رمان تارگت پارت 328

4
(4)

 

 

 

 

 

درحالیکه با تکیه به تخت خودم و سر پا نگه داشته بودم که این ضعف من و پخش زمین نکنه.. بی اهمیت به حضور مهناز.. بیرون این اتاق.. که ممکن بود این اشک ها.. الآن دیگه براش یه کار مسخره و بی فایده به نظر بیاد.. با صدای بلند به گریه ام ادامه دادم!

میران هیچی نمی گفت.. اونم مثل من حرفی برای گفتن نداشت و فقط سعی می کرد با همین نگاه های معنی دارش.. حرف های دلش و بهم بفهمونه!

یه کم که گذاشت آروم تر شدم و کم کم خودم و پیدا کردم.. حرکت انگشتای میران روی دستم.. به خصوص لمس قسمتی از انگشتاش که از باند بیرون زده بود حس کردن دوباره پوست داغ تنش.. داشت من و به اون روزایی برمی گردوند که حاضر بودم به خاطر این آدم و همه خوبی و مهربونی هاش از همه چیزم بگذرم..

واسه همین دستم و عقب کشیدم و سریع مشغول پاک کردن اشکام شدم.. این یه کار غیر ارادی بود که مطمئناً بعداً از انجام دادنش پشیمون می شدم.

من و میران دیگه هیچ رابطه عاطفی و دوستانه ای نداشتیم و بعد از اون روز عملاً دشمن هم محسوب شدیم پس.. این کارا از ریشه غلط بود!

ولی خب.. کاری از دستم برنمی اومد.. این دلی که کم مونده بود با دیدن میران خودش و از قفسه سینه ام بیرون بندازه بدجوری داشت یکه تازی می کرد و پیام های عقل و منطق و ندید می گرفت!

چند تا نفس عمیق کشیدم تا بالاخره تونستم به خودم مسلط بشم و دوباره زل زدم به چشمای میران که اون نگاه لعنتیش و از صورتم نمی گرفت..

چرا الآن که مطمئناً آخرین دیدارمون بود.. باید این نگاه مهربون روزای اول و ازش می دیدم؟ نه اون نگاه گستاخی که باهاش تحقیرم می کرد و عذابم می داد؟

آخرشم نفهمیدم.. میران واقعی کدوم یکیشون بود.. اونی که بهش دل بستم.. یا اونی که.. با همه رگ و پی وجودم ازش متنفر شدم!

 

 

 

 

نفسی گرفتم و سعی کردم دیگه به اون چشمای خون افتاده و خمار شده نگاه نکنم.. حالا که یه کم آروم تر شده بودم دوست داشتم حرف بزنم و برای حرف زدن باید.. خودم و وضعیتم و.. توی جدی ترین حالت ممکن ثابت نگه می داشتم تا یه وقت میران.. دچار سوء تفاهم نشه!

گلوم و صاف کردم و حین کشیدن خصوص فرضی روی ملافه تختش.. با همون صدایی که از یه حدی بلندتر نمی شد لب زدم:

– من.. من نمی خواستم اینجوری بشه.. لزومی هم نداره که این و.. بهت ثابت کنم چون.. همون قدر که من.. هیچ وقت نتونستم تو رو بشناسم.. تو خوب من و شناختی. می دونی که همچین کاری.. ازم برنمیاد.. می دونی که توان آسیب زدن به هیچ کس و ندارم.. که اگه داشتم.. خیلی زودتر از اینا.. از راه های ساده تر می تونستم.. انتقامم و از.. از جسمت بگیرم.. من.. فکر می کردم تو تا صبح.. تو همون کانکس می مونی و.. وقتی برمی گردی که.. دیگه نه درینی مونده.. نه شکنجه گاهی!

لبم و محکم به دندون گرفتم و جون کندم تا اون بغضی که دوباره می خواست به هق هق تبدیل بشه رو پس بزنم و حرفام و ادامه بدم:

– ولی نشد.. مثل هر وقت دیگه ای.. توی این زندگی نکبتی.. نشد اون چیزی که من.. می خواستم بشه! بهم ثابت شد که حتی توی مرگ هم.. شانس ندارم و درست لحظه ای که حس کردم.. دیگه همه چیز تموم شد.. دیگه همچین آدمی توی این دنیا وجود نداره که بخواد.. تو لحظه لحظه زندگیش زجر بکشه.. سر رسیدی و یه بار دیگه.. با دست خودت تقدیر من و عوض کردی! هم تقدیر من و.. هم خودت و!

نفسی گرفتم و صاف وایستادم.. هنوز تو چشماش نگاه نمی کردم و تو همون حال یه قدم عقب رفتم و سرم و بالا گرفتم تا از اون حالت ضعیف درمونده بیرون بیام و این روی جدید درینی که مطمئناً خیلی باهاش آشنایی نداشت و.. بهش نشون بدم..

– اما دیگه کاریه که شده.. امیدوارم زودتر.. زودتر خوب بشی که حداقل.. مجبور نباشم بقیه عمری رو که.. تو توش هیچ نقشی نداری هم با عذاب بگذرونم.. این دفعه با عذاب وجدان..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nazila
Nazila
9 ماه قبل

میران ترجیح میده خودش تو این وضعیت باشه ولی درین زنده باشه:))

نوشین
نوشین
11 ماه قبل

چرا همه از پسرای رمان ها تمجید میکنن دخترا رو تخریب؟ آوا آدم هرزه ایه ولی جاوید خوبه
درین پسته میران مهربونه
دلارای ابلهه ارسلان جذابه
بکشین بیرون دگ منطقی نگاه کنین
خودتون جای درین بودین چیکار میکردین

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  نوشین
11 ماه قبل

موافقم
درین یه روزی دست کشیده بود اما میران ادامه داد با اینکه میدونست بدون اون نمیتونه
منطقیه اگه درین انتقام بگیره
درین عاشق بود و روح و جسمشو روی این قضیه ازدست داد مثل دلارای
اما پسرای به ظاهر مهربون قصه نه از روح که هیچ از جسمشونم برای دخترا نمیخواستن
این انتقام و این حس و تمام اتفاقات دو طرفس هیچ کدوم مقصر یا پست نیستن

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  نوشین
11 ماه قبل

چی بگم خواهر ؟

تنها
تنها
11 ماه قبل

گستاخ

سگ اعصاب
سگ اعصاب
11 ماه قبل

زنیکه ی خراب!

Bahareh
Bahareh
11 ماه قبل

دختره نکبت امیدوارم از بیمارستان رفتی تصادف کنی و فلج نخاعی بشی بچسبی به تخت تا میران و درک کنی دختره پرو زده جوون مردم ناقص کرده پرو پرو هم میگه امیدوارم خوب بشی تا من عذاب وجدان نگیرم . بمیر بابا.

🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

وای خدا این دختره چقدر پسته😐

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x