رمان تارگت پارت 209 - رمان دونی

 

با طولانی شدن سکوتش چشمام و باز کردم که باز شاهد اون لبخند حرص درارش شدم. یعنی حتی یه درصد از این بلایی که سرم آورده بود و کارم و به اینجا کشوند.. پشیمون نشده بود که هیچ تغییری توی این نگاه و لبخند های خونسرد دیده نمی شد؟
همونطور که با خونسردی مشغول نوازش موهام بود و نگاه خودشم همراه با دستش روی موهام حرکت می کرد.. گفت:
– یه جا یه شعری خونده بودم که می گفت.. نه گریزست مرا از تو.. نه امکان گریز! چاره صبر است… که هم دردی و هم درمانی!
بیشتر به سمتم خم شد و اینبار خیره به لبام ادامه داد:
– حالا حکایت توئه.. یه کم صبر کنی.. با اینکه برات دردم.. خودم درمانت می شم. فقط کافیه یه کم زندگی رو شل بگیری و بیخودی هر چیزی رو برای خودت تبدیل به عامل شکنجه نکنی. که تهش از شدت فشار روحی و روانی.. کارت به اینجا برسه!
صورتش نزدیک تر شد و من به شدت دلم می خواست روم و برگردونم و نذارم به هدف کثیفش که حتی توی بیمارستانم نمی تونست جلوش و بگیره برسه..
ولی یه لحظه.. حرفای آفرین توی سرم زنگ خورد.. حرفایی که تا این لحظه نتونسته بودم عملیش کنم ولی.. امشب.. بعد از تماسی که باهام گرفت و حرفایی که پای تلفن بهم زد.. عجیب حس می کردم که داره از این همه ضعف من تو این مسئله به نفع خودش سوءاستفاده می کنه پس… پس اگه یه کم خودم و احساس خشم و نفرتم و کنترل کنم.. شاید بتونم این خیال خام و از سرش بیرون کنم و نذارم از این راه.. بیشتر از این اذیتم کنم!
واسه همین سرم و تو همون نقطه ثابت نگه داشتم.. ولی هنوز صد در صد آماده نبودم که بخوابم دل بدم به این بوسه تو ملاء عام و براش نقش بازی کنم که واسه بیخیال شدنش پرسیدم:
– یعنی باید چیکار کنم؟
یه لحظه جا خورد از سوالم که بدون هیچ تندی و خشونتی به زبون آوردم و به وضوح عقب کشید. ولی نذاشت بهتش ادامه پیدا کنه و گفت:
– هیچی.. باهام راه بیا.. انقدر رابطه هامون و واسه خودت سخت نکن. فکر می کنی ما اگه الآن داشتیم همون رابطه قبلیمون و ادامه می دادیم.. اگه من روی واقعی خودم و بهت نشون نمی دادم و نمی فهمیدی هرکاری کردم و هرچی گفتم دروغ بوده.. چیزی عوض می شد؟ بازم ما دو نفری بودیم که تو هر موقعیتی با هم سکس می کردن و کیف دنیا رو می بردن.. اون جوری شاید فقط یه کم درصد عشق و علاقه اش بیشتر بود.. هرچند که الآنم من چیزی برات کم نمی ذارم خوشگلم. اگه به این فکر کنی.. خودتم کمتر اذیت می شی.. منم بیشتر لذت می برم. حتی تو هم بیشتر لذت می بری.. هوم؟ نظرت چیه؟

جلوی زبونم و گرفتم و نگفتم این شرایط و این رابطه کوفتی.. با چند ماه پیشمون زمین تا آسمون فرق می کنه.. نگفتم الآن من برات فقط حکم یه شریک جنسی رو دارم در حالیکه اون موقع تو بهم قول های دیگه ای داده بودی و من حس می کردم اولین و آخرین مرد زندگیم همین آدمه.
اون موقع دیگه وحشت نداشتن حق انتخاب.. شب و روزم و یکی نمی کرد. دم به دقیقه نمی ترسیدم از اینکه تاوان «نه» گفتنم بشه رفتن آبروم.. نمی ترسیدم از اینکه اگه یه بار دلم نخواد یا حوصله رابطه رو نداشته باشم.. این آدم و به مرز جنون برسونم و کاری کنم که رگ دیوونگیش کار دستم بده.
پس هیچ وقت نمی تونستم انقدر راحت.. وضعیت الآن و اون موقع امون و با هم مقایسه کنم ولی.. درحال حاضر انگار.. چاره دیگه ای جز این نداشتم.
بغضی که توی گلوم نشسته بود و پس نزدم و گذاشتم بمونه تا ربطش بدم به حرفی که به زبون آوردم:
– من.. من چه جوری می تونستم لذت ببرم.. وقتی همه اش استرس این و دارم که تو.. از تک تک لحظه های خصوصیمون فیلم بگیری و.. بعداً باهاش تهدیدم کنی.
نگاهش لحظه به لحظه گیج تر می شد.. حق داشت.. تو یکی دو هفته گذشته همچین حرفی با همچین لحنی از من نشنیده بود.
از منی که از هر فرصتی استفاده می کردم برای خالی کردن حرص و خشمم و خودمم یادم نمی اومد آخرین باری که باهاش با ملایمت حرف زدم کی بود.
ولی انگار حق با آفرین بود و داشت تاثیرش و می ذاشت که سریع گفت:
– نه! نه مگه دیوونه ام؟ دیگه انقدرم بی غیرت نیستم که از همه رابطه هامون فیلم بگیرم که حتی به احتمال یه درصد بیفته دستِ… حالا ولش کن اینا رو.. اگه دوربین اتاق و جلوی چشم خودت قطع کنم و مطمئن بشی هیچ فیلمی از رابطه امون گرفته نمی شه.. راضی می شی؟
– من شاید ولی.. تو چرا باید راضی بشی به همچین چیزی؟
– یعنی چی؟
– مگه.. مگه هدفت همین نبود؟ مگه نمی خواستی با این رابطه ها.. من و آزار بدی؟ مگه نمی خواستی داغونم کنی.. من و به مرحله ای برسونی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداشته باشم؟ مگه نمی خواستی من برات فقط تبدیل بشم به یه جسم بی جون که هر بلایی دلت خواست سرش بیاری و هیچ کسم نباشه تا به خاطرش ازت.. حساب پس بگیره؟ هان؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ای بهار دل من
ای بهار دل من
2 سال قبل

امروزم ک خبری نیست از پارت

Seta
Seta
2 سال قبل

چرا این چند روزه انقدر بد پارت گذاری میشه اونم جای به این حساسی

آنی
آنی
2 سال قبل

نویسنده یه سوال
شما در روبیکا هم پارت میزارین؟
اگه میزارین میشه بپرسم پارت چندین؟

آنی
آنی
2 سال قبل

میشه آدرس کانال تلگرامشونو بهم بدین
چون اینجا برای من با مشکل باز میکنه

....
....
2 سال قبل

حالا درین داره با سیاست رفتار می‌کنه و افتاده رو دورولی بقول حافظ…
آری بشود،ولیکن با خون دل😢

علوی
علوی
2 سال قبل
پاسخ به  ....

حافظ گفته
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود
خوبه که از اشعار بزرگان مثال میاری، واقعاً حضور ذهنی و مطالعه داشتن رو نشون می‌ده، اما شعر این یه مورد (حضرت حافظ) رو درست بخون؛ مرحوم یه مقدار بی‌اعصاب و کینه‌ای هستند، تو فال حافظ بعدی که بگیری اساسی تلافی می‌کنن. سرم اومده که می‌گم

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط علوی
حدیثه
حدیثه
2 سال قبل
پاسخ به  علوی

یعنی حافظ تو فال بعدی اش چه طور تلافی کرده؟
من یادمه خیلی از شدت نگرانی پشت هم فامیل می گرفتم حافظ گفته بود صاحب فال با کسی شوخی نداره البته تقصیر من بود خیلی دیگه زیاده روی کرده بودم

علوی
علوی
2 سال قبل
پاسخ به  حدیثه

با هم‌اتاقی‌ها تو خوابگاه نشستیم به فال حافظ گرفتن، تو سه فال پشت سر هم سه جواب ناجور و نافرم داد که حالم اساسی گرفته شد. دقیقاً تو سومی فرموده بود اگه حالت رو می‌گیرن به خاطر اعمال و رفتار قبلیه

Ella
Ella
2 سال قبل

بالاخره اومد رو دور
دوس دارم درین برا میران مبهم شه
یه جوری کیشو ماتش کنه ندونه از کجا خورده :/

خالی باشه بهتره

مثلا الان این دو پارت نویسندس😐

علوی
علوی
2 سال قبل

بالاخره!!!!!
شروع کرد به مکالمه درست و اصلی، این جوری جلو رفتن خوبه. گرچه من خشونت بیشتر و ضربه سریع رو ترجیح می‌دم، ولی این منطقیه

mmm
mmm
2 سال قبل

به به!!! چه عجب درین خانم زبون باز کرد ومیخواد با سیاست رفتار کنه  🙄  🙄  🙄  🙄 

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x