جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان خان زاده پارت 21

  مقنعه مو جلوی آینه صاف کردم و بعد از برداشتن کیفم از اتاق بیرون رفتم. با دیدنش روی مبل چند لحظه ای ایستادم. بیچاره با اون هیکل بزرگش روی این کاناپه خوابیده. اه به تو چه آیلین. به آشپزخونه رفتم و تند تند وسایل صبحانه رو براشون آماده کردم.

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 19

  _رویا! با شنیدن این حرف آرسین بهت زده بهش خیره شدم یعنی واقعا رویا رو دوست داشت پس چرا کتکش زده بود و اون رو به این حال و روز انداخته بود نمیتونستم باور کنم متعجب بهشون خیره شده بودم که صدای سرد آریا بلند شد: _ببرش اما خدا

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 27
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 27

بهار مکث کرد و بعد دوباره ادامه داد: _می خواستم بعد از مدت ها قرمه سبزی بخورم که زهرمارم شد…! با حرص گفتم: _لابد الانم دلت پیش قرمه سبزی افتضاح اون گیره…؟ شونه ای بالا انداخت و گفت: _خیلی ادعات میشه تو برام درست کن…والا از موقعی که تو رو

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت 24

  اخمی بین ابروهام افتاد و جواب ندادم. در کمد و باز کردم و مانتویی از توی کمد بیرون کشیدم که گفت _کجا؟ بدون این‌که نگاهش کنم گفتم _می‌خوام برم لاله رو ببینم! به طرز عجیبی ساکت شد طوری که شک کردم و نگاهمو سمتش چرخوندم. نگاهم و که دید

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 9
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 9

  پوزخند شایان روی اعصابم بود. با لبخند محوی گفت _بمون حساب کنم میام می رسونمت. اون که رفت نگاه دلخوری به آرمان انداختم. پری بلند شد تا به سمتم بیاد اما نموندم و از کافه بیرون زدم.دستم و برای اولین تاکسی بلند کردم و سوار شدم. با حرص پوست

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 20

  اول هلیا متوجه ی ما شد و لبخندی روی لبش اومد. اهورا حرفش و قطع کرد و سر برگردوند و با دیدنم خشکش زد. هلیا از جاش بلند شد و با خوشحالی گفت _آیلین… خوش اومدی عزیزم. سعی کردم زیر سنگینی نگاهش خودمو خونسرد نشون بدم. با لبخند با

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 18

  آریا عصبی به سمت آرسین رفت یقه اش رو داخل دستش گرفت و با خشم بهش خیره شد و غرید: _خواهر من بیکس و کار نیست توی عوضی بخوای دست روش بلند کنی ، طلاقش رو ازت میگیرم بعد هر کثافط کاری خواستی بکن اگه میبینی الان باهات کاری

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 23
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 23

  با لبخند تمسخر امیزی نگام کرد و گفت _بزن. جلو رفتم و اسلحه رو درست روی قلبش گذاشتم و غریدم _تو حق نداشتی با لاله این کارو بکنی حق نداشتی… خیره به چشمام مچ دستم و گرفت و کشید. چون انتظارش و نداشتم بی تعادل روی تخت افتادم. اسلحه

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 19

  با لبخند سلام کردم که جوابمو داد و گفت _بپر بالا. متعجب گفتم _ببخشید؟واسه چی؟ _واسه اینکه میخوام یه کم از تجربه های دندون پزشکی مو در اختیارت بذارم. خندیدم و گفتم _مرسی ولی زوده واسه من. _بابا دختر میخوام مجبورت کنم امشب و بیای. با مخالفت گفتم _ممنون

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 8

  به پهلو شدم و با لبخند محوی به صورت غرق خوابش نگاه کردم آخی… ناز بشی پسر که انقدر تو خواب مظلومی! تره ای از موهام و گرفتم و به سمت بینیش بردم. می دونستم خستست اما خوی شیطنتم گل کرده بود و کاریش نمیشد کرد. اخماش در هم

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 17

  با شنیدن این حرف من اخماش رو تو هم کشید و گفت: _دیوونه شدی نصف شب اومدی بیرون اینارو از من بپرسی آره !؟ قطره اشکی روی گونم افتاد که بهادر ساکت شد و ناباور به چشمهای خیس از اشک من خیره شد یهو به سمتم اومد و محکم

ادامه مطلب »

رمان سکانس عاشقانه پارت 26

بهار قیافش جمع شد و به حالت چندشی گفت: _اه اه حالم بهم خورد. توی جام دراز کشیدم و درحالی که ملافه روی خودم مینداختم گفتم: _وا چرا؟….دختر آفتاب مهتاب ندیده و پشمالو چشه مگه!حتی می تونی شبا که خوابت نمیبره بشینی سیبیلاشو بشماری…! به سمتم خیز برداشت و قبل

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها