رمان خان زاده پارت 21
مقنعه مو جلوی آینه صاف کردم و بعد از برداشتن کیفم از اتاق بیرون رفتم. با دیدنش روی مبل چند لحظه ای ایستادم. بیچاره با اون هیکل بزرگش روی این کاناپه خوابیده. اه به تو چه آیلین. به آشپزخونه رفتم و تند تند وسایل صبحانه رو براشون آماده کردم.