رمان رئیس مغرور من پارت 12
نمیخواستم تو بحثشون مداخله کنم این مشکل رو امشب باید بابام حل میکرد نه اینکه من چیزی بگم و هیزم بریزم رو آتیش، صدای خونسرد بابا بلند شد: _یعنی میخوای همه چیز رو بندازی گردن نیاز ؟! شهین گستاخانه زل زد به بابا و با خشم گفت: _همه چیز