رمان پل های شکسته پارت 5
فصل بیستم: فروزان با خنده گفت: -پس یه جین بچه این! خندیدم و گفتم: -حالا چی شده به شجرنامه ی من علاقمند شدی؟! خودکارش رو توی دستش چرخوند و گفت: -هیچی می خوام از خانواده ت بگی تا یادت بیفته که دلت براشون تنگ شده. خندیدم و گفتم: -خدا رو