جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان سیاه بازی پارت 8

_ببین افق اصلا تو حالِ خودم نیستم خوب؟ بذار ببینمت بعد تصمیم میگیریم برخوردِ کی غلط بود. کجایی؟ نفسش را با صدا رها کرد و تسلیم شده گفت: _خانه ی آرزو.. آدرسش و برات اس ام اس میکنم!. . . کیفِ دستی اش را در آغوشش فشرده بود و منتظر

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 7

_کلاست کی تمومه؟ _فکر میکنم دورو برِ هفت! داخل شدن حبیب را که دید کمی جدی تر شد. _میام دنبالت! _میاین دنبالم؟ این یعنی چی؟ کلافه از تحریم های دخترک از جا برخاست و با همان لحنِ جدی گفت: _یعنی میخوام ببینمت.. یعنی باید امروز همدیگه رو ببینیم. واضح تر

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 6

  _بیخیال… بیخیال! بوی سیگار در مشامش پر شد. برگشت و به حبیب خیره شد که کنارش روی پله نشسته بود. سیگارِ “بهمن” را مقابلش نگه داشت. _میکشی؟ نچی کرد و سعی کرد چشم از بسته ی آشنا و محبوبِ شهروز بردارد. _واس خاطرِ همین به هم ریختی؟ از وقتی

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 5

با صدای رسای فراز سر بلند کرد. نگاهش را به چشمانِ فراز دوخت و با صلابت گفت: _منظورتون از هنوزم چیه؟ من تازه یک ساله که تدریس و شروع کردم! فراز یکه خورد و کمی ملایم تر ادامه داد: _فکر میکردم برای کمک تو کارای شرکت کمکِ پدرتون بشین! فکر

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 4

نفسش بند آمد.. عجب شبی بود امشب! با لبخندِ غریبی مادرش را نگاه کرد. مونس که کم کم هشیار شده بود دست روی صورت سیاوش گذاشت. _کِی اومدی مامان؟ شامت رو بخاریه! زیر بغلش را گرفت و بلندش کرد. _پاشو بخواب جات. پدرِ کمرت و در آوردی. بهت که گفتم

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 3

همان گونه خیره در نگاهش لب زد. _به اینکه خیلی زود با همه پسرخاله میشین! خنده ی پسر بلند شد. حضار زیر لب نچ نچی کردند که افق را حسابی موذب کرد. اخم کرد و آرام گفت: _اینجا کتابخونست.. اصلا چجوری.. _عضو شدم! کتابش را بالا آورد. نگاهِ افق روی

ادامه مطلب »

رمان سیاه بازی پارت 2

_میل ندارم.. فعلا! بی توجه به تعارفشان بیرون رفت و در را پشت سرش بست. *** دستهایش را زیرِ سرش گذاشت و یک پایش را روی زانوی پای دیگرش. بعد از مدت ها امشب آسمان صاف بود! هوا آنقدر خنک بود که با هر بازدمِ نفسش بخاری گرم و واضح

ادامه مطلب »
رمان سیاه بازی
رمان

رمان سیاه بازی پارت یک

  نام رمان: سیاه بازی ژانر: اجتماعی… احساسی… کمی معمایی! نویسنده: مدیا خانم شروع رمان: یکم مهر ماه نود و سه سیاه بازی حکایتی تلفیقی از زندگیِ دو مَرده.. هر کدوم درست و نادرستِ خودشون رو قبول دارن و هر کدوم به نحوِ خودشون دنبالِ معنیِ واقعیِ زندگی میگردن! درستِ

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 43
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 43

  محکم هلش دادم و گفتم _تو هیچی اون بچه نیستی. آیلا مال منه تو هیچ حقی بهش نداری. ابرو بالا انداخت و گفت _اگه بخوام ازت بگیرمش کاری می‌کنم که عین این چهارسالی که ازم دریغ کردیش عذاب بکشی! نفسم برید. حتی فکرشم دیوونم می‌کرد. جلو اومد و گفت

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 35
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 35

  * * * * * از اتاق اومد بیرون. تند به سمتش رفتم و گفتم _چی شد؟ شونه بالا انداخت و گفت _نمی‌خواد تو رو ببینه! کلافه نفسم و فوت کردم که گفت _اما یه چیزی گفت که بهت بگم منتظر نگاهش کردم که ادامه داد _باید با خان

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 21
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 21

  * * * * * * در اتاق و باز کردم.نصفه شب بود و شدیدا تشنم شده بود. توی تاریکی چشمم به آرمان افتاد.بیدار بود و بدتر از اون جلوش یه شیشه زهرماری بود. صورتم با انزجار جمع شد. برق و روشن کردم و گفتم _مثلا تو دکتری چرا

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 35
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 35

  * دانای کل * نگاه شرمنده اش را به چشمان به خون نشسته امیرعلی میدوزد ..از دستای مشت شده اس مشخص است که به زور خود را کنترل کرده است که مشتی حواله صورتش نکند..! دستانش را به حالت تدافعی بالا می اورد و جواب می دهد : _

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها