– فکر می کردم تنها جاسوس و همدستت تو اون شرکت پرستشه.. پس آدمای دیگه ای هم داری که خبرا رو به گوشت برسونن؟
– تو شرکت نه.. از اون آدمایی که خودم باهاشون قرارداد بستم شنیدم که چه جوری با زبونت نرمشون کردی و فرستادیشون پی نخود سیاه..
پک محکم تری به سیگارش زد و با پوزخند ادامه داد:
– خیر باشه رفیق.. گنج منج پیدا کردی که انقدر وعده وعید دادی بهشون؟
– چطور؟ بر فرض که گنج پیدا کرده باشم.. اونم می خوای از چنگم دربیاری؟
با صدای بلند خندید و من حالا که داشتم علاوه بر صداش.. چهره اش هم می دیدم.. می فهمیدم که اون قدرا هم خونسرد و آروم نیست و این خنده هاش هم.. بیشتر حالت عصبی داره..
– اگه عرضه نگه داشتنش و داشته باشی.. واسه چی باید از چنگت درش بیارم؟ نمی خوای باور کنی هر بلایی سرت اومده مسببش خودتی؟
آخرین پک و به سیگارم زدم و باقی مونده اش و لبه همون پنجره خاموش کردم. دوباره جفت دستام و فرستادم تو جیبم و به نگاه خیره و تا حد زیادی خونسردانه ام ادامه دادم..
انگار نه انگار همون آدمی بودم که توی شرکت.. وقتی فهمید چه بلایی سرش اومده.. با همه وجودش می خواست کوروش رو به روش باشه و مشت و لگداش و رو نقطه نقطه سر و صورت و بدنش فرود بیاره.. حالا کوروش رو به روم بود و من.. هیچ انگیزه ای برای این کار نداشتم..
کوروش هم این و فهمیده بود.. طبق انتظاراتش پیش نرفته بودم و نمی تونست حرکت بعدیم و پیش بینی کنه.. واسه همین ترجیح داد خودش توپ و بندازه توی زمینم..
دستاش و از دو طرف باز کرد و یه قدم دیگه نزدیک شد..
– خب؟ من آماده اما.. نمی خوای بزنی؟ مگه واسه همین نیومدی؟
سرم و پایین انداختم و نگاه پر حسرتم و از صورت وقیح کوروش گرفتم.. راست می گفت.. اگه حتی قصد زد و خورد و کتک کاری هم نداشتم.. پس واسه چی اومدم؟
واسه چی اون مراسمی که حتی بعد از شرکت هم می تونستم خودم و بهش برسونم و بهم زدم.. واسه رسیدن به اینجا و رو به رو شدن با آدمی که اگه خیالش از نقشه ای که کشیده بود تا این حد راحت نبود.. هیچ وقت خودش و به من نشون نمی داد..
– فایده ای هم داره؟
– چی؟
سرم و بلند کردم و زل زدم تو چشماش..
– کتک زدنت؟
لبخند کجی رو لبش نشست و دستاش و انداخت..
– نه.. مگه این که فقط بخوای یه جوری حرصت و خالی کنی که خب.. به دردسر بعدش نمی ارزه.. من که حرفام و زدم.. دلیلم هم گفتم.. تو هم باید تا حدی بهم حق بدی.. به هر حال.. هر آدمی برای زندگیش تا جایی که بتونه تلاش می کنه.. منم تلاش کردم و.. حقم و برداشتم.. حالا این وسط یه کم نامردی هم شد درست.. ولی خب ضرر و زیان تو هر کاری پیش میاد.. به تو یه جوری آسیب رسید.. منم راضی ام آسیبم و همین الآنم ببینم..
چند ثانیه همون شکلی همون جا منتظر موند.. ولی من هنوز توی خلسه خودم گیر کرده بودم و قصد حرکت کردن نداشتم تا این که گفت:
– من جات بودم می زدم.. به هر حال آدم که از چند دقیقه بعدش خبر نداره.. از کجا معلوم؟ یهو دیدی یه ضربه دیگه بهت زدم که فکرشم نمی تونی بکنی.. حداقل نصف حرصت و الآن خالی کن قبل از این که…
حرفاش.. با مشت محکمی که اصلاً نفهمیدم چه جوری.. ولی با بیشترین قدرت ممکن توی صورتش کوبیده شد نصفه موند و از اونجایی که خودشم توقع این قدرت و نداشت از پشت پرت شد رو زمین و دستش و محکم گرفت جلوی صورتش..
ولی استارت من زده شده بود و دیگه کوتاه بیا نبودم.. انگار فقط به همین تلنگرا احتیاج داشتم واسه پیدا کردن خودم و حالا که به اون نقطه رسیدم تا وقتی این آدم و.. توی همین بیابون چال نمی کردم عقب نمی کشیدم..
رو زمین نشسته بود و قبل از این که به خودش بیاد و بلند شه با کف کفشم لگد محکم به قفسه سینه اش کوبوندم که نقش زمین شد و منم بلافاصله رفتم رو شکمش و مشتام و یکی یکی تو صورتش فرود آوردم..
هرچی می زدم.. خالی تر که نه.. پر تر می شدم و حس می کردم قدرتم بیشتر شده..
با این که نفسام یاری نمی کرد و در حین درد دادن خودمم درد می کشیدم از تصور روزای آینده که قرار بود با بدبختی سپری بشه.. ولی دست برنمی داشتم و مشت بعدی رو محکم تر می زدم..
عجیب بود که اون لحظه.. به بلایی که کوروش سر خودم آورده بود فکر نمی کردم.. قیافه درین بود که یه لحظه هم از جلوی چشمم کنار نمی رفت و باعث می شد این شکلی وسط خشم و عصبانیت فرو برم و متوجه هیچ چیز دیگه ای نباشم..
تا این که صدای ضربه های محکم و پشت سر همی که به در کانکس می خورد.. دستام و متوقف کرد و نگاه متعجبم و اول به در و بعد به صورت داغون شده کوروش دوختم.
برخلاف من تعجب نکرد و انگار منتظر بود که تو همون وضع خونین و مالین لبخندی رو لبش نشست و دندونای قرمز شده اش و به نمایش گذاشت..
من گیج شده رو محکم هل داد و وقتی از روش کنار رفتم خودش و بالا کشید.. خونای توی دهنش و کف زمین ریخت و با خونسردی در حالیکه انگار نه انگار تا چند دقیقه دیگه زیر دست من تلف می شد گفت:
– مثل اینکه… خبر نداری من.. تنها نیستم.. بر فرض که.. من و زدی و.. اصلاً کشتی.. کسی هم.. خرت و نگرفت.. با همدستم می خوای چیکار کنی؟ اونم می کشی؟
با کمک دیوار سرپا وایستاد و منم پشت سرش بلند شدم.. پس اون پرستش عوضی رو هم با خودش تا اینجا آورده بود؟
همونطور که از لای چشمای متورم و کبود شده اش نگاهم می کرد.. به سمت در کانکس عقب عقب رفت و تو همون حال گفت:
– هرچند که قبلاً.. یه بار کشتیش..
با بهت زل زدم بهش.. منظورش چی بود؟ من.. من با پرستش.. که از پرسنل خودم بود و حتی قبل از کوروش توی شرکتم کار می کرد.. چی کار کرده بودم که حالا داشت این حرف و می زد؟
همزمان با باز کردن در حرفش و کامل کرد:
– مگه یه آدم در طول زندگیش.. چند بار می میره؟
هنوز هیچ درکی از حرفاش پیدا نکرده بودم و حین نفس نفس زدنم در اثر فعالیت شدید چند دقیقه پیش به دری که باز شد زل زدم تا از دل تاریکی فضای بیرون.. زنی پا به داخل کانکس گذاشت.. که پرستش نبود..
زنی که دیدنش.. نفسم و قطع کرد و توان و از پاهام گرفت.. انقدری که همونجا.. روی زانوهام فرود اومدم و با لب هایی که برای گرفتن ذره ای اکسیژن از هوای داخل کانس.. با عجز و درموندگی باز و بسته می شد.. زل زدم به چهره آدمی که از چند ساعت پیش تا همین الآن.. حتی یکی ثانیه از جلوی چشمم کنار نرفت و حالا.. خود واقعیش.. توی عجیب ترین زمان و مکانی که حتی توی خیالاتم هم نمی تونستم تصورش کنم جلوی روم سبز شده بود..
درین این جا چی کار می کرد؟ درین من.. این جا.. توی این کانکسی که متعلق به دشمنم بود و تا چند دقیقه دیگه قرار بود به قتلگاهش تبدیل بشه.. چی کار می کرد؟
خواب نبود.. خیال و توهمم نبود.. این و خیلی سریع تر از انتظارم فهمیدم.. چون اون دو تا اصلاً بهم فرصت گیج و ناباور موندن ندادن و بلافاصله ضربه بعدی رو وارد کردن..
وقتی کوروش خیره به چهره درین که نگاهش و از صورت وا رفته من نمی گرفت پرسید:
– عزیزدلم.. خیلی منتظر موندی آره؟
هنوز اون «عزیزدلم» کوفتی اول جمله اش و درک نکرده بودم که یهو دولا شد و گونه درین و بوسید..
– ببخشید.. این دوستمون خیلی دیر به خودش اومد!
دیدن همچین صحنه بعید و غیر ممکنی.. انقدر سرعت پمپاژ خون توی قلبم و گردشش توی رگ و پی وجودم و بالا برد.. که خیلی زود توان به پاهام برگشت و سرپا وایستادم..
حالا دیگه مسیر نگاهم درین نبود.. اصلاً واسه چند لحظه این که واقعاً کیه و هدفش چیه و این جا چی کار می کنه رو از یاد بردم..
فقط داشتم به چهره کبود و کریه شده کوروش نگاه می کردم و تو ذهنم این سوال مدام پرسیده می شد که با چه جراتی.. زن من و.. جلوی چشم خودم می بوسه؟!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آخه ینییی چییی نباید داستان اینجوری شههه
فقط نظراتتون رو میخونم و میخندم 🤣🤣🤣چقد جدی گرفتین و فرورفتین تو نقش
مخصوصا اون علوی خیلیییی فیلمه کلی خندیدم به نظراتش
رمانه بابا همش الکیه نمیخواد اینقد خودتونو درگیر کنید و حرص بخورید 😆😆😆
تو میتونی کامنت هارو نخونی
آره خوب، خیلی چیزها داستانه و فقط باید بهش خندید، ولی اگه داستاننویس باشی، اثر خودت و اثر خلق شده یکی دیگه مثل خودت رو جدی میگیری.
فردوسی بعد از نوشتن ابیات مرگ سیاوش سه روز سیاه پوشید.
نظامی به خاطر عاشقانه اولی که سرود، کنیزی از پادشاه وقت هدیه گرفت به اسم آفاق، که عاشقش شد باهاش ازدواج کرد و آفاق دو سال بعد فوت کرد، کل لیلی و مجنون سوگنامه آفاق بود.
تالکین، نویسنده ارباب حلقهها و هابیت، زیرزمین خونهاش رو شکل خونه فرودو بگینز تو بکاند ساخته بود، شمشیرها و سلاحهای شخصیتهای اصلی رو داده بود آهنگری براش بسازند و حلقه پادشاه آراگون و داد طراحی کنن و اونو دست میکرد. دامادش هم نویسنده بود، البته رمانهای رئال مینوشت. داده بود یکی از رمانهاش رو قبل از چاپ پدرخانمش بخونه. شخصیت اصلی اون رمان با قرص برنج خودکشی میکنه آخر داستان. دو شب بعد از دادن رمان، زنگ میزنن بیا بیمارستان پدرخانمت با علائم مسمومیت رو به موته. بعد از دو بار شستشو دادن معده خالی تالکین، گفت هیچ سمی نخورده. فقط شخصیت نوشته شده دامادش به نظرش جذاب اومده!!
شما خیلی داستانها رو جدی نگیر و بخند. کسی از شما چیزی رو به دل نمیگیره
بنظرم خیلی مسخره س ک درین از اول یا حتی وسطش هم نقشه داشته باشه چون اگر این طور بود اون قسمتایی ک تنهایی با خودش فکر میکرد ی چیزی لو میداد ن اینکه تو تنهاییش هم صادقانه رفتار کنه،من فقط منتظرم ببینم چطور میشه ک هم با نقشه باشه هم تو تنهایی و خلوت خودش هم بدون سوتی دادن رفتار کنه آخه مگ میشه تو خلوت خودتم از نقشه ت چیزی درز نکنه اونم این رمان ک خلوتشون تماااااااااام افکار و احساسشونو بیان میکرد
به نظرم اون موقع که درین گل کشید و اومد شرکت فقط فقط یه نقشه بود که میران رو از اون جلسه بکشن بیرون و حواسش رو پرت کنن تا نتونه درست فکر کنه و برگه هارو امضا کنه ، اگه اینجوری باشه درین از اون موقع تا الان داشته نقش بازی میکرده و از اون جایی هم که نقشه ی کوروش چون خیلی طول کشید و با برنامه ریزی قبلی بود یعنی درین قبل از گل کشیدنش هم با کوروش بوده😐
چرا همچین چیزی تو ذهنمه که درین یه بار دنبال کار میگشت تو یه شرکت ؟ شاید شرکتی که بهش رسیده همونجا بوده با کوروش طرف شده و ادامه ی داستان .
یه احتمالی اومده تو ذهنم که زیاد پر رنگ نیست
شاید اصل داستان یه چیز دیگست
شاید درواقع کوروش و درین اشنای هم بودن
حتی نزدیک تر خواهر برادر
مادر درین اگه به حرف بیاد همه چیز روشن میشه
شاید قضیه اصلا اونجور که از میران و عمش شنیدیم نبوده
به کلمه عزیز دلم که میران هم تاکید کرد دقت کنید اگر قضیه عشق و رابطه بود شاید میگفت عشقم تا میران لجش در بیاد ولی حسم میگه اینا خواهر برادرن
شاید…
و کوروش گفت هرچند که قبل یه بار کشتیش…
اگه درین برای وارد شدن به زندگی میران کوچیک ترین نقشه ای داشت یا هر نقشه ی انتقامی یا بالا کشیدن پولای میران قبل از این که میران بیاد اون باج گیری و اون عذاب ها رو به درین تحمیل کنه ، اصلا کوروش نمیگفت هرچند که قبل یه بار کشتی، مگه آدم چن بار میمیره ؟
این یعنی تو یه عذاب درحد مرگ رو به یه نفر دادی ، حالا اون اومده که پدرتو در بیاره
ولی اینم یه جوریه ، یعنی تمام اون اه و ناله های درین پیش آفرین کشک بود ؟! یا از یه جایی به بعدش تظاهر بود ؟! تو افکار خودشم داشت تظاهر میکرد ؟ اخه اگه یه مقدار دو پهلو نوشته میشد تمام جملات افکار درین آدم میتونست این نقشه ی از پیش تعیین شده رو قبول کنه ولی الان یه مقدار باور این قضیه دور از ذهنه…هرچند که رمان هیجان انگیز تر شده
و من از اونایی که از میران متنفره ، منتظر پارت بعدی ام :))))
درین اگه یه برادر داره که اون برادر باید همون روزی که میران یه بار شبش به زور به دختره تجاوز کرد و یه بار هم صبح بعد از کتک زدنش وسط سالن خونه بهش از پشت تجاوز کرد، میران رو میکشت. نه اینکه بعد از اون هم یک ماه تموم دقت و بیوقت دختره رو ول کنه تا سر از رختخواب این بشر در بیاره.
اگه هم مال بعد از این ماجراها باشه آشناییشون، فقط میتونه مال زمان کتک خوردن میران بعد از عروسی دوستش باشه.
بازم فرصت کمی میمونه برای به خاک سیاه نشوندن میران.
من گزینه دوم رو بیشتر دوست دارم گرچه غیر منطقی. اما گزینه اول که از اول ماجرا کوروش و درین با هم بوده باشند، تهوع آوره
میران دفعه اول به درین تجاوز نکرده با خواست خودش این کار شده حتی میران ازش فیلم هم داره این که معلومه قضیه آشنایی کوروش و درین خیلی قبل تر از میران بوده آره درسته روزی که میران میخواست قرارداد رو بخونه امضاء کنه درین با نقشه اومد و حواسش رو به خودش پرت کرد تا قرارداد بسته بشه بدون اینکه میران متوجه بشه و ها خلوتای درین و گریه هاش همه کشک بادمجون بود
چیشدهمه اول میگفتیددرین کودنه نفهمه احمق حالاکه حال میرانومیخوادبگیره شده بده یادتون نیست چه بلاهایی میران سرش آورد اگر واقعا درین هم از اول بانقشه جلو امده باشه خودمیران هم از اول با نقشه جلوامدپس دیگه یر به یرمیشن دمش گرم من که کیف کردم وقتی درین امدتو بابادم همچین دختری گرم ک بلده چجوری انتقام خودشوبگیره درین جون بخدا لایک داری توجیگرموحال اوردی
شما برای یه نقشه از چی حاضری مایه بذاری؟؟
برای بالاکشیدن پول کسی که ولو حقشه پولش رو از دست بده، سر از رختخوابش هم در میاری؟ اونم نه عادی و حتی با تظاهر به عشق! با یه عالمه تحقیر، بدون محرمیت، فقط و فقط تجاوز و طعنه و تحقیر!
اگه اینجور باشه، و اگه داستان مادر میران دزوغ باشه، قربانی فقط میرانه، نه درین. درین بیگناه نبوده، طعمه بوده و بیگناه میرانه که مثل یه احمق از احساسات و کمبودهای بچگیش سواستفاده چندباره شده
آره واقعا منم موافقم از میران سواستفاده شده اونم با برنامه ریزی دقیق و صد البته ماهم بازی خوردین درین گرگه لباس بره میپوشه
شاید درین و کوروش قبل از همه این قضایا می با هم دست به یکی کردن از میران انتقام بگیرن ، ، کوروش به خاطر پول و درین به خاطر مادرش ، چون فکر می کرده مامانش به خاطر خانواده میران به این حال افتاده ، ولی نمیدونستن میران هم نقشه داره ، درین هم دیگه نه راه پس داشته نه پیش ، مونده کناره میران و تحقیر هاشو به جون خریده (که اگه اینجوری باشه حقشه)
ادمین میشه لطفا بگی چقدر از رمان مونده؟ اینکه نمیدونم کجای داستانم داره اذیتم میکنه لطفا اگه در جریانی بگو که چقدر دیگه به اتمامش مونده
معلوم نیست،منم نمیدونم
فاطمه جون عضو vipتارگتی؟
دلم خنک شدددددددددد
انتظار هر کسیو داشتم جز درین اصن باورم نمیشه
به نظر من درین و کوروش نقشه داشتن برای میران تا با درین سرگرم بشه و کوروش بشه همه کاره شرکت ولی درین نمی دونسته میران هم نقشه انتقام داره و همچین بلاهایی سرش میاد، در واقع این دو نفر تارگت هم بودن بدون اینکه خودشون متوجه باشن و این وسط هم خیلی ضربه دیدن برای درین که تجاوز و تهدید و برای میران هم عشق آتشین ..
و این قسمت بوسه رو هم خواهشاً اینقدر بولدش نکنید حتما می خواستن میران رو حرصی کنن والا به جا گونه می گفت لب 🙈🙄
از اولم از درین خوشم نمیومد🤮
اینجور ک معلومه درین به کوروش هم داده💔
وای خدایاااا نه
اینا ممکنه همه نقشه درین به عنوان کسی که هنوز عاشق میرانه و کوروش به عنوان دوستی که میخواد هم میرانو ادم کنه هم به درین کمک کنه باشه
یکم مثبت اندیش باشین اخه
او مای گاد 😳
اولین باره بعداز اون چدن طولانی این رمان یه ضربه قوی و دور از انتظار از درین دیدم باریک 😂
میدونید چیو الان دوست دارم؟ اینکه امشب تا صبح رو درین و کوروش با اعصاب میران تو این اتاقک بازی کنن، به گریه و غلط کردن بندازنش، بعد بگن دیدی چه حالی داشت گرفتن اعتماد دیگران؟ چقدر بد و زشت و ناجور بود؟ اما همه دنیا مثل تو خائن و پست و کثافت نیست. پول دایی درین رو پس بده، یه تعهدنامه هم بده که درین دیگه کاری نداری، اون آپارتمان رو که دایی درین خریده بود برای جبران به نام درین بزنه.
کوروش هم رفیق واقعی میرانه که اشتباهاتش رو تو صورتش کوبیده، یک ماه آینده با پولی که تو حساب کوروش میمونه شرکت رو سامان میدن اگه تو این مدت میران به تعهدش عمل کرد و کاری به درین نداشت، پولش و آبروش رو برمیگردونه.
اینجوری برنامه رو هم ریختن درین و کوروش، میتونه حداکثر به دوران کتکخوردگی بستری بودن میران و عروسی اون دوست میران برگرده.
اما رابطه قدیمیتر بین درین و کوروش، رسما چندشه
اگه یه رمان معمولی بود ..این احتمال قوی بود
اما این رمان ادم رو شگفت زده میکنه
واقعا قلم این نویسنده معرکس
مشتاقانه منتظر ادامشم
کاملا موافقم
++++++
تازه جذاب شد
یعنی تارگت از اول این داستان خود میران بوده نه درین؟؟
اگه این باشه همه با هم همدست هستند، هم درین، هم کوروش، هم عمه، هم دایی درین و ….
اون وقت بدبخت، بدبخت بدبخت بدبخت میران.
و چه کثافت متحرکیه درین و تمام دور و بریهای درین که برای رسیدن به پول، انتقام یا هر چیزی، حاضر شده تن و بدنش رو به زشتترین حالت ممکن طعمه کنه.
دور و بریهاش یه ذره شرف نداشتن یا غیرت؟؟
از این سناریو اصلاً خوشم نیومد.
اوه مای گادددددد……سرکاریه؟اخه درین ؟…..حتما یکی خودشو شبیه درین کرده این امکان ندارد 😶😶😶😶😶😂😂🤦
مگه ماموریت غیر ممکنه یکی خودشو شبیه یکی دیگه کنه ماسک بزنه ؟😂💔
ولی احتمالا نقشه ی درین و میران بعد از کاری بوده که میران با درین کرده
یعنی اصن خیلی ناجور میشه که قبل از رابطه باشه نقششون
نمیخوام بهش فکر کنم :)))
تازه داره جذاب میشه
باورم نمیشه چطور ممکنه
چطوری
کل رمان رو لحظه به لحظه خوندم
همش روی درین قفل بود
چجوری با نقشه ی کوروش بازی کرد
خانم علوی حدسی که چند وقت پیش زدید به وقوع پیوست
باید بگم اصلا انتظار نداشتم
خیلی جا خوردم خیلی
خانم علوی چه حدسی زده بود ؟
من اینکه درین خودش از اول تو نقشه باشه رو حدس نزدم. اینکه بعداً مثلاً وقتی میران باعث اخراجش شد بشه هیولا و به جون زندگی میران بیوفته قابل درکه. اما این برنامه با کوروش یعنی ماهها برنامهریزی.
یعنی با نقشه وارد شدن درین به زندگی میران، یعنی کوروش به عنوان یه مرد (بلانسبت هر مردی) نشسته یه گوشه و چشم بسته که میران به یه دختر خلاف میل اون دختر دستدرازی کنه. مثل یه سیبزمینی بیرگ!
بقیه رو نمیدونم، اما من از تصور همچین چیزی هم عقام میگیره.
و بدتر از اون اینه که درین و کوروش با علم به اینکه میران قصد داره به درین تجاوز کنه و با بیآبرو کردنش انتقام بگیره بازی رو شروع کردن و حتی این اجازه رو به میران دادن.
این خیلی خیلی خیلی کثافتکاری ناجوریه.
خدای من این فاجعس یعنی چی آخه درین چه گهی این وسط میخوره اون همه گریه و اون همه حرف و ترس همه کشک بود و نقشه 😐💔
نقشه نبود از اولش یعنی به نظرم داستان و احساسات درین تا اینجا دروغ نبود
من حدسم اینه که از یه جایی به بعد کوروش با درین اشنا شدن و چون جفتشون زیاد از میران آزار دیده بودن تصمیم گرفتن بهش یه درس حسابی بدن نه اینکه از اول درین با نقشه همه کارارو کرده باشه
نه
به نظرم زیادی دارین جناییش میکنین
این رمان یه رمان عاشقانس و احتمال اینکه وارد شدن درین به زندگی میران از قبل نقشه خود درین باشه واقعا زیر صفره
نظرات بعضیارو میخونم یه جوریه که انگار کلا اولین پارت از این رمانو دارن میخونن پارتای قبلی رو ندیدین واقعا؟
و اینکه چرا خیلی ها از درین بدشون اومده رو هم اصلا درک نمیکنم چطور اون موقع که میران به بدترین وضع ممکن درینو اذیت کرد همه ساکت بودن الان درین فقط حقشو گرفته بدتون اومده؟
دختره نابود شده و به نظرم طبیعی ترین کار ممکن همین بود یعنی منم بودم همین کارو میکردم
انتظار واسه اینکه درین بخواد کارای وحشی گرانه ی میرانو یی جواب بزاره واقعا احمقانست
خب منم همین رو میگم یعنی از کجا این داستان شروع شده مثلا شبی ک قرار بود خاستگاری بره میران تک ب تک احساس درین گفته شده تنفرش که از میران درسته بجاس ولی چه ربطی ب کوروش داره که اون درین رو میبوسه بهش میگه عزیزدلم معلومه این همه نقشه بود و همه احساس درین دروغ بوده چون برنامه رو کوروش از قبل چیده و همدستشم درین هستش حالا معلوم میشه این گرگ از کی تو لباس بره بوده