رمان تارگت پارت 328 - رمان دونی

 

 

 

 

 

درحالیکه با تکیه به تخت خودم و سر پا نگه داشته بودم که این ضعف من و پخش زمین نکنه.. بی اهمیت به حضور مهناز.. بیرون این اتاق.. که ممکن بود این اشک ها.. الآن دیگه براش یه کار مسخره و بی فایده به نظر بیاد.. با صدای بلند به گریه ام ادامه دادم!

میران هیچی نمی گفت.. اونم مثل من حرفی برای گفتن نداشت و فقط سعی می کرد با همین نگاه های معنی دارش.. حرف های دلش و بهم بفهمونه!

یه کم که گذاشت آروم تر شدم و کم کم خودم و پیدا کردم.. حرکت انگشتای میران روی دستم.. به خصوص لمس قسمتی از انگشتاش که از باند بیرون زده بود حس کردن دوباره پوست داغ تنش.. داشت من و به اون روزایی برمی گردوند که حاضر بودم به خاطر این آدم و همه خوبی و مهربونی هاش از همه چیزم بگذرم..

واسه همین دستم و عقب کشیدم و سریع مشغول پاک کردن اشکام شدم.. این یه کار غیر ارادی بود که مطمئناً بعداً از انجام دادنش پشیمون می شدم.

من و میران دیگه هیچ رابطه عاطفی و دوستانه ای نداشتیم و بعد از اون روز عملاً دشمن هم محسوب شدیم پس.. این کارا از ریشه غلط بود!

ولی خب.. کاری از دستم برنمی اومد.. این دلی که کم مونده بود با دیدن میران خودش و از قفسه سینه ام بیرون بندازه بدجوری داشت یکه تازی می کرد و پیام های عقل و منطق و ندید می گرفت!

چند تا نفس عمیق کشیدم تا بالاخره تونستم به خودم مسلط بشم و دوباره زل زدم به چشمای میران که اون نگاه لعنتیش و از صورتم نمی گرفت..

چرا الآن که مطمئناً آخرین دیدارمون بود.. باید این نگاه مهربون روزای اول و ازش می دیدم؟ نه اون نگاه گستاخی که باهاش تحقیرم می کرد و عذابم می داد؟

آخرشم نفهمیدم.. میران واقعی کدوم یکیشون بود.. اونی که بهش دل بستم.. یا اونی که.. با همه رگ و پی وجودم ازش متنفر شدم!

 

 

 

 

نفسی گرفتم و سعی کردم دیگه به اون چشمای خون افتاده و خمار شده نگاه نکنم.. حالا که یه کم آروم تر شده بودم دوست داشتم حرف بزنم و برای حرف زدن باید.. خودم و وضعیتم و.. توی جدی ترین حالت ممکن ثابت نگه می داشتم تا یه وقت میران.. دچار سوء تفاهم نشه!

گلوم و صاف کردم و حین کشیدن خصوص فرضی روی ملافه تختش.. با همون صدایی که از یه حدی بلندتر نمی شد لب زدم:

– من.. من نمی خواستم اینجوری بشه.. لزومی هم نداره که این و.. بهت ثابت کنم چون.. همون قدر که من.. هیچ وقت نتونستم تو رو بشناسم.. تو خوب من و شناختی. می دونی که همچین کاری.. ازم برنمیاد.. می دونی که توان آسیب زدن به هیچ کس و ندارم.. که اگه داشتم.. خیلی زودتر از اینا.. از راه های ساده تر می تونستم.. انتقامم و از.. از جسمت بگیرم.. من.. فکر می کردم تو تا صبح.. تو همون کانکس می مونی و.. وقتی برمی گردی که.. دیگه نه درینی مونده.. نه شکنجه گاهی!

لبم و محکم به دندون گرفتم و جون کندم تا اون بغضی که دوباره می خواست به هق هق تبدیل بشه رو پس بزنم و حرفام و ادامه بدم:

– ولی نشد.. مثل هر وقت دیگه ای.. توی این زندگی نکبتی.. نشد اون چیزی که من.. می خواستم بشه! بهم ثابت شد که حتی توی مرگ هم.. شانس ندارم و درست لحظه ای که حس کردم.. دیگه همه چیز تموم شد.. دیگه همچین آدمی توی این دنیا وجود نداره که بخواد.. تو لحظه لحظه زندگیش زجر بکشه.. سر رسیدی و یه بار دیگه.. با دست خودت تقدیر من و عوض کردی! هم تقدیر من و.. هم خودت و!

نفسی گرفتم و صاف وایستادم.. هنوز تو چشماش نگاه نمی کردم و تو همون حال یه قدم عقب رفتم و سرم و بالا گرفتم تا از اون حالت ضعیف درمونده بیرون بیام و این روی جدید درینی که مطمئناً خیلی باهاش آشنایی نداشت و.. بهش نشون بدم..

– اما دیگه کاریه که شده.. امیدوارم زودتر.. زودتر خوب بشی که حداقل.. مجبور نباشم بقیه عمری رو که.. تو توش هیچ نقشی نداری هم با عذاب بگذرونم.. این دفعه با عذاب وجدان..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nazila
Nazila
1 سال قبل

میران ترجیح میده خودش تو این وضعیت باشه ولی درین زنده باشه:))

نوشین
نوشین
1 سال قبل

چرا همه از پسرای رمان ها تمجید میکنن دخترا رو تخریب؟ آوا آدم هرزه ایه ولی جاوید خوبه
درین پسته میران مهربونه
دلارای ابلهه ارسلان جذابه
بکشین بیرون دگ منطقی نگاه کنین
خودتون جای درین بودین چیکار میکردین

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  نوشین
1 سال قبل

موافقم
درین یه روزی دست کشیده بود اما میران ادامه داد با اینکه میدونست بدون اون نمیتونه
منطقیه اگه درین انتقام بگیره
درین عاشق بود و روح و جسمشو روی این قضیه ازدست داد مثل دلارای
اما پسرای به ظاهر مهربون قصه نه از روح که هیچ از جسمشونم برای دخترا نمیخواستن
این انتقام و این حس و تمام اتفاقات دو طرفس هیچ کدوم مقصر یا پست نیستن

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  نوشین
1 سال قبل

چی بگم خواهر ؟

تنها
تنها
1 سال قبل

گستاخ

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل

زنیکه ی خراب!

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دختره نکبت امیدوارم از بیمارستان رفتی تصادف کنی و فلج نخاعی بشی بچسبی به تخت تا میران و درک کنی دختره پرو زده جوون مردم ناقص کرده پرو پرو هم میگه امیدوارم خوب بشی تا من عذاب وجدان نگیرم . بمیر بابا.

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

وای خدا این دختره چقدر پسته😐

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x