جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان

شب یلداتون مبارک

  باز هم #یلدا آمد! طولانی‌ترین شب عاشقانه‌هایمان؛ شبی که یک دقیقه بیشتر از هر شب دیوانه‌ات هستم.. شبی که با عطر نرگس عاشق‌ترت می‌شوم کنارت می‌نشینم روبروی سرخی گونه‌های #انار و #حافظ می‌خوانم برایت: «در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود آن‌چنان مهر توام در

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 36
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 36

  با شنیدن این حرفش سئوالی بهش خیره شدم که خودش ادامه داد : _ میدونم که بابت پرستار قبلی ترسیدی و میخوای خودت همیشه مراقب پسرت باشی ، اما تو خودت هم نیاز به استراحت داری گاهی وقتا میدونی که دکتر بهت گفت … وسط حرفش پریدم : _

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 50
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 50

  #لیلی با تردید ایستادم؛درست بود که اومدم خونش؟ یک ماهی میشد که به خاطر سلامتی دوتامون زیاد همو نمیدیدیم حتی توی اداره هم رفتارمون مثل دو تا همکار بود. اما امروز با دیدن چشمای قرمزش و صورت ملتهبش غم عالم به دلم سرازیر شد. سرماخورده بود و من فقط

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 40
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 40

بهار دل میکنم از چشمای که هنوز با دیدنش دلم می لرزه ، نفر سوم این رابطه من بودم ..کسی که همیشه دور افتاده میشد …! با صدای بوق ماشین از جا میپرم متعجب سرم رو بالا میارم با دیدن سام به خودم میام ..! _ سام : سوار شو

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 40
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 40

یه عالمه لباس دیگه رو انداخت جلوم و گفت _اینا رو هم آب بکش! نفس عمیقی کشیدم تا خونسرد باشم. بی حرف به کارم ادامه دادم. از زیر چشم حواسم به مهتاب بود که داشت با پسرش راه می رفت. از لج من مادر اهورا تمام کارا رو می‌ریخت روی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 35
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 35

  _ خواهشا مزخرف نگو بهار خودت هم میدونی که داری چرت و پرت میگی ، هیچکدوم از حرفات واقعیت نداره خودت هم خیلی خوب میدونی پس بهتره این بحث تکراری رو تمومش کنیم باشه ؟ لبخند تلخی روی لبهام نقش بست ، پرستو بعد مرگ بهادر کاملا به من

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 49
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 49

  نفسم رسما قطع شد. تموم. مردم… هنوزم؟تحلیل رفتم فهمید و محکم تر منو بین دستاش گرفت _تو مال منی!حتی خدا هم تو رو بهم پس داد. اون وقت تو… سگ کی باشی که بخوای ازم فرار کنی؟ جواب ندادم چون توانش و نداشتم. عاشقم بود؟ برم گردوند،اشکامو پاک کرد

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 39
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 39

بهار با بهت از جا بلند میشه به سمت میز حاج اقا می ره و با دقت برگه ازمایش رو زیر و رو می کنه ..! بعد از گذشت چند ثانیه نگاه پر از عصبانیتش رو به صورت خونسردم میدوزه …با دیدن دستای گره شده ام بین دست سام کنترلشو

ادامه مطلب »
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 39

  حتی توان برگشتن هم نداشتم. ادامه داد _فقط می‌خوام امشب و با خیال راحت با عطر موهات بخوابم. اخم کردم.هنوز فراموش نکرده بودم چند شب پیش وحشیانه بهم تعرض کرد.اون وقت با صیغه میخواست مراعاتم و بکنه؟ سرسنگین جواب دادم _شام تو بخور برو…دلم نمیخواد صداتو بشنوم. صدای رها

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 48
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 48

  جیغ زدم و به سمتش رفتم که آرمین بازوم و کشید و منو پشت خودش نگه داشت و داد زد _گه خوردی اومدی دنبال زن من حرومزاده میلاد به سختی بلند شد و گفت _زنت؟کدوم زن؟هانا مجد مرد آرمین… اینی که می‌بینی هانا نیست.دوباره متولد شد. با کمک من…هانا

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 34
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 34

  _ من میخوام درمورد مسئله مهمی باهاتون صحبت کنم . بعدش صحرا رو صدا زد تا بیاد بهنام رو که خوابش برده بود ببره داخل اتاقش بعد اومدن صحرا و بردن بهنام بهش خیره شدیم که نفس عمیقی کشید و گفت : _ قراره برای یه مدت کوتاه پسر

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 38
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 38

  نگاهی به دور تا دور اتاق انداختم. اتاق کوفتیش فقط یه بالکن داشت. تیز به اون سمت رفتم و پایین و نگاه کردم. اگه می پریدم احتمالا پام می شکست اما زنده میموندم و با پای شکسته احتمالا بازم گیر اهورا میوفتادم دوباره به در کوبید و داد زد

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها