا با عصبانیت چندتا فوش نثارش کنم که آرمین این زحمت و کشید و با غیظ به سمتش رفت و کنترل و از دستش گرفت. کلافه TV خاموش کرد و غرید

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 55
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 55

بذار هرچی گفته راست دربیاد … بذار اصلا من همون دختری باشم که با همه س … آریای لعنتی .‌‌.. تارخ با حظ نگاهم میکنه … با لبخند .. با نگاهی که … که … نگاهی که حس میکنم دوست داشتن رو میشه حس کرد ..‌ کثیفه ؟ … نه

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 82
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 82

  #لیلی واجب شد که حتما توی یه فرصت مناسب همه چیزو از زیره زبون آرمین بیرون بکشم! دیگه سوالی نپرسیدم که امیر نگاه سردش و بین هانا و آرمین چرخوند و بعد گفت _من و لیلی میریم به عمارتم…تو هم اگه دوست داری دست زنت و بگیر و دنبالمون

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت آخر
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت آخر

  با دیدن اشکی که توی چشماش حلقه بسته بود تعجبم دوچندان شد. باورم نمیشد این اهورا که داره گریه می کنه! بهت زده به سمتش رفتم و نگران پرسیدم _چی شده اهورا؟ درد داری؟! با اندوه چشماش و باز و بسته کرد که ادامه دادم _پاهات درد می کنه!؟

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 81
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 81

  #هانا * * * * * به سختی لای چشمام و باز کردم و گیج به اطرافم زل زدم. سرم به شدت درد می کرد و به خاطر نمیاوردم چه اتفاقی برام افتاده که به این حال و روز دچار شدم. کم کم خون به مغزم دوید و تموم

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 54
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 54

زشته … چرا بگم نمیام ؟ … آریا بره به درک … اونقدری شاکی هستم که محل نمیدم به اینکه آریا بفهمه چی ؟ ..‌ هیچی ! ..‌ * (رها) اینکه خط چشم و سایه ای که زدم بی نهایت ساده س مهم نیست … من عاشقه این سادگی ام

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 80
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 80

  #لیلی برزخی نگاهم کرد و از میون دندون های کلیک شدش غرید _تو که دلت نمی خواد بلایی سره اون جناب سرگرد بیاد؟ یه جوری با خشم این حرف و زد که ترسیدم مبادا واقعا یه بلایی سره آرش بیاره. به چشمای به خون نشسته و ملتهبش زل زدم

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 59
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 59

  لبخند ژکوندی تحویلش دادم و گفتم _یبار دیگه بگو…یبار دیگه بگو که دوستم داری! _پرو نشو دیگه…جنبه هم خوب چیزیه والا! از آغوشش بیرون اومدم و بی قرار به چشماش زل زدم. حالا که این چشما برای همیشه مال من بود…حالا که اهورا واقعا دوستم داشت و حتی جلوی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 52
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 52

  _ بسه داری شورش رو درمیاری من بهت اجازه نمیدم بری حالا عین آدم برو بتمرگ تو اتاقت خواستم چیزی بهش بگم که صدای آریا بلند شد : _ بسه جفتمون ساکت شدیم که به سمت من برگشت و گفت : _ چیشده ؟! با شنیدن این حرفش نفس

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 79
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 79

  #لیلی نگران پرسیدم _امیر خوبی؟ فقط با درد چشماش و باز و بسته کرد. باید هرچه زودتر به بیمارستان می رسوندمش وگرنه تلف میشد. جاده اصلی پیش گرفتم و تا اونجایی که می تونستم تند رفتم. روی یه تابلو نوشته بود که فقط 35 کیلومتر دیگه تا شهر مونده!

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها